صادق چوبک ۱۲۹۵ بوشهر – تیر ۱۳۷۷ برکلی آمریکا. در خانوادهای بازرگان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در دبستانهای بوشهر و شیراز به پایان رساند و از کالج آمریکایی تهران دیپلم ادبی گرفت. به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به تدریس در دبیرستان شرافت خرمشهر پرداخت (۱۳۱۶). هنگام کار در وزارت دارایی (۱۳۱۹) مترجم مستشاران آمریکایی (۱۳۲۷) بود و در ۱۳۲۶ مترجم روابط عمومی سفارت انگلیس شد. سپس به شرکت نفت پیوست (۱۳۲۸) از دوستان نزدیک هدایت بود و دو مجموعه داستان اولیهاش خیمهشب بازی (۱۳۲۴) و انتری که لوطیش مرده بود (۱۳۲۸)، از لحاظ توصیف فضا و نمایش روحیات و روابط شخصیتها با یکدیگر از کتابهای تأثیرگذار ادبیات معاصر به شمار میآیند. در ۱۳۳۴ همزمان با تجدید چاپ خیمهشب بازی، چوبک در سمینار دانشگاه هاروارد آمریکا شرکت کرد و به دعوت کانون نویسندگان شوروی به مسکو، سمرقند و بخارا رفت.
در رمان تنگسیر (۱۳۴۲) به مبارزه مرد تنگستانی برای احقاق حق خود پرداخت. این رمان توسط پرفسور بگلی به زبان انگلیسی ترجمه شد، امیر نادری نیز فیلمی بر آن اساس ساخت. داستان چراغ آخر (۱۳۴۴) و روز اول قبر چوبک (۱۳۴۴)، رمان سنگ صبور (۱۳۴۵) را منتشر کرد که یکی از رمانهای نوگرایانه فارسی است. در این رمان نویسنده با کنار هم نهادن تکگویی شخصیتهای مختلف فضای مورد نظر خود را میسازد و تأثیر ویرانگر جهل و خرافات را بر سرنوشت انسانها نمایش میدهد. در ۱۳۴۸ نصرت رحمانی با گفتوگوی مفصلی با او انجام داد که با عنوان «درازنای سه شب پرگو» در روزنامه آیندگان چاپ شد. در ۱۳۴۹ به عنوان استاد مهمان در دانشگاه یوتای آمریکا حضور یافت و در ۱۳۵۱ در کنفرانس نویسندگان آسیایی و افریقایی در قزاقستان شرکت کرد. گزیدهای از آثارش به زبان روسی به ترجمه کمیسارف و عثمانووا در مسکو منتشر شد. برخی از داستانهایش نیز به زبان انگلیسی ترجمه شده است.
به تازگی انتشارات سرای بامداد در آنتاریو کانادا به همت سعید چوبک کتابی در بررسی و نقد آثار صادق چوبک با عنوان «با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک» نوشته جواد اسحاقیان، از منتقدان و پژوهشگران ادبی برجسته ایران منتشر کرده است. این اثر کوششی برای خوانش برخی آثار برجستهتر «چوبک» بر پایهی «رویکردهای نو در نقد و نظریهی ادبی معاصر» و سخت هنجارمند و روششناسانه است. یکی از همکاران بانگ این کتاب را خوانده است:
این کتاب، کوششی برای بازخوانی برخی از آثار “صادق چوبک” است که متأسفانه به دلیل ضعف “نقد و نظریهی ادبی معاصر” در دهههای چهل و پنجاه شناخته نشد. آنان که در بارهی آثار برجستهتر ادبی و ادبیات داستانی چیز مینوشتند، از آنچه امروز به آن “بوطیقای نو” (New Poetics) میگویند، آگاهی اندکی میداشتند و تنها پس از انقلاب بود که اندک اندک، آثاری با محوریت “نظریهی ادبی” از راه ترجمه به بازار بیرونق “نقد و نظریهی انتقادی” آمد.
دومین مانع در اندیشهوررزی در پهنهی “نقد ادبی” چیرهگی ذهنیت مارکسیستی و زیر تأثیر “رآلیسم سوسیالیستی” در ادبیات و هنر کشور شوراها بود که همان رسالت ادبی کارگری و مارکسیستی را تبلیغ و ترویج میکردند؛ رویکردی که تنها به محتوای اثر ادبی و هنری آن هم با محوریت دفاع از طبقات کارگر و کشاورز نظر میداشت و به تبعیت از آثار “رآلیسم سوسیالیستی” هیچگاه به “طبقهی متوسط جدید شهری” نمیپرداخت که فرهیختهترین و خلاقترین طبقهی تأثیرگذار فرهنگی و مدافع جامعهی مدنی، آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوق شهروندی بود. این گونه ادبیات حزبی و کلیشهای، هیچگاه دغدغهی “مدرنیته” در حوزهی اندیشهورزی نو در زمینهی برقراری دموکراسی و “مدرنیسم” در پهنهی نوسازی فرمها و شگردهای ادبی نداشت. در این حال، حتی “فورم” و “ساختار ادبی” و “زیبایی شناسی” هنر به پسزمینه میرفت و محتوای پوپولیستی و ایدهءولوژیک به “پیشزمینه” کشیده میشد.
اما سومین مانع جدّی، سیاسی شدن صِرف فرآوردههای فرهنگی، ادبی و هنری بود که از کتاب “ادبیات چیست” نوشته “سارتر” منشور ادبی یگانهای میساخت تا آثاری ادبی خلق شود که لزوماً به “هنر متعهد یا ملتزم” میانجامید و نتیجهی آن، تولید انبوه آثاری از نوع “از رنجی که میبریم” از “جلال آل احمد” بود که بیشتر جنبهی شعارگونه و به شدت پوپولیستی داشت؛ به جوهر و ذات خود هنر نمیپرداخت و برای هنرمند، استقلال و هویت فردی قایل نبود.
اما چهارمین مانع در شکوفایی “نقد و نظریهی ادبی و انتقادی” طیف ناهمگون منتقدان ادبی بود. هر نویسندهی داستان، مترجم و کتابخوانی به خود حق میداد در بارهی آثار ادبی، نظر بدهد، در حالی که از تاریخ “نقد و نظریهی ادبی” در غرب یک قرن میگذشت و حتی نم و نسیمی هم از آن به کویر خشک فرهنگی نمیرسید و در نتیجه، داوری در باب ادبیات داستانی، در معرض ابراز نظرهای فردی، شخصی و ناهنجارمند قرار میگرفت.
کتاب “با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک” – که به همت آقای “سعید چوبک” و در “انتشارات سرای بامداد” واقع در “تورنتو”ی “کانادا” انتشار یافته، کوششی برای خوانش برخی آثار برجستهتر “چوبک” بر پایهی “بوطیقای نو” و روششناسانه است. در فهرست کتاب، این فصول آمده است:
- در برزخ رآلیسم و ناتورالیسم
- ” گلهای گوشتی” به عنوان “طرحواره”
- بوطیقای ساختگرا در ” گلهای گوشتی”
- خوانش اسطورهای “پریزاد و پریمان”
- فراز و فرود زن در آثار “چوبک”
- “محور همنشینی” در داستان کوتاه “نفتی”
- خوانش اسطورهای رمان “تنگسیر”
- گفتمان متون در آثار “چوبک”
- سازههای “مدرنیته” و “مدرنیسم” در “سنگ صبور”
- از “ملکوت” صادقی تا “سنگ صبور” چوبک
- “چوبک” و “شگردهای برجسته سازی” در “سنگ صبور”
آنچه این کتاب را از دیگر آثار مشابه متمایز میسازد، دیدگاه ریزبینانهی نویسنده است که برداشتی شفافتر از “ناتورالیسم” و گونههای آن دارد. برخی منتقدان ادبی، رویکرد “ناتورالیسم” را تنها در محدودهی اثار “امیل زولا”ی فرانسوی میشناختند و هرگز نمیدانستند که نحلهای از طرفداران این مکتب ادبی فرانسوی هم در “آمریکا” از نوع “درایزر” و “استفن کرین” و “استین بک” هستند که آثاری ارزشمند با همین سبک مینویسند که برداشتشان از”ناتورالیسم” ضرورتاً همان دریافت “زولا” نیست و “چوبک” – که در “دانشگاه کلمبیا”ی این کشور تدریس کرده و میاندیشیده – از این نحله است. در دومین فصل این کتاب، داستان “گلهای گوشتی” با توجه به نوع ادبی “طرحواره” بررسی میشود؛ در حالی که منتقدان ادبی ما در دو دههی چهل و پنجاه، اصولاً تصوری دقیق از این “نوع ادبی” و کلاً بیشتر انواع ادبی و هنجارهای ناظر بر آن نداشتند و بدون شناخت هنجارهای ناظر به این ژانر، نمیتوان اثر داستانی را مورد خوانش ریزبینانه قرار داد.
در فصل چهارم این کتاب – که خوانش اسطورهای داستان کوتاه “پریمان و پریزاد” است – نویسنده خاستگاه اسطورهای این داستان را “گرشاسبنامه”ی “اسدی توسی” دانسته و از فکری سخن گفته است که در پشت این داستان وجود میداشته و متأسفانه منتقدی ادبی متوجه آن نشده است.
در فصل ششم این کتاب، داستان کوتاه “نفتی” با رویکرد “قطبهای استعاره و مَجاز” زبانشناس برجستهی روسی “یاکوبسون” مورد بررسی قرار گرفته و خواننده درمییابد که خوانش زبانشناختی – که بر ما پوشیده بوده – تا چه اندازه میتواند از اثر ادبی گرهگشایی کند.
در فصل نهم این کتاب، دو مبحث “مدرنیته” و “مدرنیسم” در رمان “سنگ صبور” مورد بررسی قرار گرفته است؛ مباحثی که اصولاً شناخته نبودهاند و فضای فرهنگی بستهی جامعهی ما به روشنفکران و اهل قلم و فرهنگ اجازه نمیداد تا به اهمیت آزادیهای فردی و قومی و اجتماعی، حقوق شهروندی و جامعهی مدنی پی ببرد و زیر تأثیر آموزههای شیطانی مارکسیسم ارتدوکسی و ضرورت مبارزه با نظام سرمایهداری و امپریالیسم جهانی، نگاهی فراگیرتر به مسائل ملّی و دموکراسی اجتماعی داشته باشیم. شماری از اندک نویسندگان ما (“گلستان”، “بهرام صادقی”، ” شهدادی”، “گلشیری” و “چوبک”) از “مدرنیته” به عنوان یک پروژهی فکری و از “مدرنیسم” به عنوان یک رویکرد تازهی ادبی، آگاهی دقیق داشتند اما خوانندهگان آثار اینان از هنجارهای غالب بر تفکر “مدرنیته” و “مدرنیسم” آگاهی دقیقی نمیداشتند.
واپسین فصل کتاب به خوانش “سنگ صبور” اختصاص یافته که علیرغم جایگاه ادبی والای آن، مورد بدترین داوریها قرار گرفته تا آنجا که مترجمی برجسته در “یادنامهی صادق چوبک” آن را “لکهی ننگ”ی بر دامان ادبیات داستانی ما معرفی کردهاند. نویسندهی این پژوهشنامه کوشیده نشان دهد که سازههای “مدرنیته” و “مدرنیسم” و حتی “پسامدرنیسم” تا چه اندازه در این رمان به هم آمیخته شده و رمان همان اندازه زیر تأثیر مدرنیسم “خشم و هیاهو”ی “فاکنر است که زیر نفوذ پسامدرنیسم “ناباکوف” در “لولیتا”ی او. نویسنده کوشیده نشان دهد که ما نویسندهگان برجستهای داشتهایم اما به همان شمار، منتقدان ادبی کارآزموده و نظریهشناس نداشتهایم که شاهکارهای ادبی ما را بشناسند. منتقد ادبی میتواند همان اندازه در شناساندن یک اثر ادبی نقش ایفا کند که خالق آن. به قول زنده یاد دکتر “عبدالحسین زرین کوب” طبیعت به عنوان “خالق”، البته در آفرینش گلها و گیاهان نخستین نقش را دارد اما زیستشناس هم به همان اندازه در شناخت علمی طبیعت، انباز است.
شناسنامه کتاب:
“با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک” نوشتهی جواد اسحاقیان
کانادا: تورنتو، انتشارات سرای بامداد، ۱۴۰۳