«داش آکل به گفته مرجان» به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی در روزهای ۲۱، ۲۲، ۲۸ و ۲۹ سپتامبر (۳۱ شهریور، اول، هفتم و هشتم مهر) در شهر برکلی کالیفرنیا در فستیوال هنرهای ایرانی دانشگاه استنفورد روی صحنه رفت.
بیضایی این نمایشنامه را در نیمه دوم سالهای دهه ۱۳۹۰ در آمریکا نوشت. نخستین بار پارهای از متن این ممایش در ۵ دی ۱۳۹۸ در روزنامه همشهری زیرِ عنوان «گفتوگوی مادر و دُختر درباره داشاک» منتشر شد. بیضایی در تدارکِ نمایش این نمایشنامه در نوروزِ ۱۳۹۹ در دانشگاهِ استنفورد بود که به دلیلی تعطیلیِ دانشگاه و همهگیری بیماری کووید ۱۹ میسر نشد.
بیضایی داستان «داش آکل» هدایت را از منظر مرجان دوباره روایت میکند.
داشآکل، یکی از یازده داستان کوتاه مجموعه «سه قطره خون» نوشته صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۱۱ منتشر شد. عشق ناکام موضوع هر سه داستان این مجموعه است.
داشآکل لوطی مشهور شیرازی است که خصلتهای جوانمردانهاش او را محبوب مردم ضعیف و بیپناه شهر کردهاست. اما کاکارستم که گردنکلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داشآکل را چشیده، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داشآکل بریزد و از او انتقام بگیرد. در همین حین، حاجی صمد از مالکان شیراز میمیرد و داشآکل را وصی خود قرار میدهد. داشآکل، با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن میگیرد. او با دیدن مرجان، دختر چهارده ساله حاجی صمد، به وی دل میبازد. اما اظهار عشق به مرجان را خلاف رویه جوانمردی و عمل به وظیفه خود میداند. در نتیجه، این راز را در دل نگه میدارد. در عوض، طوطیای میخرد و درد دلش را به او میگوید. از آن پس، داشآکل، قرقکردن سر گذر و درگیری با سایر لوطیها و اوباش را ترک میکند و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانواده او میکند. بر این منوال، هفت سال میگذرد تا اینکه برای مرجان، خواستگاری پیدا میشود. داشآکل به عنوان آخرین وظیفه خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم میکند و او را به خانه بخت میفرستد. همان شب، در حال نشستن داشآکل در میدانگاهی محله در حالی که مست است کاکارستم سر میرسد. با داشآکل یکی به دو میکند و در نهایت با او گلاویز میشود و سرانجام، با قمه، زخمیاش میکند. فردای آن روز، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داشآکل میآید، او طوطیاش را به وی میسپارد و کمی بعد میمیرد. عصر همان روز، مرجان قفس طوطی را جلویش گذاشته است و به آن نگاه میکند، که ناگهان طوطی با لحن داشی خراشیدهای میگوید:
«مرجان… تو مرا کشتی… به کی بگویم… مرجان… عشق تو… مرا کشت».
قطبالدین صادقی، کارگردان و مدرس تئاتر درباره نمایش به روزنامه «همدلی» گفته بود:
«به نظر من نخست بهرام بیضایی در حوزه تئاتر، تحقیقات بسیار خوبی انجام داده است، دوم اینکه نمایشنامهنویس بسیار معتبری است، کارهایی که کرده بسیار متنوع، گسترده، ایرانی و خلاقانه محسوب میشود و سوم اینکه ایشان فیلمساز است، هم به عنوان فیلمنامهنویس و هم به عنوان کارگردان، آثار و کارهای بسیار شاخصی را به وجود آورده است. ضمن اینکه ایشان در حوزه تدریس هم دارای کارنامه بسیار معتبر و درخشانی است. اما بیضایی قبل از هر چیز، مدافع فرهنگ ایرانی است و با ریشههای فرهنگ و اسطورههای ایرانی آشنایی کامل دارد. یقینا هر کاری که بیضایی انجام دهد، بر اساس دیدگاه خاص خود که نظرگاهی نو، ابتکاری و هنری است برجسته خواهد بود. ضمن اینکه یقینا با توجه به سابقهای که بهرام بیضایی در آثار سینمایی و تئاتری خود دارد، نگاهش به زن نگاه بسیار مثبتی است که این را هم در روایت جدید خود از داشآکل نشان خواهد داد.»
در آثار متعدد نمایشی بهرام بیضایی، زنان نقش عمدهای بر عهده دارند. برخی از این آثار درباره زنان است و در برخی دیگر زنان هم در کنار مردان نقش مهمی به عهده دارند. بسیاری از این زنان در آثار بیضایی فعال، جستوجوگر، هوادار عدالت و مبارز هستند. بسیاری از آنان میخواهند از حقوق، نقش و اهمیت خود در اجتماع و زندگی آگاه شوند و برای نگاهداری حق خود، راه مبارزه با محدودکنندگان آزادی خود را انتخاب میکنند. ممکن است در این راه از ترفندهایی نیز استفاده کنند اما کمتر به نابودی دیگران میاندیشند و بیشتر پروردن و ساختن را دنبال میکنند.