منصور اوجی، از پیشروان شعر کوتاه نیمایی شامگاه شنبه ۱۸ اردیبهشت در خانهاش در شیراز بر اثر بیماری کبدی در ۸۴ سالگی از دنیا رفت.
مرضیه اوجی خواهر شاعر فقید با تأیید این خبر به خبرگزاری کتاب ایران گفت که یکی از دندههای او حدود یک سال پیش شکست، قدری بهبود پیدا کرده بود که دچار نارسایی کبد شد:
«ماهها بود که با پرستار از این شاعر برجسته ایران نگهداری میکردیم، اما متأسفانه دیشب او را از دست دادیم.»
منصور اوجی اولین شعر نیمایی خود را در سالهای پایانی دهه ۱۳۳۰ در مجله «روشنفکر و فرودسی» منتشر کرد. اولین مجموعه شعر او با عنوان «باغ شو» در شیراز منتشر شد. سپس سه کتاب دیگر او به چاپ رسید: «شهر خسته»، «خواب و درخت» و «تنهایی زمین».
اوجی در سالهای دهه ۱۳۵۰ با انتشار کتاب «مرغ سحر» شعر معاصر ایران را مستقیماً تحت تاثیر قرار داد. این اثر که شامل چهل رباعی اجتماعی است در طی فقط یک سال ده هزار نسخه به فروش رفت. «حالی است مرا» که آن هم رباعی است درونمایه عشق و عرفان دارد. آثار اوجی تاکنون به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه، ایتالیایی، ترکی و ارمنی ترجمه شده است.
زبان تغزلی و بیان شیوا
زبان شعر اوجی تغزلی، ساده و خوشآهنگ است. اشعار منصور اوجی، بیان کننده تلاش مستمر او برای یافتن شکل خاص و نوین است. آگاهی او نسبت به ساختار کلمه در شعر معاصر و نقش وزن و آهنگ در ساختمان کلی شعر است. به گفته احمد رضا احمدی اشعار اوجی، ساده، سهل و ممتنع، روشن، زلال و شفاف، و این همه را وامدار سعدی است. تصویرسازیهای بدیع یکی دیگر از ویژگیهای اشعار اوست.
حسرت از زندگی نزیسته، حسرت از آرمانها و آرزوهای از دست رفته از مهمترین درونمایههای اشعار اوجی است:
در دیار دور/ گازران با سنگ یا با چوب
جامهها را چرک برگیرند.
ظرفها را، خادمان با خاک و خاکستر
چرک تن را، مردمان با کیسههای زبر
با تن شوی.
در دیار ما
کاش بودی، آدمی، چیزی
تا که برگیرد ز جانها چرک
چرک جان از ما
چرک جانِ ما!
کاش بودی، آدمی، چیزی!
او در اسفند ۸۷ در یکی از درخشانترین اشعارش میگوید اگر مردگان بازگردند و زندگی ما را ببینند، ان را بدتر از مرگ مییابند:
مردگان گر باز میگشتند
زندگی را عبث مییافتند اینجا
زندگانی را سگی، سرگین
آنچه بر ما میرود هر لحظه در هر روز.
مردگان گر باز میگشتند
زندگی را مرگ میخواندند
زندگانی کردن ما را…
و از اینجا به تنهایی ما راه میبرد:
ما چه تنهاییم بی آنها
ما چه تنهاییم بر این خاک
اوجی سپس در انتقاد از مرگاندیشی در جامعه ایران میگوید:
اینجا در این دیار
دیگر گل از برای عروسی نمیخرند
الّا برای ماتم، الّا برای مرگ
از بس که گل به خاک فرو ریخته است و مرد
دلبسته شیراز
اوجی دلبستهی شیراز بود. او در شیراز متولد شد و در شیراز هم چشم بر جهان ما فروبست. شیراز یکی دیگر از مضامین دائمی اشعار است. رضا فرخفال مینویسد:
به یاد منصور اوجی که رفت و شیراز و جوانی های ما و دکه کتابفروشی آقای حسن آبادی در خیابان زند… یاد اوجی همیشه با عطر شیراز دربهار برای من درهم آمیخته است. مثل این شعرش :
شیراز
اَگَر تو به جایی رِسیدی که بارانَکی بود نَم نَم
وَ بَعد اَز دَمی چَند، آن آبی ژَرف
وَ صافیِ هَوایَش
وَ آن گاه گُلبَرگِ نارِنج
وَ آن عَطر
هَمان جا اَست شیراز.
هَم اینَک هَمان عَطر
هَم اینَک هَمان آبیِ ژَرف
پَس اَز نَم نَمِ عَصر
پَس اینجا اَست شیراز!
هَمین جا اَست
هَمین جا اَست شیراز!
بیشتر بخوانید: