فاطمه دریکوند: «نوشتن در مقام بودن» – رمان «کمباین اندوه» نوشته وحید خیرآبادی

نقد فاطمه دریکوند بر رمان «کمباین اندوه» اثر وحید خیرآبادی، یک تحلیل چندوجهی‌ست با تمرکز بر نقش نوشتن به‌عنوان مقاومتی در برابر فراموشی تاریخی. دریکوند رمان خیرآبادی را در چارچوب ادبیات پست‌مدرن قرار می‌دهد که با روایت غیرخطی و حضور مداوم نویسنده در متن مشخص می‌شود. او به بینامتنیت با آثاری چون «کلیدر» و «در انتظار گودو»، طنز تلخ، تصاویر شاعرانه، و تعلیق غیرمرسوم رمان اشاره می‌کند. دریکوند به برخی ضعف‌های فنی رمان، مانند خرده‌روایت‌های اضافی (داستان «کلوت‌ها») و پرداخت ناکافی برخی شخصیت‌ها (مانند «مانوآختوای») نیز اشاره می‌کند. این نقد با تأکید بر طنز سیاه و جغرافیای نمادین، به درون‌مایه‌های اگزیستانسیالیستی و تاریخی اثر نیز می‌پردازد. می‌خوانید:

کمباین اندوه کار تازه وحید خیرآبادی است که به تازگی به صورت ناشر نویسنده منتشر شده است. «اندوه را با کمباین نمی‌توان درو کرد.» جمله کلیدی رمانی است که در آن نوشتن به مثابه بودن است، همترازِ “بودن یا نبودن مسئله این است. “

در سطر آغازین این رمان می‌خوانیم:

«من نویسنده نیستم فقط می‌نویسم. قرار نیست ماجرایی را تعریف کنم. فقط شروع به نوشتن کرده‌ام تا چیزی از خودم به یاد بیاورم. دیر زمانی است خودم را فراموش کرده‌ام.» (فصل یک ص ۵)

با این توضیح خواننده، رمان «کمباین اندوه» را ابزاری برای بیداری و آگاهی یا متنی علیه فراموشی فرض می‌کند. هر چند هر دو مورد ذکر شده، از وظایف ذاتی ادبیات هستند، اما در این رمان خاص با وجهی عینی‌تر از این وظیفه‌‌ی ادبیات روبرو می‌شویم، جایی که متن ابزار می‌شود و سند و نوشته‌ها در حکم اسناد مکتوب به یاری حقیقت می‌آیند و شوکران نوشیده شده را یک بار دیگر به دنیای زندگان یادآوری می‌کنند. نویسنده حین روایتش به بازخوانی بخش‌هایی از تاریخ می‌نشیند، بخش‌های دخیل در زندگی گذشته و حالایش. روایت‌هایی از دوران رضا شاه و پسرش تا روزگار کرونا و تلویزیونی که سر ساعت آمار بستری‌ها و فوتی‌ها را اعلام می‎کند، تا می‌رسد به فصل فوری، فصلی که در یک بند رمان به خاطر تهاجم روسیه به اکراین به اغما می‌رود و در ادامه به مرگ‌های مرموز وبازجویی‌های مشکوک و پر از شبهه می‌پردازد، همه‌ی آنچه برگ‌هایی از تاریخ‌اند با میل به فراموشی. حوادثی که در یک بینامتنیت میان کلیدر و گل ممد کلمیشی و ارتباط و ماجرای سورئالش با پدر بزرگ راوی و خیانت‌ها و وفاداری‌ها تا بازارعربی دوبلینی‌های جویس و انتظار ابدی در انتظار گودو در نوسان است.

وحید خیرآبادی نویسنده مشهدی است، با پس‌زمینه‌ی ذهنی کویر که در ادبیات ایران هر جا مطرح می‌شود طعم شور و داغ عطش‌اش تا مدت‌ها در ذهن خواننده می‌ماند، ویژگی که در کار خیر آبادی هم شاخص است و ملموس، با کلوت‌ها و دریاچه‌های خیالی، اسمی و آرمانی. جایی که صبری دریاچه فقط یک اسم است سرابی رویایی و آرمانی. و کشور (مادر بزرگ) یا مام میهن در انتظار باران چشم‌هایش به آسمان سفید می‌شوند و دست‌هایش در دعا و استغاثه کرخ، اما دست آخر آنچه نصیب‌اش می‌شود، غرق شدن در بارانی سیل‌آسا و خانمان‌برانداز است. داغ عطش خشکی بی‌آبی و فقر در جای جای این رمان تنیده شده، داغی که زندگی زیر سایه‌اش در جریان بوده و هست و فقری که میان روایت‌های طنز استخوان لای زخم است. کمباین اندوه رمانی کوتاه خوش‌خوان و دوست‌داشتنی است. رمانی با شگرد ادبیات پست مدرن و روایت نوشتن و لحظه‌های خلق و نگارش و حضور نویسنده در متن. نوشتاری که اندکی از دل، چرک و سیاهی زمانه، تاریخ و زندگی بزداید، به اساطیر چنگ بزند و پناه ببرد به رویا و خیال، به تاریخ سرک بکشد و به رنج‌ها نوستالژی‌ها و قتل‌های بی‌شمارش نیشتر بزند، و شخصیت‌هایش را به نمایشی تازه با زمانه وادارد، به انسان بپردازد و اندوه سیزیف وارگی‌هایش و در انتظار گودو نشستن‌هایش یا به دنبال خود گشتن‌هایش، به حالا بپردازد و اندوه‌های بی‌شمارش، ترس‌ها، فقدان‌ها و حصرهایش، جاهایی معناگریز شود با میل به بیهودگی و عدم تحملِ بودن. گاهی ضد قهرمانان امروزی را در تلاقی با قهرمانان رمان‌های کلاسیک گذشته به تصویر می‌کشد. روایت اول شخص این رمان با زبانی طناز پیش می‌رود با اسامی جالب و تخیلی، ترکیبی تازه از اسامی واقعی مثل زیگوراس، آلبرزیا.

زبان این داستان در جاهایی که بخصوص به روایت‌های سورئال و یا سیال ذهن می‌پردازد شاعرانه می‌شود و لطیف با توصیفات و تصاویر بدیع، گاه میل به طنز و آیرونی دارد و اندوه را از اعماق تاریخ و ادبیات از لای صفحات کلیدر تا زمانه کرونا و جنگ‌های معاصر و اکراین و زخم خون چکاتش به میدان دید خواننده می‌آورد، عمیق و با ایجازی کاری، آنچنان که با کمباین هم نشود مزرعه شوم و شور بختی را درو کرد یا اسیران این اندوه را از دسترس ناتورهای دشت و رئیس رئیس رئیس‌ها در امان نگه داشت. رؤسای مرعی و نامرعی با حلقه‌ی تنگ و کشنده محسوس و نامحسوس که گاهی نفس خواننده را هم‌ همراه راوی شوربخت تنگ می‌کنند. جغرافیای نیمه‌خیالی نیمه‌فانتزی و در عین حال ملموس و واقعی این رمان با المان‌های شاخص کویر و رویای باران و فقدان آب و زیر زمین‌های مرموز و ذهن‌های پریشان میان کابوس و رویا و توهم‌ در نوسان است.

استفاده از بینامتنیت و نقب زدن به تاریخ و ادبیات و شریک کردن خواننده در روند نگارش کتاب از شگردهای نویسنده در این رمان کم حجم است که به جای کشش و تعلیق رمان‌های کلاسیک، خواننده را در همراهی با روایت امروزین کتاب ترغیب می‌کند. روند تعلیق و قصه‌پردازی این بار نه در میانه‌ها که در پایان کتاب به اوج می‌رسد هم نوعی غافلگیری پایانی و هم اوجی در پایان، جایی که متن و نوشتار پیروزیش را بر حذف و سانسور به رخ می‌کشد. خرده روایت‌های نسبتا زیاد این رمان اکثرا در خدمت کار هستند و در مواردی هم نه، در فصلی با عنوان کلوتها یک داستان کوتاه مستقل به این رمان اتچ شده که اگر چه با تم و مظمون این رمان هماهنگی دارد و با پیوند دادن شخصیت اصلی این داستان با راوی بخشی از رمان می‌شود، اما بلند است وجزئیاتش از این کار بیرون می‌زنند، شاید شکل موجزترش بیشتر در خدمت این کار می‌بود. همین طور ماجرای مانوآختوای از نقاشی بیرون زده و آواره به دنبال لبخند گمشده‌اش به رغم زیبایی و تاثیر گذاری چندان در خدمت کلیت کار نیست. تصویر و فضاسازی در این رمان جالب و مناسب است، فضاهای طبیعی از کوه جنگل و بیابان زنده و گاهی جادویی و اسرار آمیزند.

  • «حشرات روی علف‌ها بند بازی می‌کنند. هششش، الاغی رد می‌شود با پیرمردی شبیه پدربزرگم. دستار بر سر دارد. خزه خزه خزه بر پیکره‌ی درخت و خاطره‌ی مهتاب بر ذهن آبی آسمان، مه همه را کور کرده. کوری سفید.»

فضای کهنه مخوف و بویناک درمانگاه محل کار راوی که روزگاری یک تالار عروسی بوده و حالا درمانگاهی از سر ناچاری، محلی می‌شود قاتل زندگی و روزمرگی‌های راوی، یک مرگ تدریجی و بی راه گریز.

«هیئت ناظر درمانگاه را ترک کردند. به اتاق کثیف دندانپزشکی با دیوارهای سیاه و سینک ظرفشویی جرم گرفته و ابزارهای زنگ زده و جیوه‌های پاشیده پشت کابینت، نمره بیست وهشت از سی تعلق گرفت.»

این درمانگاه گاهی شبیه زندان است و حتی شبیه یک سلول انفرادی و در پایان وقتی به صحنه دادگاه تبدیل می‌شود چیزی شبیه راهروهای زیرزمینی بازجویی است، که ره‌آوردش مرگی مرموز است. دادگاهی برای استخدام کلمات وبه کارگیری شگردهای تکراری برای پنهان کردن حقیقت. حقیقتی که تنها یاورش متن است و روایتی که پیروزمندانه از دل مغاک هم بیرون می‌زند.

با آرزوی بهروزی برای کمباین اندوه و نویسنده‌‌اش.

بیشتر بخوانید:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی