مهناز نیکفر: سه شعر

مهناز نیکفر

مهناز نیکفر کارشناس عکاسی دانشجوی زبان و ادبیات فارسی از مازندران ـ نوشهر
دبیر کانون شعر و ادب دانشگاه آزاد اسلامی چالوس
عضو کانون هنرمندان

بی‌هوا
در آسمان دغدغه‌هایم پریده‌ای
سطر آبی نگاهت
شقیقه‌هایم را
واژه واژه
به اوج می‌رساند

شرجی‌ چشم‌های شمالیت
خیال ترک‌ خورده‌ام را تر می‌کند
ببار‌ای شبیه‌ترین به من
‌ای ابر تپنده در سینه
ببار
تا به خون واژه‌ها رگ بدهم

‌ای صراحت آبی روشن
در امتداد غزل‌هایم بپاش
که جاده‌ی لغزنده‌‌ی صبح
از انشعاب نفس‌های تو میگذرد

انزوای این
سطرهای موازی را بشکن
لبم را
به حادثه‌ی گوارای لب‌هایت
بند بزن
شیرین کن دهان شعرهایم را

‌ای عشق
‌ای شکوه پرنده در پیله
زبانم را
از اسارت سکوت آزاد کن
آسمانم باش
تا بال بدهم
به پرواز سپید پروانه‌ها
.

همیشه جایی در جهان

همیشه جایی در جهان
خالی ست
حفره‌هایی که
زخم به زخم
عمیق تر می‌شوند
کدام‌اشان ژرف‌ترند؟
بازوان خالی از تو
یا سفره‌ی خالی دست‌های پدر؟

شده سبز باشی از تابستان
دلت جا‌مانده باشد
کنار آخرین برگِ افتاده
از چمدان رنگی پاییز
و دارکوب
زخم‌های تنت را
نبش درد کند؟

پاییز نه
زمستان است
مادر از وصله‌ی لباس‌های کودکیم
لحاف می‌دوزد!
پرنده در مراوده‌ی پلک‌هایت
یخ زده؛ مادر!
سوز زمستان نمی‌ترسد از
زخمه‌ی انگشتان‌ات
بگذار چلچله‌ها دانه بکارند
در چاله‌ی مجاورِ چشم‌هایت
که تنها رطوبت این
خاک نجیب
جهانم را سبز نگاه می‌دارد
.

لطافت انگشت شب

لطافت انگشت شب
بر امواج پیشانی تو
لمس صبح بود
از دهان تاریکی
تکیه بر شانه‌های تو
تکیه بر آبشار بود
زلال و مرتفع
وحرارت دستان‌ات
مراوده ‌ی مهتاب و آب.
چه هراس از سقوط
که درخشش چشم های‌ تو
در خروش رود
امنیت پریدن بود
بی‌نهیب از خراش سنگ و صخره.
‌ای ظرافت وحشی آب
ماهی نقره‌ای شب را
به طراوت آبی شور برسان
بگذار آرام بخوابم
در انحنای بازوان آبستنت
تا خورشید از قرابت تو
ستاره بریزد بر انگشتری دریا

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی