دسامبر ۲۰۲۱ مصادف است با دویستمین زادروز یکی از مهمترین نویسندگان جهان: گوستاو فلوبر، نویسنده رمان ماندگار «مادام بورای».
روزنامه فرانسویزبان لوموند مینویسد:
«او بیشتر مایل بود یک شورشی در ازمیر باشد یا قوادی در رم باستان، شترچرانی در سیدی بوسیعید تونس، یا یک دزد دریایی در خلیج عدن، قایقرانی در رود نیل یا امپراطوری در شرق. دوستانش، برادران گنکور او را «تحصیلکرده وحشی» مینامیدند، میشل فوکو از او به عنوان «استاد رویاپرداز» یاد میکرد: یک مرد تکرو که بیشتر عمر خود را مانند بودا در دفترش در کروسه در سن مارتیم فرانسه گذراند، هیچکدام از آرزوهایش برآورده نشد و با این حال موفق شد با برخی از رمانهایش ادبیات فرانسه را از اساس دگرگون کند.»
گذری بر زندگی فلوبر – میخوانید:
گوستاو فلوبر از کودکی بسیار گوشهگیر بود و هرگاه که در کانون درگیریهای خانوادگی قرار میگرفت، به بیماری پناه میآورد. او با وجود این ضعف شخصیتی و شاید اصلاً بیشتر بهخاطر همین ضعفها و درماندگیها نویسنده توانایی بود تا آن حد که مهمترین نماینده ادبیات واقعگرا در فرانسه بهشمار میآید.
مکتب واقعگرایی در فرانسه با واقعگرایی در آلمان تفاوتهایی دارد. نویسندگان واقعگرای آلمانی که در رأس آنها گئورگ بوشنر قرار دارد، در مکتب آلمانی بیشتر به اصلاح و حتی انقلاب اجتماعی نظر داشتند و برای ادبیات یک سویه روشنگرانه و سیاسی برجسته قائل بودند، در حالیکه واقعگرایی در مکتب فرانسه بر آن بود که واقعیت را با در نظر داشتن علائق، خواستهها و درگیریهای همه لایههای اجتماعی «بازآفرینی» کند. ویلیام سامرست موآم، نویسنده، نمایشنامهنویس و جاسوس سرشناس بریتانیایی درباره واقعگرایی در آثار فلوبر گفته است: «فلوبر طبع انسانها را مثل کسی که در انبوه زبالهها پی چیزی میگردد ،میکاود.»
فلوبر در «مادام بواری» با دقت روحیه و وجوه گوناگون شخصیت اصلی رمانش را میکاود. این اثر هر چند که از قلمرو واقعگرایی میآید، اما قهرمان داستان، یعنی مادام بواری یک زن رمانتیک تمامعیار است.
فلوبر در روآن ( Rouen) در نورماندی بزرگ شد. پدرش طبیب بود و در آن زمان خانه پزشکان معمولاً در جوار بیمارستانی که در آن کار میکردند قرار داشت و پرستارانی هم بودند که در بیمارستانها زندگی میکردند. فلوبر هم به دلیل نزدیکی با محیط بیمارستان از کودکی با بیماری و مرگ آشنا شد و چون طبع حساسی داشت، تحت تأثیر این محیط قرار گرفت. او بعدها به خواسته پدرش تن داد و در رشته حقوق در دانشگاه ثبت نام کرد، اما بعد از مدت کوتاهی نتوانست فشار را تحمل کند و گرفتار تنشهای عصبی شد و تا پایان زندگانی هم همچنین از نظر روحی بیمار بود و هر موقع که تحت فشار قرار میگرفت، بیماری صرعش عود میکرد.
در دورانی که بیمار بود، پدرش او را به یک خانه ویلایی در «کروسه» (croisset ) انتقال داد. در آنجا بود که به نویسندگی روی آورد. فلوبر مرد گوشهگیری بود، اما با این حال با یار دیرینش، ماکسیم دوکام (Maxime du Camp ) که یک نویسنده و روزنامهنگار و شرقشناس ماجراجو بود به خاورمیانه و به مصر سفر کرد.
فلوبر پس از نوشتن داستانهای حادثهای که به شکل پاورقی در مطبوعات زرد منتشر میکرد، «مادام بواری» را نوشت. هیچکس در آن زمان گمان نمیکرد که فلوبر موفق شود در همان نخستین تلاشش اثری بیافریند که بعدها بهعنوان یک اثر ماندگار در همه دورانها مطرح شود.
«مادام بواری»
«مادام بواری» در واقع یک درام عشقیست: اما بواری، همسر یک پزشک دهکده است که تلاش میکند با مطالعه مجله بانوان و رمانهای عشقی زندگی روزانه کسالتآورش در دهکده را برای خود تحملپذیر کند. او آرزوی یک زندگی مجلل پر از حوادث عشقی و ماجراجوییهای عاشقانه را دارد، اما واقعیت زندگی زناشوییاش با یک پزشک بدخلق و عبوس با آنچه که در سر میپروراند کاملاً تفاوت دارد. در واقع داستان مثل هر داستان خوب دیگری در کانون یک تضاد کاملاً برجسته شکل میگیرد: آرزوهای یک زن جاهطلب و رمانتیک از یکسو و از سوی دیگر یک زندگی امن و بیدردسر اما بسیار کسالتآور در کنار یک پزشک دهکده. طبیعتاً مادام بواری از زندگیاش بسیار ناراضیست. برای همین هم به همسرش خیانت میکند و هرچند که برای مدت کوتاهی آرزوهای او تحقق پیدا میکند، و زندگی روزانهاش رنگ و جلایی میگیرد، اما به زودی به احساس گناه مبتلا میشود و سرانجام خودکشی میکند.
مادام بواری در سال ۱۸۵۶ ابتدا در روزنامه «روو دو پری» (Revue de Paris) به شکل پاورقی منتشر شد، و سپس به شکل کتاب انتشار یافت. این اثر هرچند یک اثر کاملاً موفق و بسیار پرخواننده هم بود، اما دولت از فلوبر به دلیل تشویش اذهان عمومی و برآشفتن هنجارهای اخلاقی شکایت کرد و او را به دادگاه کشاندند، ولی تبرئه شد.
حسین نوشآذر در مجموعه برنامههای «ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه» (رادیو زمانه) میگوید:
«فلوبر در مادام بواری داوری اخلاقی نمیکند و به هیچوجه نمیخواهد عرف و مناسبات اخلاقی در جامعه را به چالش بکشد. او به سادگی نشان میدهد که چگونه اما بواری نمیتواند واقعیتها را از تخیلات و آرزوهایش تمیز بدهد و به همین دلیل کار او به خودکشی میکشد. در واقع فلوبر بدبختی شخصیت داستانش را از نظر فردی میکاود و بیشتر به سویههای روانشناختی و ویژگیهای روحی اما بوآری برای از پیش پابرداشتن مشکلات و راهکارهایی که او به عنوان یک فرد برای حل مشکلات زندگیاش انتخاب میکند نظر دارد، نه به مجموعه مناسبات خانوادگی و اخلاقی که آخر سر کار او را به خودکشی میکشانند. فلوبر بسیار دقیق و با حفظ بیطرفی و با بازآفرینی جزء به جزء واقعیتها و بدون هیچگونه هیجان عاطفی یا همدردی با شخصیتها، دنیای مادام بواری را وصف میکند و تصویر کاملی از زندگی او در شهرستان بهدست میدهد. دقیقاً به دلیل همین ویژگیهاست که مادام بوآری زمینههای پیدایش مدرنیسم را فراهم میآورد.»
مجتبی زمانی، منتقد ادبی در مقالهای که پیش از این در نشریه ادبی بانگ (+) منتشر شد، مینویسد:
«شخصیت “اما بوواری” تنها برملاکننده همه امکانهای موجود برای انسان در یک جامعه بیاخلاق است و نشاندهنده این امر که هویت زنانه یا مردانه، هردو به استیصال و ناکامی میانجامد.»
و در ادامه میافزاید:
«مادام بوواری، محل برخورد اندیشههای مختلف جامعه بورژوازی فرانسه است. شخصیتهای داستان هرکدام به دنبال سعادت خود از راهی وارد میشوند. “اِما بوواری” جهان را به طور مبتذلی رمانتیک میبیند و سعادت را در قراردادن خود به جای قهرمانانِ رمان هایی که خوانده است میجوید. شارل بوواری همه زندگی را در چارچوب بسته تخصص ناکامل خود میبیند. شارل نگاه مبتذل و پیش پا افتادهای به تخصص و تجربه علمی دارد و خوشبختی خود را با توجه صرف به تخصص گرایی گره زده است. اومه داروخانه چی هم نگاه خودخواهانه و مبتذلی به اندیشه فلسفی دارد. سعادت را در چنگ زدن به اندیشههای ولتر و روسو میبیند و خود را تجسم اندیشههای آنها به شمار میآورد. همسر داروخانه چی، سعادت خود را در پذیرفتن کامل وضع موجود میبیند.» (+)
گفتیم که فلوبر به اتفاق رفیق ماجراجویش به خاورمیانه و شمال آفریقا سفر کرد. تحت تأثیر این سفرها بود که رمان ” Salammbô ” را نوشت. این رمان در واقع یک رمان تخیلیست و موضوع آن شورش مزدوران در یکی از جنگهای استعماری فرانسویها در شمال آفریقاست. او سپس یک رمان تاریخی نوشت که در میان آثارش اثر زبدهای به شمار نمیآید. این رمان «تربیت احساسات» نام دارد و ماجرای مرد جوان جاهطلبی به نام فردریک مورو است که در طی انقلاب فرانسه از شهرستان به پاریس میآید با این امید که بتواند به آرمانها و آرزوهایش تحقق بدهد، اما سرانجام مجبور میشود به یک زندگی روزانه و متوسط تن بدهد. فلوبر در سن پنجاه و هشت سالگی در اثر سیفلیس در «کروسه» درگذشت.
در سال ۱۳۲۱ در ایران خلاصهای از مادام بواری منتشر شد. سپس مشفق همدانی که قلم توانایی دارد، این رمان را در سال ۱۳۴۱ ترجمه کرد و انتشارات امیرکبیر هم آن را انتشار داد. یک ترجمه از محمد قاضی در دست است و یک ترجمه کاملاً معتبر هم از مهدی سحابی. سحابی علاوه بر این «تربیت احساسات» فلوبر را هم ترجمه کرده است.