آقای آقاجانی، گویا شما از شاگردان کارگاه دکتر براهنی بودهاید. ایشان چند کارگاه داشتند؟ لطفاً از شکلگیری، تداوم و اتمام این کارگاهها بگویید.
اگرچه رسیدن و پرداختن به «تفکر کارگاهی» و تقویت آن اصلیترین هدف تشکیل «کارگاه شعر و قصه» براهنی بود. معهذا، گویا مجموعۀ اتفاقات این چندساله این ضرورت را نیز بوجود آورد که برای رفع پارهای از سوءتفاهمات و احیاناً القائات جهتدار و… به برشماری برخی مسائل تاریخچهای نیز اهمیت بیشتری بدهیم.
من شخصاً از طریق خواندن یک فراخوان که به گمانم در مجله «دنیای سخن» آن موقع چاپ شده بود در اولین جلسه کارگاه شرکت کردم. این جلسات از سال۱۳۷۱ شروع و تا سال۱۳۷۵ ـ زمانیکه دکتر براهنی به دلائل عدیده کشور را به قصد تدریس در دانشگاههای کانادا ترک کردندـ تقریباً بدون هیچ وقفۀ مهمی ادامه یافت.
جلسات اصلی کارگاه عبارت بودند از:
۱ ـ جلسهای که پنجشنبه هر هفته به مدت ۳ ساعت تشکیل میشد و در آن مجموعه بحثهای منسجم تئوریک تحت عنوان کلی «تئوری ادبی» همراه با بحث و جدلهای اعضای کارگاه ارائه میشد.
۲ ـ چهارشنبههای هر هفته به مدت ۳ ساعت بر روی آثار اعضاء کارگاه اعم از شعر، قصه و… نقد و بررسی کارگاهی صورت میگرفت و گاهگاهی نیز از نویسندۀ کتابی اثرگذار و قابل بحث دعوت میشد تا کتابش توسط اعضاء کارگاه مورد بررسی قرار گیرد.
۳ ـ بعد از مدتی که از تشکیل کارگاه میگذشت جلسه تکمیلی و مهم دیگری نیز به دو جلسه قبلی اضافه گشت. این نشست عمومی که جمعههای آخر هر ماه تشکیل میشد، در حقیقت، به منظور ایجاد تعامل بین آنچه در کارگاه میگذشت و مجموعۀ فعالیتهایی که در بیرون از کارگاه در جریان بود، نقش پلی ارتباطی را ایفا میکرد: یک تأثیرگذاری و تأثیرپذیری متقابل. با توجه به اینکه تقریباً به ندرت آثار کارگاه به دلایلی که ذکر آنها در جایی دیگر ضروری است در نشریات و… به چاپ میرسید، تشکیل این جلسه از اهمیت بالایی برخوردار بود. در قسمت اول این جلسه یکی از نویسندگان و هنرمندان مطرح معاصر به قرائت اثرش میپرداخت و پس از آن پرسش و پاسخ با آن نویسنده انجام میشد. نیمه دوم جلسه اختصاص داشت به شعر و قصهخوانی عمومی توسط اعضای کارگاه و تمامی شرکتکنندگان در جلسه که اکثر شاعران و نویسندگان فعال و مطرح در این بخش به قرائت آثار خود میپرداختند.
در بخش اول از نویسندگان زیادی از جمله زندهیادان محمد مختاری و غزاله علیزاده، بهرام بیضایی، منوچهر بدیعی، منوچهر آتشی، کیومرث منشیزاده، کاظم سادات اشکوری، علی باباچاهی، منیرو روانیپور، قاضی ربیحاوی و… دعوت به عمل آمده بود.
اعضای کارگاه چه کسانی بودند؟
سؤال خوبی است چون این روزها مثلاً یکی میآید کارگاه و اعضای آن را عامل عمدۀ گرفتاریهای شعر این سالها مینامد و بعد از کسانی نام میبرد که حد اقل کمترین ارتباط مستقیمی با آن قضایا نداشتند! و بالعکس. اعضاء کارگاه در طول این مدت متغیر بودند. برخی از آنها در مقاطعی ـ عمدتا یک یا دو ترم ـ در جلسات شرکت کردند (کامران طاهباز، پریناز هاشمی، ژیلا سرباز، اقای کیارش، آقای عبدی، الهام اسدیان، حافظ موسوی، بابک تختی و…) و بعضیها هم (علی عبدالرضایی، محمد قاسمزاده، منصوره یزدانجو، ابوالفضل پاشا و…) گاهگاهی به آنجا سری میزدند. اما از اعضای ثابت کارگاه میتوان از این دوستان نام برد:
خانمها: عفت ثابتیفرد، فرخنده حاجیزاده، فریبا صدیقیم، سهیلا میرزایی، رویا تفتی، پروشات کلامی، شیوا ارسطویی، ژامک جعفری، ایرنا محیالدین، مرضیه صدر، ناهید توسلی، مهسا محبعلی، کیواندخت کیوانی، رزا جمالی، خانم پارسانژاد، تینا حمیدی، لیلی دقیق، سیمین درخشان و …
و آقایان: ساعد احمدی، عباس حبیبی، علی معصومی همدانی، رضا شمسی، شمس آقاجانی، علیاکبر نگهبان، احمد نادعلی، پیمان سلطانی، جلال علوی، فتاح محمدی، جمشید محمدی، بابک شکوفی، منصور زالی، احمد اکبرپور، علی وزیری، کوروش معتمدی، هوشیار انصاریفر، عبدالله کیخسروی، و…
لازم به ذکر است کسانی چون لیلی دقیق، رزا جمالی، علی وزیری و… اواخر عمر کارگاه به جمع ما پیوستند که متاسفانه با تعطیلی آن مواجه شدند.
کدام ضرورتها باعث شکلگیری و بوجود آمدن چنین کارگاهی شد؟
محل کارگاه در زیرزمین خانۀ دکتر براهنی بود و به همین دلیل دوستان به شوخی آنجا را کارگاه زیرزمین مینامیدند. محدودیتهای دولتی و غیردولتی شدیدتر و ظرفیت پذیرش نهادهای ادبی حاکم کمتر از آنی بود که بتواند کاری اینچنینی را در درون خود جهتدهی یا پشتیبانی کند. باید توجه کنید که در تمام سالهای تشکیل کارگاه و حتی سالهای بعد از آن، چاپ آثار و نقطه نظرات تئوریک کارگاه در نشریات حتی آوانگارد موجود با مقاومت جدی روبرو بود (بگذریم از این که این روزها بعضیها کاسه داغتر از آش شدهاند). برخورد جدی با مباحث انتقادی ـ تئوریک چند دهه اخیر دنیا، نقد و بررسی مداوم و جدی بر آثار خود و گسترش روحیه و عادت انتقادی در بین خود و اشاعۀ آن در سطح وسیع که متاسفانه دیرزمانی بود که ادبیات حتی جدی ما از این موهبت محروم بود (و هنوز هم تا حدود زیادی چنین است)، تقویت برخورد کارگاهی با آثار خلاقه که صرفاً بر ادبیت آثار ادبی متمرکز باشد و نه هر چیز پیرامونی دیگر و در نظر گرفتن هر اثر خلاقه به مثابه مجموعهای از ضعفها و قوتها و نه به عنوان مطلقهای خوب و بد و بسیاری موارد دیگر، ضرورتهای اولیه تشکیل چنین کارگاهی بودند. باید توجه کنیم ضرورتها همیشه چیزهایی نیستند که از پیش تعریف شده باشند، بلکه بخش مؤثر و مهم آن، ضرورتهاییاند که در اثر یک حرکت کارگاهی کشف و یا بازتعریف میشوند. یکی از اهداف هر حرکت کارگاهی اتفاقاً دریافتن ضرورتها و تعریف ضرورتهای تازه است. در مجموع ایجاد، تقویت و اشاعۀ یک حرکت تجربی در ادبیات و نقد ادبی ما، نیازی جدی بود که کارگاه در حین کار به ضرورتهایش وقوف بیشتری پیدا میکرد. طبیعتاً چنین حرکتی به دلیل تازهبودن، غرابت و مخالفت ذاتیاش با عادتها و نورمهای موجود میبایست در درون یک فضای اقلیتی تنفس کند. شعر و ادبیات ما به خاطر رخوت سنگینی که دچارش بود نیاز به یک تغییر و تنش جدی را در خود گنده میکرد. نیازی که تنها با یک حرکت برانداز میتوانست پاسخی درخور بیابد.
از طرفی دیگر، در این فرصت بهدستآمده، بد نیست اشارهای بکنیم که: بسیاری از بزرگان ما اگر از موهبت نقدی مداوم و جدی برخوردار بودند وضع آنها یقیناً به گونهای دیگر بود. بیشتر اوقات آثاری از آنان میخوانیم که ما را به شک میاندازند. دلیلش این است که این شاعران و نویسندگان به دلیل استعدادهای غریزی و قرارگرفتن در شرایط ویژه با ارائۀ چند کار درخشان، بدون آنکه در معرض نقدی جدی قرار گیرند، خیلی سریع به اوج میرسیدند و به مرور زمان نام و آوازهشان سایه سنگینی بر آثارشان میافکند و عملا در اثر ایجاد چنین فضای مجازی دور آثارشان، نه تنها دیگر تربیت ذهنی و توان پذیرش نقادی را نداشتند بلکه دیگران هم کمتر به خود اجازه میدادند در مورد آثار آنها به چند و چون بپردازند. همین مسئله باعث شده است که استعدادها و توانهای بالقوه زیادی ـ به نحو شایستهاش ـ به فعلیت نرسند و آدمهای زیادی در نتیجه آن به گمراهی کشیده شوند. ضرورت وجود چنین کارگاههایی را از این جنبه هم میتوان مورد توجه قرار داد.
عمدۀ مباحث مطرح شده در جلسات این کارگاه روی چه محورهایی حرکت میکرد؟
یکی از نکات مثبت کارگاه این بود که ما به جای این که در مورد کسی بخوانیم، آثار و مقالات هر نویسنده را مستقیماً مورد مطالعه قرار میدادیم و این امر خوشبختانه به دلیل آشنایی، تسلط و دسترسی دکتر براهنی به اصل منابع به خوبی امکانپذیر بود. اگر بخواهیم عنوان نسبتاً جامعی برای این دوره انتخاب کنیم شاید این باشد «صد سال تئوری ادبی: از نیچه تا دریدا». ما سعی کردیم برای «بررسی ادبی» خودمان ابتدا یک حوزۀ زمانی خاصی قائل شویم و یک بررسی همزمانی (synchronic) از آن انجام دهیم. در عمل حوزه عبارت بود از ۱۰۰ سال گذشته و ترکیب شیوههای درزمانی و همزمانی با فلاشبکهایی که در مواقع لزوم و در صورت برخورد به گذشته میزدیم. برای انتخاب نیچه به جای مثلاً هگل یا «کییرکهگور» دلیل کافی ارائه شده بود و بسیار موارد جزئی دیگر که فعلاً بگذریم…
ابتدا کمی از نیچه (مثلا زایش تراژدی)، تفکر سیستماتیک در غرب، زبانشناسی فردیناندوسوسور، و… خواندیم و بلافاصله وارد مبحث فرمالیسم شدیم. اصل مقالات و نوشتههای مهم مهمترین فرمالیستهای روس از قبیل آخن باوم، تینیانف، تودوروف، اشکلوفسکی، رفرماتسکی، موکاروفسکی، میخائیل باختین و… را بررسی کردیم. به دلیل طرح مباحث مدرنیسم، پست مدرنیسم، و… در سطح جامعه موقتا بحث فرمالیسم را (البته به اصرار اعضاء و علی رغم میل دکتر براهنی) قطع کردیم که متاسفانه هرگز فرصت نشد به آن برگردیم. در ادامه مباحث عمدۀ مطالعاتی عبارت بودند از مدرنیسم، پستمدرنیسم، فمینیسم، دریدا (بررسی آثار و اندیشهها)، ژانرشناسی از دیدگاه آدمهای مختلف (از فرمالیستها گرفته تا دریدا)، میشل فوکو (بررسی آثار و اندیشهها) و….
همانگونه که قبلاً ذکر شد، شیوۀ بررسی به اینگونه بود که مهمترین مقالهها و نوشتههای هر موضوع خاص مورد بحث و بررسی قرار میگرفت. برای نمونه در مورد باختین نوشتههایی از او که مورد بحث قرار گرفتند عبارت بودند از: ۱ ـ حماسه و رمان ۲ ـ پیش تاریخ بحث رمانی ۳ـاشکال زمان و کرونوتوپ در رمان و… یا مثلاً در مدرنیسم نوشتههای پلدومان (paul deman) در کتاب «کوری و بینایی» (blindness and insight)، نوشتههای مفصل دریدا به ویژه در مورد قصۀ «جلوی قانون» کافکا، مدرنیسم از دیدگاه هایدگر به همراه مقالاتی چون «آن چیست که اندیشیدن نام دارد» تقریباً با جزئیات کامل، و… مورد استفاده قرار گرفتند.
ظاهراً این مطالب منتشر نشدند. چرا؟
یکی از حسرتهای ما هم همین است. آن موقع دکتر براهنی به صورت تماموقت مشغول نوشتن و تکمیل رمانهای اخیرشان بودند. از طرفی مطالبی که ایشان ارائه میدادند تدوین شده نبود بلکه بیشترـ به گمانم ـ مجموعۀ یادداشتهای ایشان بود که نکات کلیدی، رئوس و سرفصلهای مطالب را مشخص میکرد. خوشبختانه تمام آنچه که بخصوص در بخش کلاسهای درسی کارگاه میگذشت بر روی بیش از ۵۰۰ نوار کاست ضبط شده است. بخشی از این نوارها توسط دوست عزیزمان آقای فتاح محمدی همان موقع با جزئیات کامل پیاده شد. به هر حال به دلیل مشغلههای زیاد، تلاشهای ما برای تدوین و چاپ مطالب ـ علی رغم آنکه چند بار به انجام آن مبادرت کردیم ـ به جایی نرسید. پیادهسازی و مهمتر از آن، انسجامبخشی و تدوین این نوارها به زمان زیادی احتیاج داشت. حتی بعد از رفتن دکتر براهنی یک بار چند نفر از ما به انتخاب خودشان مأمور انجام چنین کاری شدیم که متاسفانه باز هم نشد. اکثر اوقات پرانتزها و پرانتز در پرانتزهای متعددی که در حین بحث و جدل کارگاهی ایجاد میشد به قدری زیاد بود که جمعآوری و تدوین مطالب دقت زیادی را میطلبد. به هر حال امیدوارم شرایطی پیش آید که این کار انجام پذیرد که یقیناً در این خلأ تئوریک، بسیار مفید و کارساز خواهد بود. کاش تلویزیون ما….
به نظر شما چرا دکتر براهنی دیگر یک شاعر نیمایی نیست؟
به دلائلی که در شعرها و مؤخرۀ کتاب «خطاب به پروانهها» توضیح داده شد!. من فکر میکنم این مؤخره، مهمترین مقالۀ تئوریک شعر این دهه است، چرا که وظیفۀ مهمی را به انجام رسانده است. متاسفم که هنوز هم هیچ کس از مخالفان نخواسته است ـ و یا نتوانسته است ـ وارد چالشی جدی با این نوشته شود و نسبت به آرا و عقاید مطرح شده در آن رویکردی انتقادی اتخاذ کند. کاری که میتوانست کارکردها و مزایای زیادی برای شعر ما داشته باشد (البته حساب دوستانی که با انواع و اقسام طعنهها، تمسخرها و توهینها و در بهترین حالت آه و واویلا کردنها بر سرنوشت شعر فارسی به موضعگیری پرداختند! را جدا میکنیم که متاسفانه برای ما عادت شده است.)
خیلیها معتقدند دکتر براهنی و شاگردانش بر اساس تئوری شعر میگویند و این را هم به رخ میکشند؟ آیا واقعاً چنین است؟
جالب است بدانید که به ندرت در جلسات روز چهارشنبه که آثار اعضاء را بحث و بررسی میکردیم اسمی از آدمهایی که مطالبشان را میخواندیم ـ حداقل به صورت مستقیم ـ به میان میآمد، چرا که ما اولاً تئوریهای مختلف و گاه متناقض را بررسی میکردیم نه تبعیت. ثانیاً بسیاری اوقات این تئوریها یا نوشتهها ارتباط مستقیمی با شعر یا قصه نداشت (مثلاً فرض کنید مقاله هایدگر در مورد اندیشیدن). ثالثاً همواره در مجموعۀ بحثها، اغلب موارد مطروحه ـ به اصطلاح امروزیها ـ شکلی ایرانیزه شده پیدا میکرد، کاری که جای آن مثلاً در آثار آقای بابک احمدی علی رغم تمام ارزشهایش کاملاً خالی است. رابعاً ما سعی میکردیم راههای درک شعریت یک شعر یا قصویت یک قصه یا عدم آن را کشف کنیم نه آن که آنها را با تئوریها یا افراد مطابقت دهیم. به همین دلایل است که شما در هیچ کجای دنیا نمیتوانید جمعی را بیابید که مثلاً در مورد شعر چنین اعتقادات یا رویکردهایی داشته باشند. شعر و حرکتهای شعری این دهه از دل امکانات و ظرفیتهای زبان فارسی برآمده است و ربطی به زبانهای دیگر و یا آموزههای افرادی چون دریدا و یا پست مدرنیسم متداول و… ندارد، اگر چه ممکن است به درستی جریان اندیشه را در دهههای اخیر جستجو و دنبال کرده باشد و از آنها متاثر گشته بیاشد که بسیار هم لازم و پسندیده است. مهم این است که ما زاویۀ انتقادی خود را نسبت به هرآنچه که در پیرامونمان میگذرد از دست ندهیم و تازه اصل تفاوت را که…. فعلاً بگذریم. در نهایت شعر امروز ما مختص خودمان است و علاقهمندان پیگیر میتوانند با نگاهی به شعر امروز جهان این مدعا را برای خود به اثبات برسانند. بنا بر این من وقتی میشنوم که شاعر بزرگواری میگوید: («کلاسهای تدریس شعر» دکتر براهنی، که نخستین بار بود چنین رسمی را در هنر شاعری متداول میکرد و…) و یا (اینان با وجود نقدهای جدی، نمیدانند که اولاً شعر موضوع پست مدرنیسم نیست…) بیشتر خودم را شماتت میکنم و دلم میگیرد.
با گذشت یک دهه از تئوری و شعری که به نوعی از دل کارگاه دکتر براهنی درآمدهاند، به نظر شما آیا با گذشت زمان همچنان به همان صورت قبل قابل دفاع است و پتانسیل همراهی با گذشت زمان را دارد؟
تئوری شعر بر اساس مطالعۀ شعریت آثار شعری زمانها و مکانهای مختلف و استخراج وجوه مشترک آنها حاصل میشود. شعر راه خودش را میرود، تئوری باید بتواند شعر هزار سال پیش را در کنار شعر امروز پوشش دهد. در صورت بروز هر اشکالی، نقص از تئوری است نه شعر. من منکر تکامل ادبی نیستم، اما این تکامل تئوری خاص خودش را دارد که مجال بحثش در اینجا نیست. به طور خلاصه ما تنها میتوانیم به شعر اعتماد کنیم، تئوریها به ما میگویند که هر بار این اعتماد چگونه حاصل میشود و اگر نتوانست چنین کاری کند باید مدام خودش را اصلاح کند. شعر منتظر تئوری نمینشیند، تئوریها برای یک شاعر جزء آگاهیها و ظرفیتهای پیش از شعرند. یک تئوری کارآمد به یک شاعر کمک میکند که چگونه در لحظۀ سرایش آن را فراموش کند.
چه نسبتی بین نوع شعر شما و آنچه به عنوان شعر دهۀ هفتاد مطرح شده است وجود دارد؟ نگاه کلی شما به شعر و شاعران دهۀ هفتاد چیست؟
در دهۀ هفتاد فصل تازهای در شعر ما گشوده شد و نقش و تأثیر کارگاه و شخص دکتر براهنی در این گشایش غیر قابل انکار است. من نمیخواهم شعر را دههبندی کنم اما چنان چه قبلاً در جاهای دیگر مفصلاً توضیح دادهام ما در مقاطعی از زمان نسبت به اصل و ماهیت شعر دچار نسیان و فراموشی شدیم که در این دهه یادآوریهای مهمی صورت گرفت. البته نباید فراموش کنیم که موجسواریها، کجفهمیها و هیاهوهای هیچ هم در این مقطع زمانی فراوان رخ داده که هزینههای سنگینی را هم در بر داشته است، اما در مجموع اتفاقات مهم و سرنوشتسازی در این مقطع به وقوع پیوست که شعر فارسی را دستخوش تحولات و دگرگونیهای جدی نمود و آیندۀ شعر ما را به گونۀ دیگری رقم زده است.
کتاب شما به عنوان یکی از کتابهای برتر دهۀ هفتاد انتخاب شد، خصوصیت کار شما چه بود که به این مقام رسیدید؟
هیئت محترم داوران دلایل خود را برای این انتخاب اعلام کردهاند. برای من پاسخ به این سؤال مشکل است. وقتی میپرسید خصوصیت کار شما چه بوده است؟ یعنی این که «چه تفاوتی» باعث شد که این انتخاب صورت پذیرد. پاسخ را باید در همان «خصوصیّت» جستجو کرد. حدس میزنم بحث بر سر تفاوت نبوده است، بلکه مسئلۀ مهم همان «چه تفاوتی» است. همان «چه» است. شاید آنها به این نتیجه رسیدند که تفاوت در این کتاب به ضرورت رسیده و پاسخ مناسبتری یافته است.
در این فرصت به دست آمده لازم است از تلاشهای فراوان خانم فرزین هومانفر که زحمات زیادی را برای انجام این کارـ و با هزینۀ شخصی ـ متحمل شدند تشکر کنم. این میزان علاقه و دلسوزی برای شعر جای تحسین فراوان دارد.
از آثار و فعالیتهای بعد از چاپ کتاب اولتان بگویید؟
چاپ شعر و مقالات انتقادی در نشریات داخل و خارج از کشور، ادارۀ صفحات شعر و «کارگاه شعر» دورۀ اول ماهنامۀ بایا، انتشار گروهی کتاب گفتمان صفر و نیز شرکت در برخی مصاحبهها، میزگردها و…
هم اکنون یک مجموعه نقد و تئوری ادبی تحت عنوان «شکلهای ناتمامی» آماده چاپ دارم که هنوز فرصت نکردهام ناشرش را جستجو کنم.
این مصاحبه علاوه بر عصر پنجشنبه به سردبیری شهریار مندنیپور در کتاب: شکلهای ناتمامی، شمس آقاجانی، نشر ویستار، ۱۳۸۴ نیز منتشر شده است.