هوشنگ چالنگی از پایه‌گذاران «شعر دیگر» درگذشت

هوشنگ چالنگی از چهره‌های شاخص «شعر دیگر»، یکشنبه ۲ آبان درگذشت. علت درگذشت او را کهولت سن عنوان کرده‌اند.    

 هوشنگ چالنگی ۲۹ مرداد ۱۳۱۹ در مسجد سلیمان متولد شد. او که مانند بسیاری از نویسندگان و شاعران ایرانی معلم بود فعالیت ادبی خود را از سال‌های دهه ۱۳۴۰ آغاز کرد. چالنگی از پایه‌گذاران شعر موج نو و شعر دیگر است.

نخستین بار احمد شاملو در مجله «خوشه» چالنگی را به جامعه ادبی ایران شناساند. چالنگی اما به زودی راه خود را از شعر سپید جدا کرد و با این‌حال معتقد بود که احمد شاملو بزرگ‌ترین شاعر معاصر ایران است، چنانکه شعر ایران را می‌توان به دوران قبل و بعد از شاملو تقسیم کرد. به تعبیر او شاملو «مشروطه‌ای در مشروطه شعر ایران» بود.  

نخستین اشعار او در سال‌های دهه ۱۳۴۰ همراه با شاعران دیگری که به جریان «شعر دیگر» تعلق داشتند در کتابی منتشر شد. چالنگی تا سال ۸۲ کتاب مستقلی منتشر نکرد و با این حال حضور تاثیرگذاری در شعر معاصر ایران داشت و نام او همواره در نشریات ادبی آن زمان مطرح بود.

رضا براهنی در مقاله‌ای در ماهنامه «تکاپو» از شعر او به عنوان نمونه‌های قابل اتکا در شعر فارسی یاد می‌کند. زنده‌یاد منوچهر آتشی در ماهنامه کارنامه (شماره ۳۶) بررسی کاملی از جهان شعری چالنگی به دست داده است.

آن‌جا که می‌ایستی (۱۳۸۰)، نزدیک با ستارهٔ مهجور (۱۳۸۱)، زنگولهٔ تنبل (۱۳۸۳)، آبی ملحوظ (۱۳۸۷) و گزینه اشعار (۱۳۹۱) آثاری است که از هوشنگ چالنگی منتشر شده است.

چالنگی در مصاحبه‌ای با روزنامه شرق گفته است:

«هرگز روش خاصی را پیروی نمی‌کنم. در واقع بیشتر سعی می‌کنم خودم را بنویسم نه سایه‌ای کاذب را.»

چالنگی در همان مصاحبه بر فردیت شاعر تأکید دارد:

«شعر به فردیت برمی‌گردد. به تک تک شاعران هر بوم و وطنی برمی‌گردد. اینکه بخواهند قایل به این باشند که شعر چگونه سروده می‌شود یا اینکه مدرنیسم چگونه اتفاق می‌افند شاید قابل بحث باشد اما اینکه بخواهند شعر را به طور کلی منتفی کنند این هرگز امکان‌پذیر نیست.»

یارعلی پورمقدم، داستان‌نویس درباره چالنگی می‌گوید:

«محصلی من در تهران و دانشجویی‌ام در دانشگاه مازندران گذشت ولی در طول این سنوات هربار که برای تعطیلات نوروز و تابستان به مسجدسلیمان برمی‌گشتم با آن که می‌توانستم برای میخواری به باشگاه نفتون بروم به اتفاق تنی چند از رفقا دکه‌ی مادام را که بیشتر به اطاقکی می‌مانست برای شوخ‌مستی پاتوق‌ کرده بودیم که مشرف به دره پشتِ برج بود . دکه‌ای کوچک وخلوت با پیشخانی چوبی و بی میز و صندلی که مشتریان تک و توکش ایستاده و با استفاده از طاقچه‌ای که در یک طول و عرض دکه تعبیه شده بود عرق و خوراک لوبیایشان را می‌خوردند. مادام بیوه هفتادساله‌ کم حرفی بود که تنها صدایی که از او برمی‌خاست صدای تق‌تق کرکاب‌اش بود و با دو نوه قد و نیم قدش زندگی می‌کرد که آن‌ها هم بی‌اعتنا به شوخ مستی‌های ما توی دست و بالش می‌لولیدند. یکی از مشتریان ثابت این‌جا هوشنگ چالنگی بود که او هم به جایِ بارِ باشگاه بی‌بیان دکه مادام را انتخاب کرده بود و تا وارد می‌شد ما جغله‌جاهل‌ها می‌دانستیم که باید به احترام حضورِ سرِ طایفه‌ی شعرِ جنوب، صدای‌مان را پایین بیاوریم و دست از شوخ‌مستی برداریم.  خناق می‌گیرم اگر به این نکته پیش‌پا‌افتاده اشاره نکنم که بعد از مایاکفسکی او خوش‌‌قدوبالاترین شاعر عالم بود.»

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی