چگونه نویسندگان بزرگ به صفحه سفید نزدیک می‌شوند؟

پشت هر رمان دوست‌داشتنی، نه‌تنها یک داستان، بلکه یک فرآیند نهفته است. ما اغلب درباره نتیجه صحبت می‌کنیم: کتاب، درخشش، و موفقیت. اما آنچه به همان اندازه جذاب است، اتفاقاتی است که پشت پرده رخ می‌دهد. از برنامه‌های روزانه سفت‌وسخت گرفته تا انفجارهای ناگهانی خلاقیت، روش‌هایی که نویسندگان برجسته به کار می‌برند، به اندازه خود کتاب‌ها درباره هنرشان سخن می‌گویند و پنجره‌ای به سوی حرفه عجیب و تنهای خلق جهان‌ها از کلمات باز می‌کنند. اگرچه فرمول واحدی برای موفقیت ادبی وجود ندارد، مطالعه عادت‌های نویسندگان برجسته بینش ارزشمندی درباره نظم، ویژگی‌های خاص، و استقامت لازم برای زنده کردن داستان‌ها ارائه می‌دهد.

برای مثال، تونی موریسون، برنده جایزه نوبل، به نوشتن در ساعت‌های اولیه صبح، پیش از کار، پیش از وظایف مادرانه، و پیش از آنکه دنیا فرصتی برای مزاحمت پیدا کند، معروف بود: «نوشتن پیش از سپیده‌دمان از سر ضرورت آغاز شد.» موریسون زمانی را برای کار در آرامش خلق کرد و از ساعت‌های دزدیده‌شده، یک عادت مادام‌العمر ساخت. آنچه از سر نیاز آغاز شد، به امری خلل‌ناپذیر تبدیل شد، ریتمی که حتی پس از کسب شهرت و جوایز نیز ادامه یافت.

دفترچه خاطرات وولف به‌عنوان آزمایشگاهی برای صیقل دادن سبک و زبانش

استیون کینگ معتقد است که ثبات بر الهام ارجحیت دارد. او در کتاب خاطراتش «درباره نوشتن» شرح می‌دهد که هدفش تولید ۲۰۰۰ کلمه در روز، هر روز، و اتمام پیش‌نویس در حدود سه ماه است. او می‌نویسد: «اگر هر روز ننویسم، شخصیت‌ها در ذهنم کهنه می‌شوند – شروع به شبیه‌شدن به شخصیت به‌جای آدم‌های واقعی می‌کنند. تیزی روایت داستان شروع به زنگ‌زدن می‌کند.» برای کینگ، نوشتن بیشتر شبیه یک شغل است، حرفه‌ای که از طریق ساختار و پشتکار صیقل داده می‌شود.

ویرجینیا وولف رویکرد متفکرانه و درونی‌تری داشت، اما نه کمتر هدفمند. او در جوانی اغلب ایستاده می‌نوشت، به‌تقلید از خواهرش که کنار بوم نقاشی می‌ایستاد. او در کتاب «اتاقی از آن خود» استدلال کرد: «یک زن برای نوشتن داستان باید پول و اتاقی از آن خود داشته باشد»؛ این مفهوم در عادت‌های نوشتاری خود وولف نیز بازتاب یافت که در یک سوله ابزار قدیمی در انتهای باغش کار می‌کرد. او در دفترچه خاطراتش می‌نوشت، با ساختار و ریتم متعارف آزمایش می‌کرد. دفترچه خاطرات وولف به‌عنوان آزمایشگاهی برای صیقل دادن سبک و زبانش پیش از ورود به رمان‌هایش استفاده می‌شد.

گاتا کریستی قتل‌ها را هنگام شستن ظرف‌ها طراحی می‌کرد

هاروکی موراکامی، رمان‌نویس ژاپنی، نوشتن را تقریباً مانند دو استقامت می‌بیند. وقتی غرق در نوشتن رمانی است، ساعت ۴ صبح بیدار می‌شود، پنج یا شش ساعت می‌نویسد، سپس بعدازظهر را به دویدن، شنا، یا هردو اختصاص می‌دهد. او می‌گوید: «تکرار خودش مهم می‌شود؛ نوعی افسون است.» نظم او نه‌تنها ذهنی، بلکه جسمانی نیز هست. به نظر او، نوشتن رمان مانند یک ماراتن است.

روش آگاتا کریستی شاید ملموس‌ترین باشد. او قتل‌ها را هنگام شستن ظرف‌ها طراحی می‌کرد. روی قبض‌ها، در دفترچه‌ها، هرجایی که فضای سفیدی وجود داشت می‌نوشت. بدون داشتن فضای کاری ثابت، اغلب هرجا که می‌توانست می‌نوشت. داستان‌هایش نه از پشت میزی کاملاً مرتب، بلکه از لحظات بینابینی، حتی گاهی در وان حمام، شکل می‌گرفتند. در این موضوع چیزی عمیقاً آرامش‌بخش وجود دارد. گاهی نبوغ زمانی می‌رسد که دست‌هایت پر است و ذهنت، به‌طور غیرمنتظره، آزاد.

نوشتن به کمال نیاز ندارد؛ به حضور نیاز دارد

همه این نویسندگان فرآیندهای کاملاً متفاوتی داشتند. برخی سختگیر و ساختاریافته بودند، برخی اتفاقی. با وجود تفاوت‌های بسیار در سبک و موضوع، همه این نویسندگان یک ویژگی مشترک دارند: تعهد به فرآیندشان، در هر شکلی که باشد. چه در نظم سختگیرانه ریشه داشته باشد و چه از هرج‌ومرج تغذیه کند، رویکردهای آن‌ها حقیقتی اساسی از زندگی نویسنده را نشان می‌دهد؛ آن‌ها باور داشتند که به‌نحوی، کار پیش خواهد رفت، نه با جرقه ناگهانی الهام، بلکه با عمل آهسته و عمدی بازگشت به صفحه.

برای ما که هنوز درگیر نوشتن هستیم – بین کلاس‌ها و کارهای پاره‌وقت، مقاله‌ها و انگیزه‌های زودگذر – این عادات چیزی بیش از حکایت هستند. آن‌ها یادآوری می‌کنند که نوشتن به کمال نیاز ندارد؛ به حضور نیاز دارد. فرآیند به اندازه محصول اهمیت دارد و خلاقیت، مانند هر چیز دیگری، تمرینی است که کلمه به کلمه، روز به روز ساخته می‌شود.

 نویسنده: لیلی ویلسون ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۵

منبع ترجمه (+)

در همین زمینه:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی