اسماعیل خویی، از مهمترین شاعران معاصر ایران ۲۵ مه/ ۴ خرداد در تبعید در بیمارستانی در لندن درگذشت. او از تبعید به عنوان «بیدرکجا» یاد میکرد. خویی ۸۳ سال در جهان ما زندگی کرد.
سبا، دختر خویی دو روز قبل اعلام کرده بود که خویی در اثر ابتلا به ذاتالریه در بیمارستانی در لندن بستری شده است. او به عفونت خونی مبتلا شد و کلیههایش هم از کار افتاد و سرانجام درگذشت.
اسماعیل خویی ۹ تیر ۱۳۱۷ در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش هنگامی که او کودک هشت سالهای بود ورشکست شد و او ناچار برای گذران زندگی تابستانها در بازار شروع به کار کرد. تحت حمایت دایی خود موفق شد به تحصیلاتش ادامه دهد.
خویی بعد از آنکه از دانشسرای عالی فارغالتحصیل شد با بورس تحصیلی به بریتانیا رفت و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه گرفت. او پس از بازگشت به ایران در تهران ساکن شد و در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس پرداخت. خویی در مصاحبهای گفته است در سالهای نخست اقامتش در تهران تحت تأثیر «زمستان» اخوان ثالت با شعر نو ایران آشنا شد. در آن زمان «زمستان» اخوان تازه منتشر شده بود.
خویی در مصاحبه با معصومه ناصری درباره تأثیر فلسفه بر شعرش گفته بود:
«از پشت پنجره شعر به جهان نگاه میکنم. اما میتوان گفت که قاب این پنجره را اندیشههای فلسفی من ساخته است. یعنی این پنجره مثل هر پنجره دیگری چارچوبی دارد. ولی آن چیزی که بسیار با اهمیت است خود نگاه است، خود دید است که امیدوارم دید شاعرانه باشد. من میتوانستم اصلا یک فیلسوف حرفهای بشوم. استاد راهنمای من در دانشگاه لندن اصرار داشت که این کار را بکنم. ولی شعربانو اجازه نداد.»
شاعر جدا از جهان نیست
خویی در مصاحبه مهدی جامی گفته بود شعر یک ساختار زبانی است و در زبان است که اتفاق میافتد اما شاعر جدا از جهان نیست:
«شعر یک ساختار زبانی است. بله و اینکه شعر در زبان است که اتفاق میافتد که این درست است. اما آدم هم در جهان است که اتفاق می افتد. و فقط هم یک پیشامد در جهان نیست، چیزهای دیگر هم هست. شعر هم در زبان است که پیش میآید. اما فقط همین نیست. این بود که در کناره شعر نیمایی، شعر ناب و شعر حجم و موج نو و اینها هم بهتدریج رو شد. به نظر من اصیلترین جنبش یا شاخه در شعر امروزین ما، همان شاخه دبستان شعر نیمایی است و من همچنان شاگرد این دبستان هستم. آن هم با استادی نه تنها نیما یوشیج، بلکه و بهویژه مهدی اخوان ثالث و سپس احمد جان شاملو…»
فرج سرکوهی، منتقد ادبی در واکنش به درگذشت خویی تلویحاً به همین سویه اجتماعی و سیاسی اشعار او اشاره کرده و نوشته است:
در سالهای جوانی من این شعر اسماعیل خوئی را در بسیاری از سلولهای انفرادی میدیدی که گاه با ناخن بر دیوار حک شده بود:
«آنچه من میبینم
ماندن دریاست.
رستن و از نو رستن باغ است.
کشش شب است به سوی روز.
گذرا بودن موج و گل و شبنم نیست .
گرچه ما میگذریم
راه میماند .
غم نیست.»
اسماعیل خویی و اسماعیل خویی خشمگین
شعر خویی بعد از تبعید به سمت شعر اجتماعی و سیاسی بیش از پیش میل کرد. او خود در مصاحبه با آیدا قجر گفته بود شعرهایش را باید به دو بخش تقسیم کرد: شعرهای اسماعیل خویی و شعرهای اسماعیل خویی خشمگین. این دومی با کمترین نمادآفرینیها، مضامین سیاسی و اجتماعی را رک و پوستکنده بیان میکند:
«بارها گفتهام و باز هم تکرار میکنم که هیچ هراسی ندارم که شعرهای سیاسی و اجتماعیام پس از سقوط جمهوری اسلامی از دست برود و به زبالهدانی تاریخ ریخته شود. من به اندازه کافی شعر خودم، شعر نیمایی مدرن و امروزی و فرداییام را دارم و این است که به راستی بیمی ندارم اگر حتی نیمی از کارهایم به فراموشی سپرده شود. همانطور که در شعری گفتهام نیمی از دریا نیز همچنان دریاست.»
اما آیا واقعا نیمی از دریا همواره دریاست؟ تأثیر تبعید بر شعر خویی یکی از موضوعاتی است که پژوهش ادبی میبایست به آن پاسخ دهد. اسماعیل خویی چند روز قبل از مرگش در مصاحبه با فرزاد صیفیکاران (رادیو زمانه) در آخرین مصاحبهای که از او به جای مانده گفته است:
«به گمانم دیگر چیز مهمی را از دست نمیدهم اگر هیچ چیز از من بعد از مرگم برجا نماند، اما این امید را دارم، امید بیهوده و بیمعناییست – البته آدمیزاد به ویژه در گستره امید و آرزو حق دارد که اندکی خام طمع و خود فریب بماند – به همین دلیل با خودم گاهی فکر میکنم آن آدم غربال به دستی که نیما یوشیج میفرمود بعد از ما میآید و شعرهای مارا غربال میکند، اگر او بیاید آیا شعرهای من از غربالش همه فرو خواهند ریخت؟ یا بعضی در غربالش باقی میمانند؟»
به رسم حقیقت و زیبایی
در ایران، در سالهای گذشته اسماعیل خویی ممنوع از قلم بود. کتاب «به رسم حقیقت و زیبایی» نوشته محمود معتقدی، شناختامه شاعر توسط نشر ثالث در تهران به چاپ رسید. رسانههای نزدیک به سپاه، وزارت ارشاد اسلامی در دولت اول روحانی را به سبب انتشار این کتاب تحت فشار قرار دادند و وزارت اطلاعات هم اعلام کرد که فقط محتوای کتاب ملامک نیست، بلکه باید به نام برخی از نویسندگان که ممنوع از قلم هستند نیز توجه کرد.
این کتاب درآمدی بر شعر و زندگی خویی است و شامل بخشهایی چون پیشگفتار، سالشمار زندگی، جایگاه شعر خویی در شعر امروز و بررسی مباحثی چون عشق و مرگ در شعر خویی میشود. همچنین به بررسی جایگاه خویی از غزل تا غزلواره میپردازد که نوعی دگرگونی در غزل خویی است. معتقدی گفته است:
«اسماعیل خویی تنها چهرهای است که توانسته از شعرش برای بازتاب فلسفه بهره بگیرد. من درباره شعر خویی داوری نکردهام و این را به مخاطب وانهادهام که خودش به جایگاه شعر خویی در شعر ایران و همچنین در شعر خراسان بپردازد.»
بیدرکجا
اسماعیل خویی از پایهگذاران کانون نویسندگان ایران است و دو دوره نیز عضو هیئت دبیران کانون بوده است. از او مجموعه اشعار فراوانی منتشر شده است: «بر خنگ راهوار زمین» ۱۳۴۶، «بر بام گردباد» ۱۳۴۹، «از صدای سخن عشق» ۱۳۴۹، «فراتر از شب اکنونیان» ۱۳۵۰، «در نابهنگام» ۱۳۶۳، «گزاره هزاره» ۱۳۷۰،«جهان دیگری میآفرینم» ۱۳۷۹ و «شاعر خلقم، دهن میهنم» ۱۳۷۹ برخی از آثار شاخص اوست. تازهترین دفتر شعر اسماعیل خویی به نام «دیر نمیشود دلم» چندی قبل از مرگ شاعر توسط انتشارات زاگرس در آتلانتای آمریکا منتشر شد.
خویی در انتهای اغلب اشعارش که در خارج از کشور سروده نوشته است «بیدرکجا». او از تبعید به عنوان «بیدرکجا« یاد میکرد.در مصاحبه با مهدی جامی گفته بود:
«آدم تا هنگامی که میتواند به میهن خودش بازگردد، احساس بیدرکجایی نمیکند. لحظهای این حالت پیدا میشود و درمانناپذیر هم هست که تو میدانی چیزی جز مرگ حالیا در میهن چشم انتظار تو نیست.»