جایگاه «اصالت» در نظریه‌ی ادبی اسماعیل خویی: گفتار علیرضا آبیز در نشست بزرگداشت خویی

اسماعیل خویی ( ۹ تیر ۱۳۱۷ در مشهد – ۴ خرداد ۱۴۰۰ در لندن) – طرح: کاری از همایون فاتح

اسماعیل خویی، از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران ۲۵ مه/ ۴ خرداد در تبعید در بیمارستانی در لندن درگذشت. او از تبعید به عنوان «بی‌درکجا» یاد می‌کرد. خویی ۸۳ سال در جهان ما زندگی کرد.
در ایران، در سال‌های گذشته اسماعیل خویی ممنوع از قلم بود. کتاب «به رسم حقیقت و زیبایی» نوشته محمود معتقدی، شناختامه شاعر توسط نشر ثالث در تهران به چاپ رسید. رسانه‌‌های نزدیک به سپاه، وزارت ارشاد اسلامی در دولت اول روحانی را به سبب انتشار این کتاب تحت فشار قرار دادند و وزارت اطلاعات هم اعلام کرد که فقط محتوای کتاب ملامک نیست، بلکه باید به نام برخی از نویسندگان که ممنوع از قلم هستند نیز توجه کرد.
اسماعیل خویی از پایه‌گذاران کانون نویسندگان ایران است و دو دوره نیز عضو هیئت دبیران کانون بوده است.
در سالگرد درگذشت شاعر، گروهی از علاقمندان او در دانشگاه سواس لندن یاد و خاطره او را گرامی داشتند. این مراسم در ۲۵ ژوئن/۴ تیر برگزار شد. متن سخنرانی علیرضا آبیز در این مراسم را می‌خوانید:

گفتار علیرضا آبیز در نشست بزرگداشت خویی، دانشگاه سواس لندن، ۲۵ ژانویه ۲۰۲۲

آغازه

در آستانه مرگ ایستاده‌ام.

بی آن که حس کنم که پیرم،

و یا که کم دارم چیزی از هیچی‌‌ی پُرِ جوانی‌ی خویش.

و

در شعرِ‌ من حقیقت و زیبایی،

نیکی می‌شوند،

در یگانگی ی باستانی ی خویش.

هشتم دسامبر ۹۷، بیدرکجا

نقل از ص ۲۷ دفتر کیهان درد، چهار دفتر شعر ، نشر بنیاد اسماعیل خویی

در این شعر خویی به شعر جان کیتس ارجاع می‌دهد: حقیقت زیبایی ست، و زیبایی حقیقت است.  این همه آن چیزی ست که می‌دانی و همه آن‌چه نیاز داری بدانی.

خویی این‌همانی حقیقت و زیبایی را امری باستانی می‌شمارد و تبار این  یگانگی را به جهان باستان می‌برد، بسی پیش تر از دوران کیتس. اگر چه در شعر کیتس « چکامه در وصف گلدان یونانی» نیز این گلدان باستانی ست که به سخن در می‌آید و این جمله را می‌گوید.

شعر و ای بسا زندگی خویی – چنان که زندگی هر شاعر راستین باید باشد- مصداق همزیستی و این‌همانی حقیقت و زیبایی ست. امر زیبا حقیقت است و حقیقت زیباست. پس شاعر با آفرینش زیبایی، در واقع حقیقت را به تصویر می‌کشد.

اسماعیل خویی در زندگی پر فراز و نشیبش، به شعر و به انسان متعهد ماند. بیش از شصت سال شعر نوشت و منتشر کرد و در باره شعر سخن گفت. از نحستین دفتر شعرش که ۶۵ سال پیش منتشر شد تا آخرین سروده‌هایش ، انسان و آرمان‌های انسانی از جمله عشق،  آزادی و عدالت اجتماعی خمیرمایه اصلی شعرش بود. به بیان خویی « انسان کسی است که باید هستی خود را تصدیق کند.» و زبان ابزاز تصدیق هستی است. در کتاب « از شعر گفتن» (نشر سپهر، ۱۳۵۲)، خویی شعر را « گره‌خوردگیِ عاطفیِ اندیشه و خیال در زبانی فشرده و آهنگین» می‌داند. تعریفی که ای بسا بدیهی و حتی کلیشه‌ای به نظر آید ولی چون نیک بنگریم تعریفی جامع و مانع است و دست کم به بهترین نحوی شعر خویی و شاعران همردیف او را توصیف می‌کند. در این تعریف دست کم سه عنصر  اندیشه، خیال و زبان به تفکیک مورد توجه‌اند و شعر خویی به رغم گستره‌ی مضمونی و فرمی وسیعش در سالیان درازِ شاعری از این سه عنصر به کمال بهره برده‌ است.

پس می‌توان گفت که رویکرد خویی به شعر، درک و تصور او از جایگاه شعر – همانا بیانگری زیبایی و حقیقت است. پذیرفتن وظیفه‌ای چنین والا برای شعر ارزش آن را دارد که آدمی زندگی خود را وقف آن کند – چنان که خویی کرد.

از سوی دیگر، خویی شاعری ست اندیشه ورز و همچنان که در شعر خود می‌اندیشد، به شعر خود هم می‌اندیشد. از نظر اندیشه در شعر، شاعران را می‌توان به دو گروه عمده تقسیم کرد. کسانی که شعر می‌سرایند ولی در ماهیت شعر نظرورزی نمی‌کنند. عمده ‌ی شاعران کلاسیک ما از این شمارند و نظرات آنها در باره‌ی شعر اندک است یا چیز زیادی از نظرات آنان باقی نمانده‌است. از نیما به این سو، شاعران بزرگ ما اغلب در باره‌ی چیستی و چرایی و چگونگی شعر هم اندیشیده و نوشته‌اند، از آن جمله‌اند رویایی ، اخوان ، براهنی و دیگران. خویی هم در کتاب از شعر گفتن و جدال با مدعی و در جاهای دیگر نوع شعر مطلوب خود را وصف کرده و هم در شعرهایش آن را نشان داده و به آن اشاره کرده است.

مهم‌ترین دستاورد نظری خویی در شعر توجه به عنصری‌ است که او آن را اصالت می‌نامد. از نظر خویی، اصالت بر تازگی ارجح است. «ای بسا سخن که تازه است ولی اصیل نیست و بسا سخن که اصیل است، ولی تازه نیست». سخن اصیل سخنی‌است که صمیمانه باشد یعنی بیان‌کننده اندیشه یا خیال یا احساسی‌باشد که گوینده به راستی دارد، یا داشته‌است. این نگرش به شعر، در عمل کار منتقد را دشوار می‌کند چرا که تا حد قابل‌توجهی به دریافت ذهنی و درک شخصی خواننده از شعر متکی است. با این وصف، شعر از دید خویی صرفا کُنشی در حوزه نحو زبان و یا حاصل چینش تصادفی آحاد زبان نیست. نوشتن شعر نیازمند نوعی صداقت و روراستی با خویشتن است که اگر چه توضیحش دشوار است، حس کردنش ناممکن نیست.

علیرضا آبیز، پوستر: ساعد

شعر خویی به زیباترین شکلی بازآفرینی نظریه شعری وی است. شعری که در آن اندیشه‌های فلسفی با عواطف اصیل انسانی در زبانی آهنگین درهم می‌آمیزد. شعری که چون آینه صافی ضمیر شاعر را بازمی‌تاباند. ضمیر شاعری که از عشق و زیبایی می‌سراید و بر زشتی و سیاهکاری می‌شورد. آزادی را می‌ستاید و استبداد را خوار می‌دارد. دوستی و مهربانی را ارج می‌نهد و از دشمنی و دغل‌کاری بیزار است. خردورز است و خردورزی را تشویق می‌کند. جان عاشق و آزاده‌ای دارد و عشق و مهرورزی و تغزل از درونمایه‌های اصلی شعر اوست.

خویی در اوج موفقیت و آفرینش ادبی ناچار به ترک میهن و زندگی در تبعید شد. تبعید بر زندگی و شعر خویی همچون شمار بسیاری از شاعران و نویسندگان ما تاثیری عمیق گذاشت. خویی در انگلستان سکنی‌ گزید. سرزمینی که با آن بیگانه نبود. هم در آنجا تحصیل کرده‌بود و هم زبان انگلیسی را عالی می‌دانست. با این همه، انگلستان و لندن که در نزدیک به نیمی از عمرش میزبانش بود هرگز خانه‌اش نشد. او زیر شعرهایی که در تبعید نوشت « بی‌در‌کجا» یا « بی‌در‌کجای لندن» می‌افزود. شاعری بود که خانه‌اش را از او گرفته‌بودند. وطنش را از او و او را از وطنش محروم کرده‌بودند. هرگز با این تبعید خو نگرفت و نخواست خو بگیرد چرا که او شاعر ایران بود. ایران متعلق به او بود و او متعلق به ایران. در سال‌های تبعید بسیار شعر نوشت و منتشر کرد. شعر بلند «از میهن آنچه در چمدان دارم» نمونه‌ی خوبی ست از اندیشه ورزی در موقعیت انسان تبعیدی و تلاش برای پاسخ دادن به پرسش‌هایی که امر مهاجرت و جلای وطن برمی‌انگیزد نزد ماندگان و رفتگان.

 خویی در سال‌های تبعید قصیده‌هایی نوشت که نمونه اعلای زبان‌آوری است. تسلط خویی بر زبان فارسی، ترکیب‌سازی‌های بدیع، فخامت و استواری کلام او در میان معاصران کم‌نظیر است. اشعار کلاسیک خویی به گفته خودش ابزار او برای مبارزه بود. او در این اشعار، به صراحت و با کلامی در حد بیانیه مخالفت خود را با آنچه در سرزمین مادری‌اش می‌گذشت فریاد زد. خویی در شعر پیرو نیما و دوستدار اخوان بود و تا پایان عمر به سبک این دو شاعر محبوبش وفادار ماند اگر چه  تسلط خود بر سبک‌های گوناگون شعری را در شمار زیاد آثارش نشان داد.

آزادم،

آزادم،

آزاد.

و خوب می‌دانم

آزادی،

مثل هوای بامدادی،

خوب است.

اما چراست

  • از خود می‌پرسم-

و از کجاست

که در دلم همیشه غروب است؟

آزادم:

آنچنان که تو گویی

نز مامِ خاک زادم،

نز

زهدانِ آب و

نه

از پشت آفتاب.

آزادم،

آری،

آزادم:

آنچنان که تو پنداری

از خاندانِ بادم.

و باد،

باد،

از چهارسو باد،

از هزار سو باد…

آه،

بارِ دگر چمدانم را باید،

باید،

باید ببندم،

-سوی کجا؟

– چه می‌دانم:

شاید دلم برای کجا تنگ است.

شاید

  • چه می‌دانم من،
  • من چه می‌دانم-

شاید،

شاید دلم برای خدا تنگ است:

شاید دلم برای شما…

( اسماعیل خویی، چهار دفتر شعر، بنیاد اسماعیل خویی، چاپ نخست ۱۳۸۲، صص ۶۶-۶۸)

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی