از آزادیم در هراسی،
چون خفاش از آفتاب !
به هفت بند گرانم می بندی
باز هم در ترسی!
آواز می خوانم،
می ترسی!
ازخنده ی جوانم،
وَگیسو ان افشانم
می ترسی
رقصیدنم که هیچ!
از تنفس آزادم ،
در هراسی!
از دل ِبی قرارم،
از یارم،
می ترسی!
از تن ِبی جانِ غرقه به خونم،
از بود وُ از نبودم،
دیوانه وارمی ترسی !
از سنگِ مزارم حتی،
می ترسی!
نامم خود به تنهایی؛
کابوس شبانه توست!
ترس از من ً
پیچک زهرآلوده هراس است پیچان در تو،
خواب و آرامش از تو جدا شده اند
با دشنه وُ تفنگ وُ طناب، بیداری!
*
زندانیِ هراس !
با من بگو!
چرا از ترس مرا می کُشی؟
از جلوه ی نو بهاردر هراسی؟!
این باغستانِ پرگلِ
سرشار است از غنچه های نورسته
بیشمارانم
باغستان ِپرگلم!
رقصنده ای که تکرار می شود
میان دو آینه
در میدان
تا من میانِ دو آینه می رقصم
ترا از هراس گریزی نیست
به چون پشه ای اسیرِ تارِعنکبوت
مگر به چاره مرگی تاریک!
گم شو !
نمان !
به گورستان هزار ساله باز گرد!
فردای زیبا از آن من است
۱۰/۰۹/۲۰۲۳
پاریس
از همین شاعر:
حسن حسام: گفتوگو در سحرگاهی نمناک
- حسن حسام: کابوس
- حسن حسام: الوداع شادمانه
- حسن حسام: رنگین کمان
- بانگنما – مرثیهای برای یک یل، به روایت حسین نوشآذر با شعر «افق را بنگر»ِ حسن حسام
- حسن حسام: افق را بنگر!
- اسفندیار کوشه: شور که در واژهها میافتد – «سرودهای خیابانی» حسن حسام
- احمد خلفانی: «سرودههای خیابانی»ِ حسن حسام: نسبت شعر با سیاست
- بانگ نما: گفتوگو در میانه رویا، شعری از حسن حسام با اجرای کانی کرمپور
- «ای انقلاب» و «گفتوگو در میانهی روَیا»: دو شعر از حسن حسام
- حسن حسام: با سعید در راه
- کابوس قتل عام زندانیان سیاسی- حسن حسام: «باران میبارد!»