اتاقی از آن خود – محبوبه را‌د

محبوبه راد:
زاده آذر ماه ۱۳۶۲
شاعر، ویراستا، بازیگر و دوبلور
فارغ التحصیل رشته‌ی برق-الکترونیک و در حال حاضر دانشجوی رشته‌ی تاتر کاربردی در مقطع لیسانس

۱

باد کار خودش را کرد
رد پاهامان را گم کردیم
و تا زانو شن بود
باید کنار می‌آمدم با رفتن تو
مثل دانه‌های شن توی کفش
اما دیر شده بود
خورشید رفته بود
تنها دم مارمولکی روی شن تکان می‌خورد

۲

تو
پدر دختر پنج‌ساله بودی
پدر تقویم تاریخ
صبح‌های زود
پدر گنجشک لالا، مهتاب
قصه‌ی ظهر جمعه
بگذار ترا همان‌گونه به یاد بیاورم
در قاب عکسی چوبی
کنار دریا
همان‌جا که مادر
با عینک فوتوکرومش می‌خندید
و من تلاش می‌کردم
ماسه‌ها را درمشت بسته‌ام نگه دارم
بابای مدادهای رنگی باش
سارافون سفید هفت سالگی
بگذار فراموش کنم
پرنده‌ها یکی یکی به شیشه خوردند و افتادند
و مردی که دست‌هایش را به تخت بسته بودند
ومیش‌های وحشی چشم‌هایش رمیده بودند
پدر من بود.

۳

دیوانگی من بودم
که فاصله‌ی بین شبدر و همخوابگی را
چشم بسته فرو‌ رفتم
پروانه‌ی هراسان را از سر انگشتم پراندم و شیون نکردم
پدرم را به خاک سپردم
مراقب مورچه‌ای بودم
که از ساقه‌ی بی‌گناه پایین می‌آمد
ایستادم
خودم را تماشا کردم
زنی میانسال با غضروف‌هایی ملتهب از تنهایی
که رفته بود با صدای سیرسیرک‌ها برگردد
و انگشتش را برساند به شاخه‌ی بلند انجیر
کوه غمگین نقشه من بودم
درست در محل تا‌خوردگی
رد محوی داشتم
می‌خواستم صعود کنی از صخره‌هایم
و میله‌ی مهیب پرچمت را
بکوبی بر فرق سرم

حروف سرگردانی من بودم
آرام از پله‌های جهان خزیدم و نشستم در گوشه‌ی ناخنم
و چشم‌های خیره‌ام از لبه‌ها
بیرون زده بود.

۴

بوی ماهی مرده می‌داد
و ادامه‌ی دست‌هایش داشت
پاک می‌شد از تصویر
مهی مصمم
واقعه را پنهان کرده است پشت نیزار
سایه‌ای می‌دود
چاقو را پرت می‌کند
می‌دود
نفس می‌زند
می‌دود
با بوی ماهی مرده
به سمت کوهستان
ناخن‌هایم آه
ناخن‌های غمگینم
از لای گل و لجن بیرون مانده‌اند
و لاک زرشکی کماکان
انگشت اشاره را زیبا کرده است

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی