محمد جانبازان: موج از اوج بگیرد نهنگ

محمد جانبازان شاعر و منتقد ادبیات
-متولد۱۳۵۷
-ساکن خوزستان- اهواز
-دانش آموخته حقوق و فلسفه
-دارای دو مجموعه شعر با نام‌های ((رقصیدن با اشباح در خواب هندسی)) و ((گاومن))
-از او بیش از ۱۲۰مقاله در حوزه ادبیات، نقد و نظریه ادبی در مطبوعات و‌ رسانه هایی مانند روزنامه ایران، روزان، سیاه مشق، هفتاد، توسعه جنوب، کتاب هرمز، عصر کارون، داروگ، خوزی‌ها، وزن دنیا، صبح کارون، غروب و…. به چاپ رسیده است.

موج از اوج بگیرد نهنگ
کرگدن‌ فال گوش بایستد به در تا واژه به رگ برگ فاش کند
دود بچرخد در قفل و‌کلید بیندازم به شامگاه
که یعنی ختم‌ شوم به زخمی از کتف تا نقش پلنگ در شانه‌هایم
خمیازه خمپاره بردارد
با آن‌خورشید که بر کتف نقاشی شود اگر به آیا؟
که‌ ما تنها نبوده‌ایم هرگز

روی رد روی پای دماغه از کشتی ناخن از پوست زجه از دیوار
که یعنی این ماجرا تلخ بریزم به چای و‌شکر بگیرم از نی هفت بند
برقصم در کمرکش کاه
به زیر پتو که در قصه مفقود الاهمیشه زاده آمده شاید باشد

پلنگی که از نبرد مرفین به دست و دندان به نان دارد.
که یعنی کلمبیا برویم‌ تا دخترک همیشه در باران زنگ‌ زده‌ام
و‌صدای بوق ممتد یعنی
که‌ ما‌چند نفریم

لبت کجای این تنت باشم که خوب است بدانی که من هوایم
رفته در کمدها
کمر پتوها را گرفته به رقصیدن
شناور در تاریک اتاق
هاهای هوهوی هی نفس نفس‌ بریز و بیا مرا شب جمعه باشیم

بیا‌ ای دودکش از بادبان سایبان بساز به سقف بادکنک
دود راه بیندازمت به گورگرد مثلث که مربع دایره باشد به افتان از خیزان
و خیزران بکارم درون جمجمعه‌های‌های هوی هوای معشوقه‌ام
که لابد من نه منم
و این کالبد از برگ گل به رگ‌های متورم
ورم کرده‌ام

در زلف چپ اندر قیچی خیاط پاشی شیده‌ام شیشه‌ شراب را
دود از دماغ و یوغ از ماغ برگرفته‌ام
بروی یا بیفتی به انبار باروت
بسوزی دل از دست معشوقه‌هایم
به جمعه‌ها و به بازار اندوهی که پشت دراست
یعنی که من نمیدانم کجای قصه از غصه خواهم بادکنکی باشم در ترکیدن
یا شکل عجیب گلی
وقتی دو‌آرنج‌خمیده‌ات نشانه نازی هاست در عکس
به‌ گرد بگو
گرد گردنت
سر باز و آغوش بسته‌‌ای داری

دود کباب سربزند به بازار عاشقان
که یعنی منم من آمده از رفته تا همیشه که برگردم
وقتی آرنجم را خم می‌کنم زاویه برمی دارد جغرافیا
که یعنی ما یک نفریم
و غصه که رفته تا برگردد به تقویم

سایه نمیدانم کجای دیوار از تاریک می‌گذرم
درون‌ تنگ ماهی
تنگ بخوابم
با هلال ماه نور از مهتابی بربایم
و‌ با عصایم ترکیب ستاره‌ها را جابجا کنم

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی