نشر نوگام به مدیریت آزاده پارساپور دست به ابتکار تازهای زده است: برگزاری مسابقه «ایران، جانِ ماست.»
نشر نوگام با انتشار اطلاعیهای از همگان دعوت کرده داستانهایشان از چهارگوشه ایران، اعم از شهر و روستا را بنویسند با این هدف و امید که صداهای شنیده نشده شنیده شوند و آنچه را که به ما گفتهاند فراموشش کنیم، به یاد آوریم.
در این اطلاعیه آمده است:
«ما را ببرید به قلب خانهتان. به کوچههایی که در آن کودکی کردهاید، محلههایی که جوانی کردهاید، سفرهای که دور آن جشن گرفتهاید، هوایی که در آن دادخواهی کردهاید، میدانی که حولش عاشقانه چرخیدهاید، زمینی که در آن پارهی تنی را سپردهاید به خاک.»
موضوع اختیاری است و داستان شما میتواند در هر ژانری و به هر سبکی نوشته شده باشد اما باید در یک شهر یا روستای مشخص ایران اتفاق بیفتد و دریچهای باشد به شناخت بخشی از آن دیار.
- میتواند بر اساس واقعیت باشد یا از واقعیت الهام گرفته شده باشد یا کاملا تخیلی باشد.
- هر نویسنده میتواند تنها یک داستان بفرستد.
- داستان شما نباید در هیچ نشریه آنلاین یا چاپی منتشر شده باشد.
- داستان باید بین ۱۰۰۰ تا ۴۰۰۰ کلمه باشد.
- داستان باید در فایل ورد (Word) ضمیمهی ایمیل فرستاده شود و اسم فایل حتما اسم داستان باشد.
- اگر نویسنده تمایل دارد ناشناس بماند، میتواند به جای اسم کامل از حروف ابتدایی نام و نامخانوادگی خود استفاده کند (مثل: م. و.) اما استفاده از اسامی ساختگی پذیرفته نیست. اسم نویسنده (یا همان اختصار نام) باید داخل فایل داستان نوشته شده باشد.
- مهلت ارسال داستانها ۳۰ تیر ۱۴۰۱ است.
- داستانها را در ایمیلی با عنوان «ایران جان ماست» به ایمیل نوگام بفرستید: contact@nogaam.com
- جایزه داستان اول ۲۵۰ پوند خواهد بود. جایزه داستان دوم ۱۵۰ پوند و جایزه سوم ۱۰۰ پوند. ۹ داستان برگزیده بعدی نیز به همراه سه داستان اول در یک مجموعه منتشر خواهند شد.
فراخوان نشر نوگام را میخوانید:
در این سالها، بارها با هموطنانمان همصدا شدیم؛ فریاد کردیم سیستان و بلوچستان تنها نیست، کردستان تنها نیست، بار دیگر مشت گره کردیم که خوزستان تنها نیست. از دور و نزدیک؛ از داخل و خارج مرزهای ایران، صدا بلند کردیم، نوشتیم که قلب ما کنار شماست. در خبرها و گزارشهای هرروزه، نام شهرها و روستاهای این دیار را شنیدیم و خواندیم. چهرههایتان را دیدیم. گویی از نو ایران را شناختیم، قلبهامان نزدیک شد، جسمهامان دور دور… کوهها میانمان، صحراها میانمان، دریاها میانمان… مرزها بینمان.
جان کلاممان اما این بود که شما تنها نیستید، ما تنها نیستیم؛ ایران تنها نیست؛ ایران جانِ ماست.
همه فرزندان این خاکیم. میخواهیم برایمان بنویسید. داستانهایتان را از شهر و روستای غرب و شرق و شمال و جنوب ایران. از جلگه و دشت و کویر و ساحل. بگذارید قلمتان ما را – هرکجا که هستیم – به این خاک برگرداند. نامهایی را که هنوز نشناختهایم، بشناسیم. رخهایی را که هرگز از نزدیک ندیدهایم، ببینیم. صداهایی را که نشنیدهایم، بشنویم. آنچه به ما گفتهاند فراموش کن را، به یاد آوریم.
ما را ببرید به قلب خانهتان. به کوچههایی که در آن کودکی کردهاید، محلههایی که جوانی کردهاید، سفرهای که دور آن جشن گرفتهاید، هوایی که در آن دادخواهی کردهاید، میدانی که حولش عاشقانه چرخیدهاید، زمینی که در آن پارهی تنی را سپردهاید به خاک.
میخواهیم رشتههای اهریمن را پنبه کنیم و هر دیوار و حصاری را که سالها بینمان کشیدهاند، برداریم. پردههای غریبگی را بدریم.
بگذارید از هر کجای این نقشه که هستیم، به دیار شما بیاییم و از دریچهی داستان شما، یکبار دیگر ایران را ببینیم، بشنویم، حس کنیم و در آغوش بکشیم. از آفتاب و سایه، از باد و بارانِ آشنا برایمان بنویسید. نامهایی را که نشنیدهایم، بار دیگر فریاد کنید: شما تنها نیستید، ما تنها نیستیم؛ ایران تنها نیست؛ ایران جان ماست!»