شعر از تو شاعر میشود
جان از تو ظاهر میشود
سِحر از تو ساحر میشود
خلق از تو قادر میشود
یاس از تو آخِر میشود
نام تو رمز زندگی
خون تو نفیِ بندگی
سرچشمههای زندگی
تو مظهر شادی شدی
“ژینای” آزادی شدی
خونت چو جوشید از زمین
گلها برویید از زمین
گلهای خون، دشت جنون
چون لالههای واژگون
َظلم و ستم را سرنگون
بخت سیاهی شد نگون
در سایه سارِ صد ستون
پیچیده در شولای خون
مهسای ما آید برون!