ایجاد بحران از طریق فقدان در داستان‌های مجموعه تازه‌ای از محمد کشاورز

به تازگی نشر چشمه در ایران مجموعه داستانی با عنوان «کلاهی که پس معرکه ماند» به قلم محمد کشاورز منتشر کرده است. نغمه کرم‌نژاد در نشریه ادبی «پیرنگ» (+) در مقاله‌ای چند داستان از این مجموعه از جمله «اصطبل تشریفات»، از نخستین داستان‌هایی که در نشریه ادبی «بانگ» منتشر شد را بررسی کرده است.

کرم‌نژاد می‌نویسد مجموعه تازه به قلم محمد کشاورز «از نگاه نقادانه‌ی نویسنده بر وضع موجود و انسان معاصر» نشان دارد و مفاهیمی مانند «فقدان، شهرنشینیِ لجام‌گسیخته، جهل، سودجویی، قهرمان‌پروری، رنگ‌باختگی ارزش‌های زیستی و… از موضوعاتی‌اند که در لایه‌ی معناییِ» داستان‌های این کتاب مطرح می‌شوند.

محمد کشاورز در گفت‌وگو با نغمه کرم‌نژاد می‌گوید در این داستان‌ها فقدان، بحران ایجاد می‌کند و کرم‌نژاد هم از داستانِ «اصطبل تشریفات» اولین داستان این مجموعه مثال می‌آورد. در این داستان «بازیِ قدرت، شکوه و جلالِ اسبی تک‌مانده از صدها اسب سواره‌نظام را به مضحکه‌ای تبدیل می‌کند تا از این بحران، گردانندگانِ بازی عافیت‌طلبی خود را داشته باشند.»

نایب شیرازی در نقدی که پیش از این در نشریه ادبی «بانگ» منتشر شده بود در بررسی «اصطبل تشریفات» نوشته بود درونمایه اصلی داستان «اصطبل تشریفات» قدرت‌نمایی، جاه‌طلبی و زیاده‌خواهی گروهی از نظامیان است. نحوه پیشبرد داستان اما با داستان‌های پلیسی پهلو می‌زند و در همان حال با فیلم‌های نوار هم در گفت‌وگویی بینامتنی قرار دارد. «اسب» در این داستان «ابزاری است که در مقام یک دال با دلالت‌های مختلف انگیزه‌های عمل شخصیت‌ها را در داستان به وجود می‌آورد. یک ابژه و در عین حال تمثیلی از قدرت، برکشنده و فروبرنده، که جستجو و دست یافتن به آن وابسته به میزان آرزوها است.»

نغمه کرم‌نژاد سپس به داستان‌های دیگر این مجموعه از جمله «کلاهی که پس معرکه ماند» اشاره می‌کند: شرح احوال صاحب سینما «مهتاب» در شیراز در سال‌های قبل از انقلاب. کرم‌نژاد می‌نویسد:

«در این داستان، جهلِ عموم و سودجوییِ فردی از یک ضدقهرمان، قهرمان می‌سازد و سپس نابودش می‌کند. طنزِ برخاسته از موقعیتی وارونه، همچون بسیاری از داستان‌های کشاورز لبخند تلخی بر لب می‌نشاند. نویسنده خود اشاره داشته که کتاب بر اساس ساختن قهرمان و سپس شکستنش شکل گرفته است.»

در ادامه این نقد می‌خوانیم:

«داستانِ آخر این مجموعه، “مردی که همه چیز داشت” شرح یک زندانی دگرکیش است که نمی‌تواند و اجازه ندارد حتا به شکل زبانی از کیش خود برگردد. در نتیجه باید همه چیز را از دست بدهد. غیر یک چیز که به شکل عنصر وجودی‌اش، حتا اگر خودش دیگر نباشد، حضور دارد و به اشاره‌ی متن شاید بتوان با همان تنها نشانه، گذشته را با تمام داشته‌ها و نداشته‌هایش بازآفرید و در نتیجه ادامه داد. ماند و حذف نشد.»

محمد کشاورز متولد ۱۳۳۷ در مرودشت تحصیلات متوسطه را در زادگاهش و در اهواز گذراند. اولین داستان‌های او در سال ۱۳۵۵ در مجله «رستاخیر جوان» چاپ شد. در سال ۱۳۵۸ دو کتاب «جیران» و «پوست مخملی» از او منتشر شد. دوره دوم داستان‌نویسی کشاورز بعد از چند سال وقفه از سال ۱۳۶۴ آغاز شد. داستان‌های این دوره را در مجموعه‌های «پایکوبی» و «بلبل حلبی» منتشر کرده است.

کشاورز برای داستان «شهود» از مجموعه داستان پایکوبی -۱۳۷۴- جایزه گردون را به دست آورد. دومین مجموعه داستان او «بلبل حلبی» در سال ۱۳۸۴ جایزه ادبی اصفهان، جایزه فرهنگ فارس و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات ایران را در بخش داستان کوتاه از آن خود کرد.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی