هر بامداد پیش از اذانِ صبح در سرزمینِ زندانی میان خنجر و فتوا چندین سرِ محارب و باغی بر دار ِشرع آونگ میشود
و خواجه تاشان خیلِ سپاهیان همدوش حاجبان و مریدان پُشت خلیفهی مُنجی بر فرشِ خون نماز میخوانند و در ضیافت قاضی کباب بریان بر سفره میجوند، از قلبِ مادران سیه پوش وچشم های عاشقِ خاموش