
مقاله «زندگی و آثار در تناقض: سیمون دو بووار» نوشته میلی حیات، فیلسوف آمریکایی ساکن برلین (به ترجمه جلال رستمی گوران) به بررسی تناقضات میان نظریههای فمینیستی دو بووار در «جنس دوم» و رفتارهای شخصی او، بهویژه امضای طومار ۱۹۷۷ برای لغو محدودیت سنی روابط جنسی، میپردازد. حیات با نگاهی نقادانه نشان میدهد که چگونه حمایت دو بووار از این طومار با تحلیلهایش درباره آسیبپذیری زنان جوان در تضاد است و اگزیستانسیالیسم او در مواجهه با روابط قدرت نامتقارن میان بزرگسالان و کودکان ناکارآمد میشود.
این مقاله ضمن برجسته کردن ضعفهای نظریهپردازی دو بووار در روانشناسی رشد، استانداردهای دوگانه جنسیتی در نقد او نسبت به همتایان مردش مانند سارتر را در بستر فرهنگی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ فرانسه بررسی میکند. حیات تأکید میکند که با وجود این تناقضات، ارزش «جنس دوم» بهعنوان اثری کلیدی در فمینیسم مدرن پابرجاست، اما نقد مداوم اندیشمندان، حتی توسط طرفدارانشان، ضروری است.
طرح ذهنی من از سیمون دو بووار
لحظهای در کافه دو فلور
در مقام مقدمه
او در پاریس، در کافه دو فلور (Café de Flore)، پاتوق همیشگیاش، تنها پشت میزی نشسته است. بخار و بوی قهوه که از فنجانها بلند شده، فضای کافه را فرا گرفته است. جوهر سیاه قلم که روی کاغذ پیش روی او نشسته، مثل همیشه، آن سؤال همیشگی – زن بودن – را برایش مطرح میکند: زن بودن یعنی چه؟ در خیابانهای تخیلش قدم میزند. سارتر حرف میزند، حرف میزند، حرف میزند، و او گوش میدهد، اما ذهنش سرگردان است.
آزادی! مسئولیت! بار تصمیمگیری.
هیچ ماهیتی وجود ندارد، فقط هستی است.
زن زاده نشدم، زن شدهام – اما چگونه؟
از خلال نگاهها، انتظارات، از بطن داستانهای فداکاری و وظیفهشناسی مادران.
نه، من میخواهم بنویسم، باید بنویسم. دربارهی آنها، دربارهی ما، دربارهی خودم.
جنس دوم – کتاب یا اسلحه؟ از من متنفر خواهند شد؟ یا مرا خواهند خواند – شاید هر دو.
او به زنانی که پشت میزهای دیگر تنها نشستهاند، و به پیشخدمتهایی که مردان را متفاوت از آنها پذیرایی میکنند، نگاه میکند. خودش را در آینه میبیند: فیلسوف، نویسنده، زن – و با این حال…
زن یعنی چه؟
معرفی سیمون دو بووار
سیمون دو بووار در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ در پاریس متولد شد و در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ در همان شهر درگذشت. او نویسنده، فیلسوف، فمینیست و متفکری بود که با تألیفات خود، همراه با سارتر، تأثیر عمیقی بر فلسفهی اگزیستانسیالیسم و جنبش دوم فمینیسم گذاشت.
مهمترین اثر او، کتاب جنس دوم (Le Deuxième Sexe) است که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد. این کتاب با تحلیل تاریخی، فلسفی و اجتماعی نقش زنان در جوامع مختلف، به یکی از تأثیرگذارترین متون فمینیستی قرن بیستم تبدیل شد. جملهی معروف او، «زن زاده نمیشود، بلکه زن میشود»، نقطهی عطفی در نظریات جنسیت و فمینیسم مدرن محسوب میشود.
او همچنین رماننویس و زندگینامهنویس برجستهای بود و آثاری چون ماندرینها (برندهی جایزه گنکور) و خاطرات یک دختر وظیفهشناس را نوشت.
تأثیر جهانی
اندیشههای سیمون دو بووار نهتنها بر موج دوم فمینیسم تأثیر گذاشت، بلکه بر مباحث فلسفی دربارهی آزادی، مسئولیت، و هویت جنسیتی نیز تأثیر عمیقی داشت. نظریات او همچنان در پژوهشهای جنسیت، حقوق زنان و فلسفهی اجتماعی مورد بحث قرار میگیرد.
سیمون دو بووار، همراه با ژانپل سارتر، از چهرههای کلیدی اگزیستانسیالیسم فرانسه بودند و تأثیر تفکر آنها فراتر از مرزهای فرانسه، به سراسر جهان گسترش یافت. با این وجود، سیمون دو بووار، همچون خیل بزرگی از نویسندگان و فلاسفه و هنرمندان، دچار تناقضات موجود در آثار و زندگیاش بود.
میلی حیات که تلاش داشته با جستارهایی دربارهی تناقض در آثار و زندگی تعدادی از متفکران معروف بپردازد، در جستار زیر به واکاوی و بررسی پیوند میان اندیشه و عمل در زندگی یکی از برجستهترین و در عین حال بحثبرانگیزترین متفکران قرن بیستم، سیمون دو بووار، پرداخته است.
درباره میلی حیات
میلی حیات، فیلسوف آمریکایی، در دالاس تگزاس متولد شده است. دارای دکترای فلسفه است و بهعنوان نویسندهی آزاد در برلین زندگی میکند.
مقالهی میلی حیات در ۱۲ آوریل ۲۰۲۴ در مجلهی فلسفه منتشر شده است. با تشکر از ایشان و همچنین مجلهی معتبر فلسفه در آلمان برای مجوز ترجمه به زبان فارسی.

زندگی و آثار در تناقض: سیمون دو بووار
میلی حیات
در این مجموعه مقالات، به تناقضات موجود در زندگی و آثار اندیشمندان بزرگ میپردازیم. اینبار: سیمون دو بووار، که با وجود مبارزاتش برای فمینیسم، نسبت به اعمال سرکوبگرانهی خود نابینا بود.
سیمون دو بووار و تناقض و گسست میان ایدهآل فلسفی و عمل
سیمون دو بووار با نگارش جنس دوم (۱۹۴۹، ترجمه آلمانی: ۱۹۵۱) متنی بنیادین برای موج دوم فمینیسم ارائه داد. این اثر فلسفی-جامعهشناختی نشان میدهد که چگونه جنسیت بهعنوان یک مقولهی اجتماعی، زنان را در موقعیتی فرودست قرار میدهد. این رویداد که او در دههی ۱۹۷۰، همراه با بسیاری از روشنفکران فرانسوی، طومارهایی را امضا کرد که خواستار لغو محدودیت قانونی سن رضایت برای روابط جنسی با افراد زیر سن قانونی بودند، کمتر شناختهشده است.
این فیلسوف روابط عاشقانهی متعددی با زنان بسیار جوان داشت که برخی از آنها از شاگردانش بودند. این مسئله چگونه با آرمانهای فلسفیاش در تضاد قرار میگیرد؟ آیا این تناقض را میتوان در چارچوب تفکر فلسفیاش (اگزیستانسیالیستیاش) تفسیر کرد، یا اینکه نشاندهندهی گسستی میان نظریه و عمل اوست؟
سیمون دو بووار با تفکر خود، نمایندهی فلسفهی آزادی بود. بر اساس اصل بنیادین اگزیستانسیالیسم (هستیگرایی) – که او همراه با ژانپل سارتر به آن پرداخت و آن را توسعه داد – هیچ ذات یا ماهیت ثابتی برای انسان وجود ندارد. بلکه انسان از طریق کنشهای خود در جهان، خویشتن را میسازد. او آزاد است تا خود را بیافریند و همواره از محدودیتهای خود فراتر رود.
برای زنان، این گرایش به آزادی همانقدر اساسی است که برای مردان؛ اما موقعیت اجتماعی تحمیلشده و بیگانهشدهی آنان در جامعهی پدرسالارانه، آنها را همواره به شکلی از هستیِ ناآزاد بازمیگرداند. چگونگی وقوع این وضعیت و راه رهایی از آن، موضوع اصلی اثر مهم دو بووار است.
او در تحلیلهایش نگاهی دقیق و جامعهشناختی به واقعیتهای زندگی زنان دارد و نشان میدهد که چگونه ساختارهای پدرسالارانه مانع تحقق تواناییهای آنان میشوند. او بهطور ویژه، جنبههای مختلف تجربهی جنسی دختران جوان را با دقت و پیچیدگی فراوان تحلیل میکند.
دو بووار تصویری از زنان بهعنوان موجوداتی درگیر تناقضات مختلف ترسیم میکند – زنانی که احساس میل و لذت دارند، اما هرگز قادر نیستند که این احساسات را بهگونهای ابراز کنند که موجب تحقیر و فرودستیشان نشود. این دوپارگی در تجربهی اروتیک زنان بالغ نیز وجود دارد، اما این مسئله برای دختران جوان، که هنوز «ارادهی واقعی ندارند، بلکه فقط آرزوهایی دارند» و توان درک پیامدهای رفتار خود را ندارند، بهمراتب پیچیدهتر و حادتر است.
کسی بهعنوان ستمگر به دنیا نمیآید
اینکه دختری در چنین شرایطی میتواند از «آزادی کامل» برخوردار باشد، آنگونه که یکی از دادخواستهایی که سیمون دو بووار امضا کرده بود و آن را «شرط لازم و کافی» برای انجام روابط جنسی میدانست، در این زمینه تقریباً غیرقابل تصور به نظر میرسد.
اگر ما مشاهدات و انتقادات دو بووار را جدی بگیریم، باید این ایده که یک کودک قادر باشد به روابط جنسی با یک فرد بزرگسال رضایت دهد، مضحک و حتی فریبکارانه به نظر برسد.
راهحلی که فیلسوف در کتاب جنس دوم برای معضل جنسی زنان بزرگسال پیشنهاد میکند، برابری جنسیتی است که باید از طریق بهرسمیتشناختن و تحقق آزادی زنان به دست آید. اما چنین برابریای در زمینهی خودمختاری میان بزرگسالان و کودکان، موضوعی کاملاً متفاوت است. زیرا در مورد اخیر، تفاوت قدرت میان طرفین صرفاً یک ساختار اجتماعی نیست، بلکه ریشههای روانشناختیِ رشدی نیز دارد.
در جنس دوم، این مسئله با وضوح بسیاری مورد بررسی قرار گرفته است. حتی اگر این دادخواست در جهانی با برابری و آزادی کامل میان جنسیتها امضا شده بود – که بدیهی است چنین جهانی وجود نداشت – باز هم «آزادی کامل» برای کودکان قابل تحقق نبود.
دو بووار از این مسئله آگاه بوده است. همانطور که از طریق نامهها و مصاحبههای او ثبت شده، او میدانست که به معشوقههای جوان خود، به دلیل موقعیت برترش – که از اختلاف سنی جداشدنی نبود – آسیب رسانده است.
اینکه این خودمحوری در دو بووار شاید بیشتر از همتایان مردش مانند ژاک دریدا، رولان بارت و البته ژانپل سارتر – که آنها نیز این دادخواست را امضا کرده بودند و حداقل در مورد سارتر، رفتارهای مشابه استثماری داشتهاند – به چشم میآید، میتواند یک استاندارد دوگانهی جنسیتی تلقی شود.
اما این امر همچنین میتواند نشانهی ناامیدی از این واقعیت باشد که منتقدی به این اندازه تیزبین نسبت به سرکوب و تخریب یک بخش از بشریت، در مقابل بخشی دیگر که حتی کمتر توانایی دفاع از خود را ندارد، نهتنها کمکی نکرده، بلکه به آن آسیب رسانده است.
جستار میلی حیات در مجلهی فلسفه (+)
زمینهسازی برای پیوند با جستار
از آنجا که سیمون دو بووار یکی از تأثیرگذارترین چهرههای موج دوم فمینیسم بهشمار میآید، برای پیوند هرچه بیشتر خواننده با جستار میلی حیات، تلاش شده است کوتاه و فشرده، علاوه بر مقدمهای دربارهی دو بووار که در بالا آمد، به جنبشهای فمینیستیِ موج اول و دوم نیز نگاهی انداخته شود. این نگاه بر اساس گردآوری فشردهای از منابع آنلاین به زبان آلمانی در مورد زندگی سیمون دو بووار و تاریخ فمینیسم تالیف و تنظیم شدهاند و به هیچ وجه ادعای یک پژوهش نظاممند با مراجعه به منابع مکتوب متعدد را ندارد.
موج اول فمینیسم: تعریف و تاریخچه
موج اول فمینیسم به دورهای از جنبش فمینیستی گفته میشود که از اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ آغاز شد و تا اوایل قرن ۲۰ ادامه داشت. این موج عمدتاً بر حقوق قانونی و سیاسی زنان، بهویژه حق رأی و حق مالکیت، متمرکز بود.
پیشینهی تاریخی و آغاز موج اول
- دوران روشنگری (قرن ۱۸):
در این دوران، متفکرانی مانند مری ولستونکرافت (Mary Wollstonecraft) در کتاب دفاع از حقوق زنان (۱۷۹۲) استدلال کردند که زنان نیز مانند مردان دارای عقل و استدلالاند و باید حقوق برابر داشته باشند. - جنبشهای قرن ۱۹:
با گسترش انقلابهای سیاسی و صنعتی، بحث دربارهی حقوق زنان نیز شدت گرفت. در کشورهای غربی، بهویژه در بریتانیا و آمریکا، زنان شروع به سازماندهی اعتراضات و برگزاری کنفرانسهای متعدد کردند.
مهمترین دستاوردها و وقایع موج اول فمینیسم
- کنوانسیون سنکا فالز (۱۸۴۸):
این کنفرانس که در نیویورک برگزار شد، نقطهی عطفی در جنبش حقوق زنان بود. الیزابت کدی استانتون و لوکرتیا مات در این نشست، اعلامیهای را منتشر کردند که در آن خواستار برابری حقوقی زنان و مردان شدند. - حق رأی زنان (اوایل قرن ۲۰):
یکی از مهمترین اهداف این موج، حق رأی برای زنان بود. این هدف در کشورهای مختلف در زمانهای متفاوتی به دست آمد:- نیوزیلند (۱۸۹۳)
- استرالیا (۱۹۰۲)
- بریتانیا (۱۹۱۸ برای زنان بالای ۳۰ سال، ۱۹۲۸ برای همه زنان)
- آمریکا (۱۹۲۰ – اصلاحیهی نوزدهم قانون اساسی)
- آلمان (۱۹۱۸)
- فرانسه (۱۹۴۴)
- حق مالکیت و اشتغال:
تا پیش از این دوران، زنان در بسیاری از کشورها حق مالکیت، اشتغال، و تحصیل نداشتند. اما در طول قرن ۱۹، قوانین مختلفی تصویب شد که این حقوق را برای زنان به رسمیت شناخت.
موج اول فمینیسم، آغازگر جنبشی بود که در نهایت به تغییرات بزرگی در قوانین و جوامع منجر شد. اگرچه امروزه این مطالبات بدیهی به نظر میرسند، اما بدون تلاشهای زنان این دوره، دستیابی به حقوق مدرن برای زنان در مجموع امکانپذیر نبود.
پایان موج اول و گذار به موج دوم
موج اول فمینیسم عمدتاً بر اصلاحات قانونی و حقوقی تمرکز داشت. با کسب حق رأی و برخی اصلاحات قانونی، این موج تا دههی ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ کمرنگ شد. اما در دههی ۱۹۶۰، نسل جدیدی از فمینیستها متوجه شدند که برابری حقوقی بهتنهایی کافی نیست و نابرابریهای اجتماعی و فرهنگی همچنان پابرجاست. این امر موجب شکلگیری موج دوم فمینیسم شد که بر موضوعاتی مانند حقوق باروری، نابرابریهای جنسیتی در محیط کار، و نقد فرهنگ مردسالارانه تمرکز داشت.