فاطمه دریکوند: «روزگار سنگی، مردمان سنگ شده» – یاداشتی بر رمان تخته سنگ‌های عریان نوشته ری‌را عباسی

رمان «تخته سنگ‌های عریان» (+) نوشته ری‌را عباسی در نشر آفتاب در نروژ در ۲۶۴ صفحه منتشر شده است. ری‌را عباسی این رمان را با شیوه جریان سیال ذهن نوشته است.
جلسه نقد و بررسی این رمان برگزار شد. یکی از سخنرانان خانم فاطمه دریکوند بود که متن سخنانش را از طریق نویسنده کتاب برای بانگ ارسال کرده است.
نویسنده در این مقاله به ارتباط رمان با وقایع تاریخی و اجتماعی ایران اشاره کرده‌ و نشان داده که چگونه نمادها و عناصر اسطوره‌ای به غنی‌تر شدن معنا و عمق داستان کمک کرده‌اند. افزون بر این نویسنده در تحلیل شخصیت‌ها، آن‌ها را نمایانگر نسل‌های مختلف و دیدگاه‌های متفاوت می‌بیند. او سپس در پایان به برخی از ضعف‌ها اشاره می‌کند.
ری‌را عباسی نخستین مجموعه‌ داستانش «سی پری چهارشنبه‌ها» را در سال ۱۳۷۹منتشر کرد و در همان سال هم عضو کانون نویسند‌گان ایران شد. این کتاب خوش اقبال بود و خوانندگان بسیاری یافت. آثار او به چندین زبان ترجمه و در مجلات و آنتولوژی‌های معتبر ادبی جهان منتشر شده‌ است. در سال ۲۰۱۱ بورسیه‌ شاهزاده کلاوس را از کشور هلند دریافت کرد. در همان سال عضو جنبش جهانی شعر برای تغییر شد و در بسیاری از جشنواره‌های شعر حضور داشت. جایزه پروین اعتصامی و چند جایزه دیگر برای داستان‌های کوتاه در کارنامه دارد چاپ شعرهای هایکو در ژاپن و نیز شعر و مقاله‌اش در سی ان جی ژاپن مورد تقدیر قرار گرفته است.
قبل از این از او رمان «تن‌دادگی» و مجموعه داستان «بیدار شو ماه دولت» منتشر شده است.

رمان خوش خوان، روان و دوست داشتنی تخته سنگ‌های عریان با این جمله آغاز می‌شود: «چهار مرداد ۶۶ یک روزِ بارانی، ساعت یک بعد از ظهر در تجریش به هم رسیدیم.»

نویسنده در شروع با انگشت گذاشتن بر سیل منطقه تجریش تهران، یکی از روزهای تلخ و تراژیک تاریخ ایران، بر پیوند ناگسستنی و هژمونیک تاریخ با رخ دادهای ریز و درشت اصرار می‌نماید.

رمان با این نشانی از رخدادی واقعی که زاییده عوامل طبیعی و اجتماعی مختلفی است، در فضایی نیمه جادویی و نیمه واقعی در دوره‌ای بحرانی از تاریح معاصر ایران ادامه می‌دهد؛ با دردهایی همچنان به روز و تکرار شوند در سال‌های بعدی. تخته سنگ‌های عریان یک کار سمبلیک سرشار از نماد و المانهای کهن، قصه‌ای و اسطوره‌ای با رد پایی از تاریخ است. در جهان نمادین این رمان آدم‌ها اسیر یک موقعیت ویژه و خاص می‌شوند، ادم‌هایی سنگ شده و سنگ شدنی حاصلِ سنگسارها، دروغ، ریاکاری دزدی خیانت تنگ نظری و دردهای زمانه‌ای سخت و سنگی شده در ادامه‌ی جنگ، اعدام‌ها و بگیر و ببندهای یک دوره تاریخی و نگاه متحجرانه نسل گذشته به جهان و زندگی؛ نگاهی که همه‌ی علت و معلول‌ها را در گناه و ثواب و خیر و شر جستجو می‌کند و حتی برای برون رفت از وضعیت بغرنج و ترسناکش که به نوعی حاصل همان عقاید سنگی و دگم است میان راه چاره‌های قدیمی و خرافاتی دنبال راه حلی تازه می‌گردد، مادر بزرگ درمانده برای رهایی مردم از سنگ شدن در حد مرگ دعا و استغاثه می‌کند و دخیل می‌بندد؛

مادربزرگ بی امان جواب می‌داد «کم نیش وُ کنایه بزن کارمند کدومه

حقوق چه معنا داره این یه توفیق الهیه دَهنت وُ آب بکش تهمینه کم جلوی بچه از این حرفها بزن لیاقتِ غبارروبی به هر کسی نمی‌رسه تو باید بنده خاص خدا باشی خاکِ در آستانه باشی کم حرف مفت بزن دختر.» ص ۲۰

مادربزرگ دنبال راه چاره هم می‌گردد:

«مادربزرگ چاردست و پا از درِ حرم راه افتاد تا نزدیک ضریح چند بار رفت وُ آمد. چادر سرش نبود. روسریش به گردنش افتاده با موهای ژولیده که از دو طرف صورتش آویزان مثل سگ عو عو کرد.» ص ۲۴

همین مادر بزرگ در ادامه و در پی بحرانی که پیش آمده علاوه بر دعا و توبه در یک فرایند پراگماتیک و عملی به برداشتن دیوارها و فرار از محدوده تنگ امامزاده هم اقدام می‌نماید و برای نجات بقیه و تهیه آب غذا و پوشک برای بچه‌ها تلاش می‌کند. تلاشی که دیری نمی‌پاید و خود مادر بزرگ در ادامه‌ی ماجرا و باز شدن چشمش به حقایقی تازه از زندگی افراد مورد اطمینانش گم می‌شود، یا شاید خودش را گم می‌کند تا در یک روند طبیعی و ناگزیر جایش را به دختری جوان از نسل نو بدهد. نسلی که با تلاشی متفاوت برای نجات بازماندگان دوران سنگ شدگی اقدام نماید. آناهیتا الهه آب و آبادنی در کنار کنکاش و تلاش بچه‌هایی از نسل نو برا فرا رفت از وضعیت انجماد همگانی با تکیه به دانش، آگاهی و امید به آینده، پیشرفت‌های علمی و البته در پیوند با ریشه‌ها و اسطورها از جان و زندگیش مایه می‌گذارد و جهان منجمد پیرامونش را از سنگ شدگی نجات می‌دهد.

آناهیتا خدواند آب تا سارا و مریم زنانی برآمده از دل ادیان و تاریخ و میترا خداوند اساطیری مهر و خورشید در پیوند با چهارشنبه سوری و نوروز و عید برای ایرانا، مام میهن و نماد رشد بلوغ و بالندگی و رویشی از نو، دست به دست هم می‌دهند.

دست زیبای آناهیتا در هوا چرخید، موهایش را دم اسبی کرد و گفت: «سارا خانم بالاخره هر چیزی گذشته‌ای داره و خیلی چیزها در حالِ تمام شدنه مثـل پیـوندهای اجبـاری روابـط و همـزیستی اجباری درسته که زندگی گذشتگان شما از روی اجبار بود اما شما و نسل شما طوری از گذشته گذشتید که کسی جز خودتون نمیتونه کاملش کنه‌.» ص ۱۶۰

تصاویر فراوان از زندگی و بُعد انجماد اجباری آدمها و حتی پرندگان و حیوانات در یک شهر سنگ شده زیبا و گاه ترسناک بودند. حالت‌های گوناگون آدمهای سنگ شده حین، کار، قهر، خشم، عشق و دل دادگی و… به یاد ماندنی بودند. لشکر کشی کیف‌های خالی و احتمالا به سرقت رفته به خیابان و پوشاندن آدمها و بخشی از واقعیت، استعاره‌های ضمنی مختلف و متفاوتی در ذهن تداعی می‌کرد.

در این رمان فضای عجیب و غریب ترسناک و حوادث شگفت و گروتسک‌وار و قصه‌مانند به خلق داستان کمک می‌کنند. هر چند ماجراهای شگفت و اتفاقات رمان به قصه بیشتر پهلو می‌زنند تا داستان مدرن و امروزی. در رمانی مثل کوری ما شاهد یک حادثه شگفت هستیم اما بقیه روابط علی و معلولی دنیای رمان مثل دنیای عادی و طبق روال معمول هستند و هیچ امر شگفت و غریب دیگری رخ نمی‌دهد، اما در رمان تخته سنگ‌های عریان روند کلی ماجرا هر چند در یک دنیای واقعی و رئال پیش می‌رود اما قصه‌وارگی و امور غیر منطقی هم پر رنگ هستند؛ مثلا در شهر و دنیایی که آدم‌ها به جز چند کودک و یک دختر جوان همه سنگ شده‌اند، زندگی طبق روال عادی پیش می‌رود، لوله‌ها پر از آب هستند، آب گرم و برق و گاز و بنزین هم طبق روال روزهای عادی وجود دارد که خب این فرضیه حضور و وجود آدم‌های دیگر را می‌طلبد و فرض سنگ شدگی کل ملت را نقض می‌کند علاوه بر این نویسنده قرار دادهایی که خودش در طول رمان ‌وضع کرده، نقض می‌کند. مثلا خوراکی‌ها جایی سنگ می‌شوند و جایی دیگر نه، گوجه‌ها سنگ می‌شوند اما سیب‌ها نه، گربه‌ها و گنجشک‌ها سنگ می‌شوند اما سگ و کبوترها نه، یا آب گاهی سنگ می‌شود و گاهی نه و در نتیجه منطق داستان دستخوش تناقض می‌شود، هر چند رهایی از سنگ شدن در دو دوره سرپرستی مادربزرگ و آناهیتا متفاوت است و دوره دوم پایان انجماد حیوانات و خوراکیهاست ولی در همان دوره‌ی مادر بزرگ هم گاهی منطق داستان و انجماد همه چیز شکل نمی‌گیرد، آّبها منجمد شدن ولی آب دورن فلاسک و قمقه نه، شیر داخل قوطی نه.

راوی این رمان سارا یک دختر در سنین کودکی است که با توجه به چهل ساله بودن مادر بزرگش (کمی بعید و اغراق شده) سارا حداکثر می‌تواند ده ساله باشد، اما اطلاعات و آگاهی سارا به همراه زبان لحن و دیالوگ‌ها مناسبت چندانی با سن و سالش ندارند و دیالوگ‌هایش گاهی به فلسفه و کلان روایت‌های سیاسی اجتماعی و مذهبی پهلو می‌زنند.

وقوع امر شگفت در ابتدای داستان می‌توانست غافلگیری هیجان و تعلیق بیشتری داشته باشد اما خیلی آرام و با تعلیق کمی شروع می‌شود که در ابتدای روایت به قدرت و جذابیت ادامه و میانه‌های کار نیست. رمان در نقاط اوج و میانه کار قدرت بیشتری از ابتدا و حتی پایان کار دارد. رمان علاوه بر راویت داستانی به باز خوانی جزییات زندگی و روابط انسانی در یک جامعه مشخص با خرده روایتهایی از جنگ، مشکلات اقتصادی و معیشتی و آزادیهای مدنی در یک بازه زمانی خاص در بستر تاریخی می‌پردازد. تاریخی که در رمان و داستانها روایت می‌شود جزیی نگارانه و موشکافانه تر از روایت تاریخ نگارانه و کلی گویی‌های سیاسی است، دادن جزئیات خاص و ناشنیده‌تر از گذشته بر عمق و غنای کارهای از این دست می‌افزاید.

مکان این رمان اگر چه تهران و تجریش است اما لحن زبان و گویش بارزش با توجه به شهرستانی بودن مادر بزرگ به نفع اصطلاحات و عبارات گویش بومی می‌باشد، هر چند نویسنده تعمد چندانی در نشان دادن قومیت مادربزرگ نداشته اما لحن بیان و پاره‌ای اصطلاحات او را شهرستانی نشان می‌دهد. در کل کتاب هم میان دیالوگها، چیزی از آن عبارات و اصطلاحات و مثل‌های خاص منطقه تجریش را، به فراخور مکان این روایت نداریم، حتی از زبان شخصیتهای فرعی و در میان خرده روایت‌ها. لحن و گویش بخشی از اتمسفر خاص جغرافیای هستند و احتمالا حضور کارکترهایی با آن زبان و لحن خاص منطقه تجریش می‌توانست در خدمت رمان باشد اما برگزیدن زبان معیار بدون هیچ شاخصه مکانی و زمانی شگردی است که نویسنده برگزیده که اگر چه شاخص و به یاد ماندنی نیست اما به راحتی و بدون لکنت و پرگویی از عهده روایتش بر می‌آید.

رمان به رغم داشتن امکاناتی برای سپید خوانی و تحلیل و تفسیر بیشتر، درمواردی هم خواننده شاهد تکرار غیر ضرور و اطنابهای مخل هست که نبودشان می‌توانست به انسجام و جذابیت بیشتر کار منجر شود، ویرایش بیشتر کتاب می‌توانست اشتباهات جزیی دستوری و نگارشی کتاب را رفع نماید.

مطالعه این کتاب باعث لذت جذبه وهمذات پنداری خواننده ایرانی با این شخصیت‌ها می‌شود. با آرزوی توفیق برای نویسنده و رمانش.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی