به مناسبت ۱۰ سالگی حضور بهرام بیضایی در دانشگاه استنفورد، برنامهای در دو روز برای شناخت بهتر آثار بیضایی به شکل مجازی برگزار شد. عباس میلانی مدیر مرکز پژوهشهای ایرانشناسی دانشگاه استنفورد، ژاله آموزگار، حمید امجد، سهند عبیدی، ماندانا زندیان، نگار متحده، امیرحسین سیادت و سعید طلاجوی و امیر نادری از سخنرانان این نشست مجازی بودند.
بهرام بیضایی با انتشار پیامی دستاوردهایش در ده سال گذشته در دانشگاه استنفورد را یادآوری کرده است: اجرای نمایشهای «جانا و بلادور»، «گزارش ارداویراف»، «طربنامه» و «چهارراه» و برگزاری چهار کارگاه بازیگری. بیضایی در بخشی از این پیام گفت:
«اگر این ۱۰ سال در کشورم بودم حاصلم چه بود و چه در دست داشتم؟ آیا لطفا اجازه میدادند فیلم “مقصد” را بسازم چنان که میخواهم، یا “ماهی”، یا “اتفاق خودش نمیافتد” یا حتی “سند”، یا فیلمهای آرزوییام “طومار شیخ شرزین”، “اشغال” و البته “داستان باورنکردنی”.»
و در ادامه یادآوری میکند:
«فرصتی که همه عمر در وطن ازم دریغ شد، اینجا بهم رو نشان داد. امکان آزمون خیالات نمایشیام.»
بیضایی سپس در ادامه این پیام میگوید نمایش «داش آکل به گفته مرجان» به سبب همهگیری ویروس کرونا اجرا نشد. این نمایش قرار بود به مناسبت هفتادمین سالگرد درگذشت هدایت روی صحنه برود. بیضایی گفت:
«وقتی هدایت خودش را کشت، من دوازده سالم بود. در واقع من هدایت را با مرگش شناختم. آن هم از مجله اطلاعات ماهانه، مزین به عکسی از او روی جلد. فروردین ۱۳۳۰. بعدها بود که در درالفنون همدرسی آرامی به اسم قدسیان تحلیلی از بوف کور خواند و اشارات اثر را شکافت و جهان وهمی را به جهان روزمره تاریخی پل زد و اسمش برای همیشه در یادم ماند.»
کرنش به سرزمینی که از آن نرفتهام
آخرین فیلم سینمایی بهرام بیضایی با نام «وقتی همه خوابیم» در سال ۱۳۸۷ تولید شد. سپس بیضایی به دلیل آنکه در ایران امکان فعالیت هنری را از او سلب کرده بودند، برای تدریس در دانشگاه «استنفورد» به آمریکا رفت.
علاقمندان به بهرام بیضایی و آثارش از او خواسته بودند به ایران بازگردد. در مهر ماه ۱۳۹۲ این هنرمند و سینماگر برجسته در پاسخ به علاقمندانش دستخطی منتشر کرد. بیضایی نوشته بود:
«در جوابِ مهر شما واژههای چندانی برای سپاسگزاری نیست، واژههایی که کم نیاورند پیش مهر شما، و هر کسی نگفته باشد هزار بار! مهر میکارند و خشم میدروند، واژههای چندانی نیست، جز آنچه در دلم میگویم، بیهیاهو، اگر رساست؛ از شماست که دلم میزند هنوز، کرنش به سرزمینی که از آن نرفتهام، کرنش به مادر و پدرم که خاکِ آن خاکند! دورباد از آن خشکسالی و دروغ! دور باد از آن دیو خشم و آز، دور باد از آن بیداد!»
بهرام بیضایی در گفتو گو با «اندیشه پویا» گفته بود مثل همه این سالها در انتظار باز شدن آسمان تهران است و به امید باد و بارانی که هر هوای آلودهای را بشوید. او همچنین به گلایه گفته بود:
«خیال نمیکنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشتهام که از دست دادهام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پیشیزی نمیارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست ۳۰ سال پس از آنکه از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.»