
مژده ساجدین، داستاننویس برجستهٔ ایرانی اهل گیلان، متولد سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰ میلادی)، در سن ۵۵ سالگی در آبان ۱۴۰۴ (نوامبر ۲۰۲۵) درگذشت. خانهٔ فرهنگ گیلان خبر این ضایعه را اعلام کرد.
ساجدین با نگاهی عمیقاً انسانی و اقلیمی، بر زندگی زنان، دغدغههای اجتماعی و روانی آنان و فرهنگ بومی شمال ایران تمرکز داشت. نثر او که آمیزهای از سادگی، جزئینگری حسی و تأثیرپذیری از زبان گفتاری گیلکی بود، نه تنها فضای بومی شمال ایران را به تصویر میکشید، بلکه روح فرهنگ آن را در روایتهایش جاری میساخت. سه مجموعهداستان شاخص از او به جا مانده است: «شهرزاد چاه»، «سنگاب» و «بیرفت بیبرگشت».
او ادبیات اقلیمی را از توصیف صرف طبیعت و آداب و رسوم فراتر برد و به بستری برای واکاوی دغدغههای اجتماعی، روانی و هویتی تبدیل کرد. آثارش، با تمرکز بر زندگی روزمره و پررنج زنان، بازتابی صادقانه از تقابل سنت و مدرنیته، تبعیض جنسیتی و مقاومت خاموش زنان در بستر فرهنگی گیلان ارائه میدهند.
ساجدین با خلق آثاری زنمحور و با راویانی عمدتاً زن، موفق شد روح ادبیات زنانهٔ ایران را از فضای شهری به اقلیم شمال منتقل کند و جریانی پویا در ادبیات بومی پدید آورد. او در هر یک از مجموعهداستانهایش جنبهای از این جهاننگاری را توسعه داد: از قصهگویی برای بقا در «شهرزاد چاه» تا سکوت و ایستایی در «سنگاب» و در نهایت، بحران هویت و مهاجرت در «بیرفت بیبرگشت». جایگاه او بهعنوان نویسندهای فمینیست و اقلیمی که بدون شعارزدگی و با صداقت فراوان به ریشههای بومی پایبند بود، باعث شد آثارش هم در محافل دانشگاهی و هم در جشنوارههای ادبی مورد تحسین قرار گیرند. درگذشت او نه تنها ضایعهای برای ادبیات گیلان، بلکه یادآور اهمیت حیاتی ادبیات محلی و روایتهای زنانه در پیکرهٔ ادبیات معاصر ایران است.
ادبیات اقلیمی چیست و چرا در ایران اهمیت دارد؟
ادبیات اقلیمی (یا ادبیات ناحیهای) شاخهای از ادبیات داستانی است که در آن «اقلیم» یا «ناحیه» تنها پسزمینهای جغرافیایی نیست، بلکه به عنصری زنده و تأثیرگذار تبدیل میشود؛ عنصری که بر سرنوشت شخصیتها، روابط، فرهنگ، زبان و حتی ساختار روایت سایه میاندازد. این گونهٔ ادبی با وامگیری از گویشهای محلی، باورها، آداب و رسوم، اقتصاد و تضادهای خاص یک منطقه، جهانی منحصربهفرد و باورپذیر میآفریند.
در کشوری مانند ایران با تنوع چشمگیر اقلیمی، زبانی (از فارسی و ترکی و کردی و عربی تا گیلکی و بلوچی و…) و اجتماعی، اهمیت ادبیات اقلیمی دوچندان است. این ادبیات همچون آینهای است که تکثر و غنای فرهنگی ایران را منعکس میکند و از هویت تکصدایی و تهرانمحور فراتر میرود. ادبیات اقلیمی با ثبت و بازآفرینی روایتهای بومی، هم از فراموشی خردهفرهنگها در برابر هجوم جهانیشدن یکسانساز جلوگیری میکند و هم با نشاندادن اشتراکات انسانی در دل تفاوتها، به درک متقابل و گفتوگوی بینفرهنگی درون مرزهای ایران یاری میرساند و در نهایت، تصویری کاملتر، پیچیدهتر و اصیلتر از «ایران» به دست میدهد.
مژده ساجدین یکی از درخشانترین نمونههای این جریان بود؛ نویسندهای که با سه مجموعهداستانش نشان داد اقلیم گیلان نه فقط باران و شالیزار، بلکه دردی مشترک و انسانی است که در سینهٔ زنانش خانه کرده است.







