«نقش هفتم زبان» (چه کسی رولان بارت را کشت؟)، رمانی علمیتخیلی، زبانشناختی، فلسفی، سیاسی و اجتماعی به قلم لوران بینه، نویسندهی فرانسوی است. این کتاب در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و با ترجمهی ابوالفضل اللهدادی در سال ۱۴۰۳ و در ۳۹۷ صفحه، توسط نشر نو در ایران به چاپ رسید. کتاب برای علاقهمندان به مباحث تخصصی زبان و ادبیات بسیار جذاب است، اما به دلیل پرداختن به مباحث پیچیدهی زبانشناختی و وفور شخصیتهای حقیقی و تخیلی، ممکن است برای مخاطب عام خستهکننده به نظر برسد.
مرگ رولان بارت و معمای قتل
بینه در «نقش هفتم زبان» برای اثبات نظریهی فلسفی خود، «کارکرد زبان برای کسب قدرت»، با زبانی طنزآمیز، داستان تصادف فیلسوف مشهور فرانسوی، رولان بارت با ماشین لباسشویی را بازسازی میکند و آن را یک قتل میداند. بارت به همراه خود سند مهمی داشته که احتمالاً همان سند، انگیزهای برای قتل او بوده است. این کتاب به مناسبت صدسالگی بارت منتشر شده است.
کارآگاه بایار و تعامل با چهرههای مشهور
نقطهی آغاز داستان، مرگ یک نشانهشناس است. کارآگاه بایار، که نام او یادآور پییر بایار، استاد معروف فرانسوی است، مسئول تحقیق دربارهی پرونده میشود. او در طول داستان با چهرههای سرشناس حوزه اندیشه در جهان، شخصیتهایی مانند میشل فوکو، جولیا کریستوا، اومبرتو اکو، ژاک دریدا، جان سرل، لویی آلتوسر و رومن یاکوبسن تعامل میکند. بینه با ترکیب واقعیت و خیال، فضایی روشنفکری از سالهای دههی ۱۹۸۰ فرانسه خلق میکند که پر از حسادتها و رقابتهای فکری است.
پرسش بنیادی: کارکرد زبان
پرسش اصلی که داستان پیرامون آن شکل میگیرد این است: «آیا زبان فقط ابزاری برای برقراری ارتباط است یا میتواند رویدادهای اجتماعی و سیاسی را هم رقم زند؟» رومن یاکوبسن در این رمان برای شش عامل زبانی (شنونده، گوینده، بافت، پیام، تماس و رمز) شش نقش زبانی (ترغیبی، عاطفی، ارجاعی، ادبی، همدلی و فرازبانی) پیشنهاد میکند، اما داستان به نقش هفتمی نیز اشاره میکند که مخفیانه باقی مانده است: «قدرت مرموز زبان».
این نقش هفتم، قدرتی است که بر روابط تأثیر میگذارد و به نقش زبان در شکلدهی به جنبشهای فکری و ساختار جامعه میپردازد. بینه در این رمان نشان میدهد که زبان میتواند به سلاحی برای دستکاری [تحریف] واقعیت تبدیل شود. او همچنین به شکوه و تسلط روشنفکران فرانسوی در سالهای دههی ۱۹۸۹ اشاره میکند و پرسشهایی دربارهی میراث بارت و معاصرانش مطرح میکند.
فصلهای کتاب
کتاب پنج فصل و یک پیگفتار دارد. فصل اول در پاریس میگذرد و مرگ بارت را روایت میکند. فصل دوم در بولونیا اتفاق میافتد و بازرس بایار به همراه سیمون ارزوگ به دیدار اومبرتو اکو میروند. فصل سوم در ایتاکا میگذرد و بازرس به این نتیجه میرسد که نقش هفتم زبان، نقش کنشی است. فصل چهارم در ونیز اتفاق میافتد و فصل پنجم بازرس به پاریس بازمیگردد. در نهایت، پیگفتار در ناپل میگذرد و داستان با معجزهی علم نشانهشناسی به پایان میرسد به این شکل که سیمون ارزوگ با استفاده از علم نشانهشناسی، خود را از دست آدمکشها نجات میدهد و داستان با این جمله به پایان میرسد: «ببین! باید زبانم را میبریدی [نه مچ دستم را].»