«ای انقلاب» و «گفت‌وگو در میانه‌ی روَیا»: دو شعر از حسن حسام

حسن حسام – پوستر: ساعد

‌ای انقلاب…

پاورچین

پاورچین

می‌آیی؟

از کوچه‌های یخ زده

از دخمه‌های زندان

تا شعله‌ی خیابان

و زخمزار ِمرگستان؟

می‌آیی

لوند و آفتابی و جانبخش؛

با شورِدختران ِخیابان

با مشت ِمنفجر از خشم؟

می‌آیی

با کف زدن،

ترنم،

گیسو فشان وُ

رقصان

وعزم ِمشتعل ازآتش

در جشن روسری سوزان؟

با اعتصاب می‌آیی

در خشم ِپُر تلاطم ِمیدان

و پایکوبی ِطوفان؟

می‌آیی

درسوت کارخانه‌های ظفرمند

با نان وُ کار وُ آزادی

حکومت شورایی؟

می‌آیی؟

چمان

چمان

رقصان

درگام‌های ِمردم ِدر بند

با خونچکان- درفش:

زن

زندگی

و آزادی؟

آه…

‌ای شرار ِشیدایی

رویای ِخیره سر

‌ای یار ِبیقرار!

در راهی؟

پاریس ۸/۱۰/۲۰۲۲

گفتگو در میانه‌ی روَیا

مهسا، حدیث، حنانه، غزاله، نیکا، سارینا

ـ نیکا نیکا!

مهسای ما را ندیدی؟

ـ نه!

من چهره‌ام له شده

چشمم جایی را نمی‌بیند

اما می‌دانم این جاست

همین دور وُ برها

ـ تو چطور مهساجان!

نیکا‌ی ما را دیده‌ای؟

او پنج بهار از تو جوانتر بود.

ـ نیکای زیبا را دیدم

آوازخوانان وُ رقصان

با صورتی مچاله

جمجمه‌ای شکسته

و بدنی کبود

اما، تنها نبود نیکا

بسیارانی هماواز بودند

در جشن ِ شال سوزان

حدیث، حنانه، غزاله، سارینا

وبسیارانی دیگر…

من مدام؛

درآنان تکرار می‌شدم

ـ حدیث گفت:

شیدا وُ بی قرار،

به گِرد آتشی که برافروخته بودیم

رقصان ـ رقصان می‌سرودیم:

زن زندگی آزادی

ـ حنانه گفت:

ما تنها نبودیم

همسرایان ِ ما

در جشن روسری سوزان،

پسران هم بودند

رعنا وُعاشق

بی شمار وَ هماواز

وسارینا در بیقراری‌اش

گفت:

ـ برسکوی زباله ایستاده بودم

گیسو افشان

و رو سری چرخان،

می‌رقصیدم

ناگاه؛

سربازان ِ امام زمان

پاسداران و گورکنان وَ مداحان

همچون اَجنه

ظاهر شدند!

حیدر حیدر گویان،

با تفنگ وُ باتون وُ کمند وُ دستبند

و االله اکبر…

نیکا گفت:

ـ اول؛

گیسوان ما را آتش زدند

بعد قلب ما را

غزاله گفت:

ـ و بعد،

در‌های‌های ِ داغداران ِ بی شمار،

جمجمه‌ها مان را شکستند

حدیث گفت:

ـ ما که نمرده‌ایم ژینا!

نشنیدی نام ِتو رمز می‌شود؟

نیکا گفت:

ـ ما باز می‌گردیم ژینا جان

در سرود‌ها وُ پرچم‌های پیروز

سارینا گفت:

ـ و باگام‌های بی شمارِ مردمان ِ در راه

حنانه گفت:

ـ می‌رقصیم

در میدان‌های آزاد شده

نیکا با هیجان فریاد زد:

هورا…

و من در میدان آزادی

میان هزاران هزارمردم ِ رقصان

آواز خواهم خواند

غزاله غرقه در اشک ِ شوق:

ـ هورا…

سارینا:

ـ هورا…

سدیس ِبلوچ، باچارده بهار،

چون غنچه‌ای

شکوفان شد”

ـ هورا… هورا…

***

در سحر گاهی شَنگرف وُ رنگین کمانی،

آسمان غَمزده سرشار شد

از هورای کشتِه گان ِ جوان

و جاده،

آرام

آرام

درنوری شِگِرف

روشن شد

پاریس

۷/۱۰/۲۰۲۲

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـ مهسا امینی ِ سقزی بیست و دو ساله

ـ نیکا شاکرمی هقده ساله ِ خرم آبادی

ــ سارینااسماعیل زاده ـ شانزده ساله ـ البرز

مادرش در داغ فرزند، خود کشی کرد

ـ سدیس کاشانی بلوچ ِ چهارده ساله

ـ حدیث نجفی ِ آزربایجانی

ـ حنانه ِ کیا مازندانی

غزاله چلاوی آملی

بیشتر بخوانید:

حسن حسام:«واویلا» – با سوگواران آبادان

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی