ظاهراً در سالهای اخیر در اندیشه دولتآبادی وازدگی بر واقعنگری غلبه پیدا کرده است. نمونهاش: پافشاری او بر حمایت از قاسم سلیمانی. او در نشستی که به مناسبت گرامیداشت روز قلم برپا شد، گفت:«اگر آن دلسوختگی را برای سرباز مملکتم، زندهیاد سردار سلیمانی انجام دادم، به آن باور داشتم.»
در ماهنامه مهرنامه شماره ۴۳ (مرداد ۱۳۹۴) محمد قوچانی (روزنامهنگار) و مهدی یزدانیخرم (روزنامهنگار و داستاننویس) با محمود دولتآبادی گفتوگویی انجام داده بودند. دولتآبادی در بخشی از این گفتوگو در تحلیل از قاسم سلیمانی گفته بود:
«این مجموعه هستند که مملکت را حفظ کردهاند در سالهای طولانی. در آستانه و شروع انقلاب توجه داشتهاید چهطور و با چه نیرنگهایی نیروی نظامی ما را تهی کردند پیش از یورش عراق به این کشور؟ بله، پس دردمندانهترین اثری که من نوشتهام “زوال کلنل” بود و کلنل مظهر قربانی شدن کاراکتر نظامی در ادبیات و فرهنگ کشور ماست.»
به مناسبت روز قلم در تقویم ایرانی نشستی در کلاب هاوس با حضور محمود دولتآبادی برگزار شد. نویسنده «کلیدر» در پاسخ به سؤالی درباره ستایش قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس که در حمله پهپاد آمریکا به قتل رسید گفت:
«ما اول باید به خودمان بپردازیم و من عملاً این کار را انجام دادهام. بنابراین اگر آن دلسوختگی را برای سرباز مملکتم، زندهیاد سردار سلیمانی انجام دادم، به آن باور داشتم. زیرا مردی نخبه مأمور میشود کاری را انجام دهد، ورای آن سیاستی که او را مأمور کرده، اینکه او سوخته آن کار است؛ امر دیگری است که من آن را قدر دانستم، کما اینکه همان رنج را برای همه افسران ما که در آستانه جنگ ۸ ساله از بین رفتند، هم دیده و برای آنان گریسته و سخن گفتهام.»
منتقدی گفته است: «در کارهای دولتآبادی دو نیرو با یکدیگر در ستیزند: یکی دروننگری روانکاوانه روشنفکران وازدهای که اعتقاد خود را از دست داده و زیر پایشان خالی شده و از اینرو همه را در لجن میبینند و همه چیز را به لجن میکشند، و دیگری واقعنگری زنده و گاه حتی رزمجویانه…»
ظاهراً در سالهای اخیر در اندیشه دولتآبادی اولی بر دومی غلبه پیدا کرده است.
در همبن زمینه: