نرگس عظیمی: جنین

پایان در آغازی پنج هفته ندا می‌دهد:

تکه‌ای خون است

در گلویی گیر کرده از رشته‌های صدا بافته می‌شود در سکوت

گلو دور است

اژه ‌ویروس غرق می‌پراکند.

– روش‌های ساده‌تر در نظر بگیر گلو!

درد

سرگردان

رو به جزیره دارند تازه‌واردان

در اتوبوسی در بندر

– از اینجا بیرونش نکن آقای دکتر، این پنج هفته سن و

سال همه مردگانش را دارد.

پدر همه ما

در آسمان

دوازده هفته را بی‌عصمت

می‌کند

انداختن یا نیانداختن

عظمت پروردگار

دست طلای تقدیر را ترجیح می‌دهد

خون مالکش را

پاک از خاطره خاک

نمی‌تواند.

آخ اگر زمان به عقب باز می‌گشت!

او هرگز به دنیا نخواهی آمد و دنیا بر او نظاره نخواهد کرد بگوید چشم‌ها به کدام سو رفته

گرما از کدام قاره می‌آید

در درون جنگی در گرفته است

دریا بی‌دلیل پیشروی می‌کند

راه مجروح است

و کشتی دور تا سواری‌ای بدهد

روزگار از پنجره به افق خیره شده‌ست

جنون پنج هفته دارد

پایان به او سلام می‌کند

بانو عجله دارد

ویروس زمانه می‌کشد

کشته شدن دیگر به قاره ربط ندارد

قهرمانی در کار نیست

در درون مرز‌ها

دروازه‌های تمدن از ذره‌ای که حتی دیده نمی‌شود

بر خود می‌لرزند

در ششمین هفته از جا کنده می‌شود

سایه مقدس پشتیبانی می‌کند

اهل کجایی بی‌جواب به خواب می‌رود

یک‌ساعته کارش را یکسره می‌کنند

خون در انتهای روز پایان را می‌یابد

گلو تازه می‌شود از عطر آزادی

که اردیبهشت – می

‌بی‌پروا در هوا می‌پراکند.

تمام شد

دکتر کجاست

تشنه و گرسنه است

پناهنده

می‌خواست جنین مرده که قلب نداشت را در زهدان نگه دارد

ترجمان نبود و در خانه هیچ کس اطلاع نداشت

آن جنین بی‌جان است

تکه‌ای خون است

باید زهدان را از قلب مرده پاک کند

بی‌بازگشت

با قلب مرده‌ای در گلویش

در بالای قلعه‌ای

با آبی‌های بی‌شمار دریا

و آخرین تور پرنده‌ها

کشتی که چراغ‌هایش را روشن کرده است

آتش‌بازی در دوردست

بر فسیل سنگ‌ها سلام

بر بدنی که تنها خودش را حمل می‌کند

پایی که برای آمدن بر فراز قلعه نمی‌پیچد

پنجره‌های خالی از قوا

دفاع ناتمام شهر

جامانده در تاریخ.

از همین شاعر:

در بانگ – نوا:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی