حسین نوش‌آذر: بازخوانی گفتمان‌های اجتماعی در جهان داستان‌های شهریار مندنی‌پور

نشر مهری در لندن تازه‌ای از شهریار مندنی‌پور منتشر کرده است. این کتاب ۱۳ داستان و سایه‌های غار نام دارد و همانطور که از نامش پیداست دربردارنده ۱۳ داستان نویسنده در سال‌های اخیر همراه با داستان‌های مجموعه سایه غار است که در سال ۱۳۶۸، در شیراز ، بیش و کم همزمان با پایان جنگ و کشتار زندانیان سیاسی منتشر شد. طرح روی جلد کتابی که مهری منتشر کرده همان طرح سایه‌های غار در سال ۱۳۶۸ است. در تاریخ ادبیات داستانی ایران از سایه‌های غار به عنوان یک اثر «تجربی» با شخصیت‌های متفاوت یاد می‌شود. تجدید چاپ داستان‌های این مجموعه ۳۵ سال بعد از آن تاریخ نمایانگر دو واقعیت است: یکی اینکه نویسنده هرآنچه را که در نخستین مجموعه داستانش نوشته امروز، یک بار دیگر تأیید می‌کند و دوم اینکه به گمان من می‌خواهد تلویحاً بر یک جور پیوستگی تاریخی در سی و پنح سال گذشته صحه بگذارد. آیا واقعاً ۳۵ سال بر ما گذشته است؟ آیا واقعا در ۳۵ سال گذشته چیز مهمی در زندگی اجتماعی ما دگرگون شده؟ پاسخ را من در داستان «سلطان گورستان» و «سایه‌ای از سایه‌های غار» از همین مجموعه می‌جویم:

«سلطان گورستان» درباره گور گم شده اعدامیان روایتی‌ست عمیق و چندلایه از درد، فقدان، و تلاش برای یافتن عدالت در فضایی سرشار از تاریکی و ناامیدی. همه این مضامین در سایر داستان‌های مندنی‌پور هم بیش و کم تکرار شده‌اند.

به این داستان می‌توان از منظر اندیشه‌های هانا آرنت، به ویژه مفهوم «دادخواهی» و «شرایط انسانی» نگریست. هر دو این تم‌ها، از درونمایه‌های مبارزات مردم ایران در بیست سال گذشته‌‌اند.

۱- دادخواهی و فقدان عدالت:

در داستان، شخصیت‌های اصلی (راوی و مارخ خانم) در جست‌وجوی قبر پسرشان هستند، قبری که به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه، پنهان و ناشناخته باقی مانده است. این جست‌وجو نمادی از تلاش برای یافتن حقیقت و عدالت در فضایی است که ظلم و ستم بر آن سایه افکنده است. آرنت در کتاب «شرایط انسانی» بر این نکته تأکید می‌کند که عدالت تنها در فضایی عمومی و شفاف که حقیقت و مسئولیت به رسمیت شناخته شوند، تحقق می‌یابد. در داستان شهریار مندنی‌پور، قبرستان به عنوان فضایی نمادین، نشان‌دهنده‌ی فقدان چنین فضای عمومی است. قبرها بی‌نام و نشان‌اند و حقیقت پسر راوی و مارخ خانم در زیر لایه‌های خاک و فراموشی پنهان شده است.

۲- حافظه و مسئولیت:

مارخ خانم و راوی به طور مداوم در تلاش‌اند تا خاطره پسرشان را زنده نگه دارند. این تلاش برای حفظ حافظه، از دیدگاه آرنت، بخشی از مسئولیت اخلاقی انسان‌ها در قبال گذشته است. آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» به این موضوع اشاره می‌کند که فراموشی و بی‌تفاوتی می‌تواند به بازتولید ظلم و بی‌عدالتی منجر شود. در داستان، مارخ خانم با روشن کردن شمع و تلاش برای یافتن قبر پسرش، در حال مبارزه با فراموشی است. این عمل نمادی از مقاومت در برابر نظامی است که سعی در پاک کردن خاطره قربانیان دارد.

۳. شرایط انسانی و رنج:

داستان یکسر بر رنج و درد شخصیت‌ها متمرکز است. راوی و مارخ خانم در مواجهه با فقدان پسرشان، درگیر رنجی عمیق و بی‌پایان هستند. آرنت بر آن بود که رنج بخشی جدایی‌ناپذیر از شرایط انسانی است، اما نحوه مواجهه با این رنج است که به انسان‌ها معنا می‌بخشد. در داستان، شخصیت‌ها با وجود رنج‌هایشان، به دنبال یافتن معنایی در زندگی خود هستند. جست‌وجو برای یافتن قبر پسرشان، نمادی از تلاش برای یافتن عدالت و حقیقت در جهانی است که ظلم و بی‌عدالتی بر آن حاکم است.

۴. فضای عمومی و خصوصی:

آرنت در «شرایط انسانی» به تفاوت بین فضای عمومی و خصوصی اشاره می‌کند. فضای عمومی جایی است که انسان‌ها به عنوان شهروندان در آن مشارکت می‌کنند، در حالی که فضای خصوصی جایی است که فردیت و زندگی شخصی افراد در آن شکل می‌گیرد. در داستان شهریار مندنی‌پور، قبرستان به عنوان فضایی بینابینی عمل می‌کند؛ از یک سو، فضایی عمومی است که در آن قربانیان نظام به خاک سپرده شده‌اند، و از سوی دیگر، فضایی خصوصی است که در آن خانواده‌ها به دنبال یافتن عزیزان از دست رفته‌ی خود هستند. تقابل بین امر عمومی و خصوصی در داستان مندنی‌پور نشان‌دهنده‌ی تنش بین نظام سیاسی و زندگی فردی است که از آغاز تاکنون همچنان ادامه دارد و لاجرم در سایه‌های غار هم نمودهایی از آن را می‌توان سراغ گرفت.

۵. انتقام و عدالت:

در بخش‌هایی از «سلطان گورستان»، راوی به فکر انتقام از «همتی‌ها» می‌افتد که به نظر او مسئول مرگ پسرش هستند. این تمایل به انتقام، از دیدگاه آرنت، می‌تواند به عنوان واکنشی طبیعی به بی‌عدالتی در نظر گرفته شود، اما آرنت هشدار می‌دهد که انتقام نمی‌تواند جایگزین عدالت شود. عدالت نیازمند فرآیندی است که در آن حقیقت و مسئولیت به رسمیت شناخته شوند. در داستان، راوی در نهایت از انتقام دست می‌کشد و به جای آن، به دنبال یافتن آرامش و صلح درونی است. این تغییر نگرش، نشان‌دهنده‌ی پذیرش رنج و تلاش برای یافتن معنایی فراتر از انتقام است که بعد از ۳۵ سال در جامعه ایران هم به اصیل‌ترین و خودانگیخته‌ترین حرکت‌های اجتماعی ما جهت می‌دهد.

۶. امید و ناامیدی:

داستان در فضایی سرشار از ناامیدی و تاریکی روایت می‌شود، اما در همان حال، نشانه‌هایی از امید نیز در آن وجود دارد. مارخ خانم با روشن کردن شمع و تلاش برای یافتن قبر پسرش، در حال مبارزه با ناامیدی است. این عمل نمادی از امید به یافتن حقیقت و عدالت است، حتی در شرایطی که به نظر می‌رسد هیچ راهی برای تحقق آن وجود ندارد. آرنت نیز در آثار خود به اهمیت امید و مقاومت در برابر ظلم اشاره می‌کند.

از نظر ساختاری:

از نظر ساختاری در داستان «سلطان گورستان»، نشانه‌ها و نمادها به طور مداوم در حال تغییر و ناپدید شدن هستند. قبر پسر راوی و مارخ خانم، که باید نشانه‌ای قطعی از مرگ و فقدان باشد، به طور مداوم گم می‌شود و جای آن تغییر می‌کند. این ناپایداری نشانه‌ها، بازتابی از ناپایداری معنا در زندگی شخصیت‌ها و به یک معنا در زندگی اجتماعی ما در ۳۵ سال گذشته است. حتی نشانه‌هایی مانند ضربدرهای روی دیوار یا سنگ‌های قبر نیز به مرور زمان محو می‌شوند، که این امر نشان‌دهنده‌ی ناتوانی انسان در تثبیت معنا در جهانی است که همواره در حال تغییر است و ما به آن نام «خاوران» را داده‌ایم در حالی‌که می‌بایست آن گورهای بی‌نام و نشان را «ایران» می‌نامیدیم. مثالی می‌آورم: مارخ خانم بارها تلاش می‌کند تا با قرار دادن سنگ‌ها یا نشانه‌های دیگر، جای قبر پسرش را مشخص کند، اما این نشانه‌ها همیشه از بین می‌روند. این فرآیند نشان‌دهنده‌ی ناتوانی انسان ایرانی در تثبیت معنا و حقیقت است.

در جهان داستان، ما به تقابل‌های دوتایی (مانند زندگی/مرگ، حقیقت/دروغ، عدالت/بی‌عدالتی) توجه می‌کنیم و سعی داریم این تقابل‌ها را زیر سؤال ببریم. در داستان شهریار مندنی‌پور تقابل‌هایی مانند زنده/مرده، عدالت/انتقام، و حقیقت/فراموشی به طور مداوم مورد چالش قرار می‌گیرند. برای مثال، قبرستان به عنوان مکانی که باید نماد مرگ و پایان باشد، تبدیل به فضایی می‌شود که در آن زندگی و خاطرات زنده می‌مانند. از سوی دیگر، شخصیت‌ها در جست‌وجوی عدالت هستند، اما این عدالت هرگز به طور کامل تحقق نمی‌یابد و جای خود را به انتقام و ناامیدی می‌دهد. این کنش هم به نظر یک کنش جمعی در ۳۵ سال گذشته است.

روایت غیرخطی و چندلایه

رولان بارت در نظریه‌ی «مرگ مؤلف» بیان می‌کند که معنا در یک متن توسط نویسنده تعیین نمی‌شود، بلکه توسط خواننده و در فرآیند خوانش ساخته می‌شود. در داستان «سلطان گورستان»، راوی به عنوان راوی اول شخص، سعی دارد روایت خود را از وقایع ارائه دهد، اما این روایت همواره تحت تأثیر خاطرات، احساسات، و ادراکات ناقص او قرار دارد. این امر باعث می‌شود که روایت به جای آنکه خطی و قطعی باشد، چندلایه و چندصدایی شود. خواننده نیز در فرآیند خوانش، با تفسیرهای مختلفی از روایت مواجه می‌شود و نمی‌تواند به یک معنا یا حقیقت واحد دست یابد. برای مثال راوی بارها به شک و تردید در مورد خاطرات خود اشاره می‌کند و حتی در مورد جای دقیق قبر پسرش اطمینان ندارد. این عدم قطعیت، خواننده را نیز درگیر فرآیند جست‌وجوی معنا می‌کند. علاوه بر این در داستان، شخصیت‌ها به طور مداوم با محدودیت‌های زبان مواجه می‌شوند. راوی و مارخ خانم سعی می‌کنند تا درد و رنج خود را بیان کنند، اما زبان قادر به انتقال کامل این احساسات نیست. این ناتوانی زبان در انتقال معنا، به ویژه در صحنه‌هایی که شخصیت‌ها سکوت می‌کنند یا از کلمات ناقص استفاده می‌کنند، مشهود است. برای مثال مارخ خانم در بسیاری از صحنه‌ها سکوت می‌کند یا تنها با نگاه‌هایش احساسات خود را بیان می‌کند. این سکوت نشان‌دهنده‌ی ناتوانی زبان در انتقال کامل رنج و درد است.

حاشیه و مرکز

در داستان، قبرستان به عنوان فضایی حاشیه‌ای عمل می‌کند، جایی که قربانیان نظام به خاک سپرده شده‌اند و خاطرات آنها به فراموشی سپرده می‌شود. با این حال، این فضای حاشیه‌ای تبدیل به مرکز توجه شخصیت‌ها می‌شود، جایی که آنها به دنبال یافتن حقیقت و عدالت هستند. این جابجایی بین مرکز و حاشیه، نشان‌دهنده‌ی ناپایداری ساختارهای قدرت و معناست که در آبان ۹۸ به غلیان درآمد و هنوز هم از جوش و خروش نیفتاده است.

ژاک دریدا به مفهوم «تکرار و تفاوت» اشاره می‌کند، جایی که تکرار یک عنصر در متن، همواره با تفاوت‌های کوچکی همراه است. در داستان، شخصیت‌ها به طور مداوم به قبرستان بازمی‌گردند و همان کارها را تکرار می‌کنند، اما هر بار با تفاوت‌های کوچکی مواجه می‌شوند. این تکرارها نشان‌دهنده‌ی تلاش برای یافتن معنا و عدالت است، اما هر بار این تلاش با شکست مواجه می‌شود. این کنش هم در تاریخ معاصر ایران یک کنش تکرارشونده است.

دگرگونی شخصیت‌ها در دنیای داستان‌های مندنی‌پور

برای نمایندن دگرگونی کنش شخصیت‌ها در جهان داستان‌های مندنی‌پور به شخصیت آقای فروانه از داستان «سایه‌ای ازر سایه‌های غار» و راوی داستان «سلطان گورستان» را از منظر روانشناسی اجتماعی در یک جامعه توتالیتر می‌نگریم. هر دو شخصیت در فضایی سرکوب‌گر و تحت کنترل حکومتی اقتدارگرا زندگی می‌کنند و رفتارها و واکنش‌هایشان تحت تأثیر این شرایط شکل گرفته است. در ادامه، وجوه مشترک و تفاوت‌های این دو شخصیت را بررسی می‌کنیم:

آقای فروانه  فردی منزوی است که در آپارتمانی مشرف به باغ‌وحش زندگی می‌کند. انزوای او ناشی از ترس از جامعه و همچنین ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران است. او به دلیل دانش گسترده‌اش و تحلیل‌های فلسفی‌اش، از دیگران فاصله گرفته و در دنیای ذهنی خود غرق شده است. این انزوا نشان‌دهنده‌ی نوعی فرار از واقعیت‌های جامعه‌ی توتالیتر است که در آن فردیت و آزادی بیان سرکوب می‌شود.

راوی داستان «سلطان گورستان»  نیز در انزوا زندگی می‌کند، اما انزوای او بیشتر ناشی از سرکوب‌‌هاست. او و همسرش، مارخ، به دلیل از دست دادن پسرشان در شرایطی مرموز درگیر ترس و اضطراب دائمی هستند.  

 ترس فروانه بیشتر فلسفی و وجودی است. او از حیوانات باغ‌وحش می‌ترسد و این ترس را به عنوان نمادی از نبرد انسان و طبیعت تفسیر می‌کند. ترس راوی «سلطان گورستان» اما کاملاً ملموس و واقعی است. او از حکومت و نیروهای امنیتی می‌ترسد و دائماً نگران است که مبادا به دلیل فعالیت‌های گذشته‌اش یا ارتباط با پسرش دستگیر شود. فروانه با مرگ به عنوان یک مفهوم فلسفی و وجودی برخورد می‌کند. مرگ حیوانات در باغ‌وحش و مرگ همسرش برای او نمادهایی از ناتوانی انسان در برابر تقدیر و سیستم‌های بزرگ‌تر هستند. او از مرگ به عنوان یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر یاد می‌کند و سعی می‌کند با تحلیل‌های ذهنی خود با آن کنار بیاید. مرگ برای راوی «سلطان گورستان» اما یک واقعیت تلخ و ملموس است. مرگ پسرش برای او نه تنها یک فقدان شخصی، بلکه نمادی از ظلم و بی‌عدالتی سیستم حاکم است. او و همسرش دائماً درگیر سوگواری و تلاش برای یافتن آرامش هستند، اما این آرامش هرگز به دست نمی‌آید.

  فروانه در برابر سیستم مقاومت می‌کند، اما این مقاومت بیشتر ذهنی و فلسفی است. او با تحلیل‌های خود سعی می‌کند سیستم را درک کند و از آن فاصله بگیرد، اما در نهایت تسلیم می‌شود و در انزوا می‌میرد. مقاومت او غیرفعال و درونی است. در حالی که راوی «سلطان گورستان» عمل‌گراتر است. او سعی می‌کند با پنهان‌کاری و تلاش برای یافتن قبر پسرش، در برابر ظلم بایسند با این حال، او نیز در نهایت تسلیم می‌شود . مقاومت او هرچند کوچک و محدود، اما نشان‌دهنده‌ی تلاش برای حفظ کرامت انسانی در برابر سرکوب است. هم فروانه و هم راوی «سلطان گورستان» آینده تاریکی را پیش‌بینی می‌کنند. فروانه مأیوس از تغییر شرایط است. راوی «سلطان گورستان» نیز آینده‌ای تاریک را پیش‌روی خود می‌بیند، اما هنوز به دنبال یافتن آرامش و عدالت برای پسرش است. هرچند او نیز ناامید است، اما تلاش می‌کند تا حد ممکن در برابر شرایط مقاومت کند و به زندگی ادامه دهد.

هر دو شخصیت، آقای فروانه و حیدر، تحت تأثیر شرایط جامعه‌ی توتالیتر قرار دارند و رفتارهایشان نشان‌دهنده‌ی ترس، انزوا، و ناامیدی است. با این حال، تفاوت اصلی بین آن‌ها در نوع مقاومت و برخورد با شرایط است. آقای فروانه بیشتر درگیر تحلیل‌های فلسفی و ذهنی است، در حالی که حیدر به دنبال اقدامات عملی و حفظ کرامت انسانی در برابر ظلم است. هر دو شخصیت نمادهایی از انسان‌هایی هستند که در برابر سیستم‌های سرکوب‌گر تلاش می‌کنند، اما در نهایت به دلیل فشارهای سیستم، تسلیم می‌شوند.  

جمعبندی

داستان‌هایی مانند «سلطان گورستان» با نگاهی عمیق به مسائلی همچون دادخواهی، فراموشی، و مقاومت در برابر ظلم، تصویری روشن از تلاش‌های فردی و جمعی برای یافتن حقیقت و عدالت در فضایی سرشار از تاریکی ارائه می‌دهند. مندنی‌پور با استفاده از نمادها و تقابل‌های دوتایی، نه تنها به نقد شرایط انسانی و اجتماعی می‌پردازد، بلکه پرسش‌هایی اساسی درباره تغییرات اجتماعی در ایران طی ۳۵ سال گذشته مطرح می‌کند. این اثر، با تکیه بر مفاهیم فلسفی اندیشمندانی مانند هانا آرنت و ژاک دریدا، نشان می‌دهد که چگونه ادبیات می‌تواند به عنوان آینه‌ای از تاریخ و جامعه عمل کند و گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی را به چالش بکشد. از این رو، “۱۳ داستان و سایه‌های غار” نه تنها یک مجموعه داستانی، بلکه سندی زنده و تأمل‌برانگیز از تاریخ معاصر ایران است که خواننده را به بازاندیشی درباره گذشته و حال فرا می‌خواند. از تحلیل دگرگونی رفتاری شخصیت‌های دو مجموعه در یک مجلد می‌توان مختصات یک دوران و تأثیر آن بر روح و روان افراد را نیز درک کرد.

با مندنی‌پور اگر درباره تعهد و هنر متعهد صحبت کنی، می‌گوید:

  هیچ به پیام دادن، هنر متعهد و داستان نویسی متعهد اعتقادی ندارم. تنها تعهد هنرمند، تعهد به اصول زیباشناسانۀ اثرش هست اما اگر کسی داستانی زیبا بنویسد و نه لزوماً با پایان خوش هالیوودی، خود داستان و خواننده‌هایش پیام‌های انسانی و سیاسی را باز خواهند یافت…

تهیه کتاب

منبع: رادیو زمانه

بیشتر بخوانید:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی