نقطه سیاه متوسط، نوشته فروغ بهلولی داستان هراسهای بینام و نشان ما در زندگی روزانه است که اینبار به حضور یک مهمان ناخوانده، یک عنکبوت معطوف می شود.
راوی داستان می گوید:
«در این فاصله و در عرض چند روز، اطلاعاتم راجع به انواع عنکبوتها، زیست بوم آنها، تغذیه، زاد و ولد و کلیه رفتارهای گونه و دسته و تبار و شاخه بندپایان و عنکبوتیان به طرز فزایندهای رشد کرد.. مخصوصا عنکبوت “بیوه سیاه” که پس از جفتگیری، شریک مذکر خودش را میکشد و در واقع خود را به مرحله «خودبیوگی» میرساند. و کلا هم فلسفه زندگیاش این است که یا من و مرگ و یا بدون من و زندگی!
راستش کلی هم در دلم، تو را نکوهش کردم که شهامت همسر بیوه سیاه را نداشتی که در راه عشق جان بسپاری، گرچه که من آنقدر قسی و سنگدل نبودم که تو را زنده زنده بخورم! یا کلا تو را بخورم، یا اصلا بگذارم کَسِ دیگری تو را بخورد و یا کلا باعث بشوم کسی به فکر خوردن تو بیفتد! شبها کابوس میدیدم که مهمان ما، هی تار تنیده و تار تنیده و اتاق من مثل اتاق خانم هاویشان شده، همان که از لوسترهایش تار عنکبوت آویزان بود و آخرسر در آتش سوخت.»
این داستان را با صدا و اجرای فروغ بهلولی می شنوید.