رسول عظیمی: کولبرها

نیمه‌ی راست صورتم
غم‌های بیشتری دارد
چروک‌های بیشتر…
موقع رفتن
از نیمه‌ی راست صورتم گذشتی
و باران شروع به باریدن کرد.
اشک‌ها دریا شدند و سوار بر قایقی که ساخته بودم
دور شدی
نمی‌دانم تنها بودی یا نه
اما باران می‌بارید
چشم‌ها عزادار شد
و قلبم در نیمه‌ی چپ سینه
به نیمه‌ی راست صورت کوچ کرد.
حالا چند فصل ِ متفاوتم
گاهی زمستان
به تو که فکر می‌کنم
بهار
به تو که فکر می‌کنم
و پاییزم
وقتی باز هم به تو فکر می‌کنم…
کولبرهای زیادی از نیمه‌ی راست صورتم گلوله می‌خورند
و بلوط‌های سرگردان نمی‌دانند باید مقاوم باشند یا سبز
ما از نیمه‌های پنهان زندگی درس‌های زیادی گرفته‌ایم
تنهاییم و به روی خودمان نمی‌آوریم
انگار کولبری تازه کاریم
که هیچوقت هیچ باری را به مقصد نمی‌رساند
حتی دعای ناب مادر هم به دادمان نمی‌رسد
روله خدا پشت و پناهت بوو
روله کر داوود دور سرت
روله ایمام رضای غریب نگهدارت بوو
تو
چقدر
غم داری روله…
من از نیمه‌ی راست صورتت تنهاترم
وقتی کسی که دوستت داشت
وقتی کسی که عاشقت بود
نیمه‌ی راست صورتت را با اسید ِ بارانی کرد
چال گونه‌ات خشک شد
و زمان چند لحظه ایستاد
دعاهای مادر ایستاد
حتی زیبایی‌ات ایستاد
او فقط عاشقت بود
هیچ گناهی نداشت
حالا
دنیا را با نیمه‌ی دیگر می‌بینی
کم‌تر اشک می‌ریزی
کم‌تر می‌خندی
و گیج گیج وسط خیابان مانده‌ای
کاش کسی هر دو نیمه‌ی صورتم را ببرد برای خودش…

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی

«آشفتگی» ساخته برادران تاویانی – بازگشت پیرآندللو به خانه سارا بریار: معلق بودیم انقلاب ایران از ۵۷ تا امروز حسن حسام: قتلگاه محمد حقیقت: دیوونه سینما ما و لنین بکتاش آبتین: وطن مجید نفیسی: کفش های پاشنه‌بلند ساموئل بکت، یک مورد ویژه شعری از محسن عظیمی