لئو نیکلاویچ تولستوی، از بزرگترین نویسندگان جهان در چنین روزی در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ چشم بر جهان فروبست. ۱۲۰ سال از درگذشت او میگذرد و با اینحال همچنان رمانهای جنگ و صلح و آنا کارنینای از رمانهای مهم در جهان به شمار میآیند.
تولستوی در یک خانواده مرفه پرورش یافت. در جوانی به نظامیگری روی آورد و در همان زمان بود که تصمیم گرفت نویسنده شود. سهگانهای هم که بیشتر شرح حال خودش بود نوشت و منتشر کرد و در حلقه سربستهای از خوانندگان مورد توجه قرار گرفت. در سال ۱۸۵۳ تولستوی در جنگ «کریمه» شرکت کرد. این جنگ که سه سال به درازا کشید، موجب تحول روحی او شد و او را که یک نظامی بود و روحیه جنگجویانه داشت، به یک انسان صلحجو بدل کرد. در داستانهای معروف به «داستانهای سواستوپ» و نیز در رمان «قزاقها» با تجربه تولستوی در جنگ آشنا میشویم.
در آن زمان در روسیه هنوز مناسبات ارباب و رعیتی وجود داشت و رعیتها در فقر و بدبختی زندگی میکردند. تولستوی در سفری به اروپا با مبانی تعلیم و تربیت آشنا شد و وقتی که به روسیه بازگشت، در املاکش آن آموزهها را به کار گرفت.
«جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» حاصل نخستین دوره شکوفایی تولستوی است. «جنگ و صلح» یک اثر حماسیست در چهار جلد که تصویری کلی از جامعه روسیه در سالهای ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۲ به دست میدهد. در مرکز حوادث سه خانواده اشرافی قرار دارند. سرنوشت این سه خانواده در ماجرای لشکرکشی ناپلئون به روسیه با هم درمیآمیزد. زبان «جنگ و صلح» در مقایسه با زبان ادبی در آن زمان بسیار ساده و در همان حال شیوا و روان است. آنچه که این اثر را متمایز میکند، در واقع نگاه تولستوی به تاریخ و تاریخ تمدن است. او تاریخ را به شکل مجموعهای از رویدادها که از یک نظم خطی برخوردارند نمیبیند. تولستوی عقیده دارد که تاریخ را پادشاهان و جنگاوران و پهلوانان رقم نمیزنند، بلکه این مردم ساده و عامی هستند که به تاریخ جهت میدهند.
«آنا کارنینا» تمثیلی اخلاقگرا از اهمیت وفاداری در زندگی زناشویی است. با اینحال تولستوی چنان با شیفتگی به عشق آنا به وُرونسکی، این افسر زیبارو اما فرصتطلب و بیوفا میپردازد که ممکن است در نهایت خواننده بهرغم سرنوشت بدخیم آنا در داوریهای اخلاقی تردید کند و به عشق رأی بدهد.
اصولاً موقعیتهایی که تولستوی در آثارش میآفریند به مبانی و بنیانهای اجتماعی و اخلاقی نظر دارند. این اخلاقگرایی رادیکال نه تنها رعایا و بستگان و خویشان تولستوی را رنج میداد، بلکه بیش از همه خودش از آن رنج میبرد. رنج و عذاب و احساس گناه مهمترین عاملی است که تولستوی را بهسوی نوشتن سوق میدهد. ادبیات او از یک سویه اعترافی هم برخوردار است و در آثارش اخلاق بر زیبایی تقدم دارد.
اگر یکی از مهمترین ویژگیهای تجدد را تنباوری انسان و آشنایی و وفاداری او با خواستههای تناش در نظر بگیریم، آنا کارنینا بیتردید از نشانههای شکلگیری چنین آگاهیای در آغاز مدرنیته بهشمار میآید. در جنگ و صلح هم تولستوی زندگی خانوادگی روستوفها را تجلیل میکند. اما اگر از موضوع و اندرزهای اخلاقی نویسنده فاصله بگیریم متوجه میشویم که ناتاشا و نیکلای یک زندگی متوسط دارند، از عقاید ارتجاعی برخوردارند و فوقالعاده فرصتطلب هستند. تولستوی در اینجا هم دوگانه عمل میکند. بهظاهر اصالت خانوادگی و ارزشهای اخلاقی خانواده روستوفها را ستایش میکند، اما در واقع از متوسط بودن آنها نفرت دارد.
گفتیم که «آنا کارنینا» و «جنگ و صلح» حاصل یک دوره آرامش در زندگی تولستوی است. او در این دوره بین زمین و آسمان سرگردان است. در سال ۱۸۷۰ اما تکلیف خود را یکسره میکند و به ریاضت روی میآورد. اما نمیتواند یک مسیحی معتقد باقی بماند. حاصل این دوره که ذهن او با مذهب درگیر میشود، مجموعهای از تأملات فلسفی و فقهیست که با عنوان “رستاخیر” در سال ۱۸۹۹ منتشر شد. این نوشتهها چنان کفرآمیز بود که روحانیت ارتدکس تولستوی را به جرم ارتداد از کلیسا راند. این کتاب ممنوعالانتشار اعلام شد و مدتی تولستوی تحت مراقبت پلیس قرار گرفت.
تولستوی از یک سو شورشی بود، از سویی دیگر اخلاقگرا. در پایان عمر، در اثر اختلاف و نزاع با همسرش، در یک حالت عصیان و شورش به همان مبانی که مروج آن بود، خانوادهاش را ترک کرد و با قطار به طرف جنوب روسیه بهراه افتاد. سفری که بازگشت نداشت. تولستوی در اثر ابتلا به بیماری ذاتالریه در یک ایستگاه راه آهن کوچک جان سپرد. مرگ او اما یک حادثه رسانهای بود و در این سفر قدم به قدم خبرنگارها از پی او میرفتند و از او خبر و گزارش تهیه میکردند.
آشنایی ما در ایران با آثار تولستوی به سالهای دهه ۱۳۲۰ برمیگردد. در آن زمان آثار متعددی از چخوف، پوشکین، داستایوسکی، لرمانتوف، تورگنیف، تولستوی، شولوخوف و دیگران به ترجمه مستوفی منتشر شد و به ترجمه ادبیات روسیه در ایران شتاب بخشید.
نخستین بار جنگ و صلح به ترجمه کاظم انصاری در ایران منتشر شد. سروش حبیبی نیز این اثر را به فارسی ترجمه کرده است.
محمد علی شیرازی نیز اولین ترجمه از آنا کارنینا را ارائه داد.