۱
باز هم جانمان را گرفتند
و دسته های گلمان را!
بسته شد در گلو، صدا
خرد شد در صدا، نفس
استخوان به لب رسید تا
استخوان به لب رسید تا
به لبه ی لب.
۲.
به تو می نویسد روزهای انکار را
در غروب مدیترانه
اقرار می کند به تو
به تمامی.
دقایق تکراری انکار
بی قواره
بی قامت
و لحظه هایی که بی خیال خود بر خود شخم می زنم
خود را می زنم.
۳.
انگار
دچار شده است
فراموشی
در گو شه تنگی
دل.
۴.
گربه کوچک،
شکار
پروازش می دهد تا دستگیره در.
النی می شوید بقایای افسرده را از ظروف
و ما به قولی در خیال
بیدار می شوم از خواب
و سرخ از خون شخم
شعر تو را می خوانیم
و می فهمم که این من است
بین خطوط گور و گم شده خیال.
۵.
من، بی بال
گور، هزاران سوال در پاسخ پایان
جمله ها جفت جفت از نقطه پایشان را فراتر می گذارند
به علامت سوال و تعجب بی توجهند
چرخشی آیا آنها را بر سر خرد خواهد نشاند؟
چه کسی می داند؟
منظره بی نقص پناه خواهد داد؟
تا
پرواز زاغ بر نوک بی فرم کاج، فرم های نوین خواهد آفرید؟
نهیب تپه بی پاسخ نخواهد ماند: آی ی ی ی ی ی آدم ها ا ا ا ا تا کی از کی؟
۶.
تا، دولا شده است کمرش تا شده است بی قاعده بی توازن
وزن گذشته،
مشت می زند
به چند آه کیفناک
و دردناک نوازش می کند
وطن را
خلاصه
از قلبش مصلوب را پایین می آورد در باز می شود از عطر بهار نارنج
تابستان آغوش می گشاید در آتن
کمر تا کی از تا، تا
بی سوال و سر به گریبان
تاکی
ازکی؟