على حسینی: ره‌آورد نوروزى

علی حسینی از داستان‌نویسان مهاجر ما در قالب نامه‌ی پدر و مادری از ایران به فرزند مهاجرش، که همراه با بسته‌ای کوچک برای او ارسال کرده‌اند آنچه را که در نوروز تداعی‌کننده نام ایران است گرد آورده است. این بسته را که بگشاییم، هدایایی را در آن می‌یابیم. از سبزه و سنبل دشت‌های پهناور ایران تا نسیم شاد شمال، گرماى تلخ جنوب، باد شنزارهاى خاور، و سرماى سرد کوهستان‌هاى باختر و اشک مادران مقابل در زندان‌ها. می‌خوانید:

فرزند دلبندم، نوروز امسال نیز مانند نوروزهای دیگر در کنار ما نیستی. به مناسبت این ایام خجسته بسته‌اى کوچک را به ارمغان برایت می‌فرستیم که در آن این هدایا را می‌بینى.

فرزند دلبندم،

نوروز امسال نیز مانند نوروزهای دیگر در کنار ما نیستی. به مناسبت این ایام خجسته بسته‌اى کوچک را به ارمغان برایت می‌فرستیم که در آن این هدایا را می‌بینى.

دسته‌ سبزه و سنبل را مادرت نخ نخ از دشت‌هاى پهناور میهن چیده‌ است. فراموش مکن و براى خوش‌آمدگویی نوروز آن را بالاى در خانه‌ات آویزان کن، و روز سیزده به جوى آب بسپار.

کیسه خاکسترى رنگ مشتى از خاک وطن را در درون دارد که از گوشه وکنار این سرزمین کهن برداشته‌ایم.

کیسه‌ سرخ‌رنگ پر است از شعله‌‌هاى آتش چهارشنبه‌سورى، سین‌‌هاى هفت سین، نواى گام‌هاى نزدیک شدن بهار، نوروزخوانى حاجى فیروز و گرماى صداى قصه‌گویی عمو نوروز از روزگاران کهن.

کیسه‌ طلایی رنگ پرتویی از برآمدن خورشید بر فراز زاگرس را در خود دارد و کیسه‌ بنفش‌رنگ پر است از کشمش و گردو، عسل و پسته، و شیرینی‌هاى شهرهاى فراوان میهن. جعبه‌ چوبین سرشار است از شلوغى بازارها، نور چراغ‌ها، بوى ادویه و عطرهاى گوشه و کنار وطن.

نسیم شاد شمال، گرماى تلخ جنوب، باد شنزارهاى خاور، و سرماى سرد کوهستان‌هاى باختر را در کیسه‌ رنگین دیگری مى‌بینى همراه با شیهه و سم-ضرب ستوران و صداى پای جا مانده از مردمانى بی‌شمار بر سینه این خاک.

کوزه‌ آبى‌رنگ پر است از آب دریاچه‌ها و رودخانه‌‌ها و قطره‌هاى باران باریده بر این سرزمین همراه با ماهى طلایی رنگ.

کاغذ پیچیده، اشعارى از فردوسى و شمس، حافظ و سعدى، خیام و اخوان، نیما و شاملو و فروغ و دگر بزرگان این مرز و بوم را نقش خود دارد.

چوب شکسته تکه‌‌اى از عصاى زیر بازوى سربازى است از جنگ برگشته. سربند سبز از آن جوانی‌است که در میدان شهر فریاد زد رأی من کجاست و شیشه کوچک پر است از اشک مادران در مقابل درب زندان.

کیسه‌ زرد رنگ آهنگ صبحگاهى خروس، جیک جیک گنجشگ، چهچه بلبل، صوت پرستو و آواز پرنده‌گان بی‌ىشمار این مرز و بوم را در خود دارد.

شلوغى بچه‌هاى رها شده از درس، نواى شادمانى مردم در میدان‌هاى فوتبال، بوق ترافیک و بوى دود در کیسه‌ دیگری است همراه با‌ های هوى درویش در بازار، نقلِ نقال شاهنامه‌خوان در زورخانه و قهوه‌خانه همراه با بوى چاى و نان سنگگ و نعنا.

درون جعبه‌ای دیگر، رنگ لباس‌هاى محلى، نقش کاشى و قالى و گلیم را می‌بینى و به نواى ساز و آوازهاى محلى و ایلاتی گوش می‌دهى، همراه با صداى بره‌ها و بزغاله‌هاى تازه به دنیا آمده، آواز چوپانان و لهجه‌‌هاى رنگین مردمان این دیار.

کیسه‌ آبى رنگ پر است از رنگ آسمان، چشمک زدن ستارگان کویر و چشم انتظارى آنهایی که دور افتادگانى را در گوشه و کنار دنیا دارند.

تکه‌ ابری سپید و باریدن باران، صداى سبز شدن سبزه و گل، و وزش نسیم بر فراز گندمزارها را در کوزه سبز رنگ ریخته‌‌ایم.

بوى بهار نارنج شیراز در عطردان است، و کاسه‌ نقره‌‌اى پر است از فالوده شیرازى، آن را بین دوستان‌ات تقسیم کن.

دانایی و توانایی، راستى و درستى، دوستى و مهربانى، امید و آرزو، دید و بازدید دوستان و خویشان، بخشیدن دشمنان، دست و دل بازى و لبخند و صلح و صفا را در کیسه‌ شفاف ریخته‌ایم که گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک را نیز همراه دارد، آنرا بگشا و در آسمان رها کن.

نادانى و ناتوانى، نابکارى و کژرفتارى، دژخیمی و زشتى، دشنام و خشم، دروغ و کینه، ناامیدی و نامهربانى را در کیسه‌ کوچکی ریخته‌‌ایم که باید بگویم حتما آن را بسته نگه دار و در جایی دور افتاده خاک کن. فقط به این منظور فرستادیم تا بدانى ما در این دیار همچنان با چینن دشواری‌هایی در ستیزیم.

همانطور که مى‌دانى، ره آورد از گوشه و کنار این مرز و بوم باستانی فراوان است. ناگفته نماند که بسیاری را ناخواسته جا انداخته‌‌ایم، باشد تا در نوروزهاى آینده رهایی‌‌شان کنیم. این نمونه‌‌ا‌ى اندک را به مردمان آن دیار نشان ده تا بدانند که نوروز ما همچنان پایدار است و قرن‌‌هاست که ما این چنین به پیشباز روز نو، بهار نو، و سال نو مى‌رویم.

همه روزت نوروز باد.

از همین نویسنده:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی