امیر محمدی ونیار: ببوس مرا

این شعر تقدیم شده است به شهریار مندنی پور و هر آنکس که به هر عنوان در حبس به سر می برد.

تقدیم شده است به زندانیان و همسرانشان.

ماورای بحارست

جانی که به هنگامه‌ی تغزل،

           در تن تو جاری‌ست.

در این سیاه‌زنجیر

که تنها مجال آمیزش

      شهد گل‌های در باد ست،

با لبانی از شکوفه

      ببوس مرا.

آنگاه

که سبز با شاخه‌های نرم-نازک

      در آغوش می‌کشد

            پیراهن ابریشمی ترا و جهان مرا

                  با لبانی از مومیا و عسل،

                        ببوس مرا.

در این تیره‌بند

که چرک آبها

با نور ماه، جان می‌گیرند

به سادگی نمی‌شود فهمید

زمان

کی؟

و چگونه؟

به وقت شب‌پره نزدیک می‌شود.

می‌دانم.

می‌دانم.

تعبیر رهایی اگر، زخم و زنجیر باشد

بدر کامل از راه می‌رسد

گودی شب در بال‌های نازک به لرزه‌ای چاک می‌خورد

و سحر

از آسمان

چیزی جز تصویر رنگینی از اکنونش بر جای نمی‌ماند.

ای ستاره

ای دور

ای شب آغشته به گیسوانت

ولادت آهوها

که در شکوه اندامت بلا انگیخت،

نام کوچک مرا

با هوهوی تیهوهات

چلچله‌سان

به سینه

فراهم آر،

و در هوای ناخن‌های کشیده‌ی من

      آن ده هلال ماه را

            با ده گلبرگ سرخ بیارای

            و اشاره‌ای از سرانگشتان تسکینت را

                  به شب‌پره‌ها بسپار.

بگذار لبت

بگذار لبانت

آن دو سرخ گم در شفق

اعتبار بیتی از حافظ باشند

مخواهشان

خنجر مصرعی، تا قبضه فرو رفته در گلو.

بوسه‌های سیاه چال‌ها

غمگین‌ترین و دردناک‌ترین بوسه‌هایند.

با لبانی از مرهم ببوس مرا.

امیر محمدی ونیار

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی