فریبا حاج‌دایی: «مهتاب» نوشته مریم‌رئیس‌دانا نمونه‌ای از نوشتار زنانه است

«مهتاب» نوشته مریم رئیس‌دانا به چالش‌های زنان در رویارویی با ساختارهای مردسالارانه و انتظارات سنتی می‌پردازد و از طریق روابط پیچیده شخصیت‌ها، به ویژه دوستی بین دو زن نشان می‌دهد که چگونه زنان در تلاش برای یافتن هویت و استقلال خود، با محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. غیاب یکی در داستان به عنوان نمادی از سکوت و اعتراض زنان در برابر این ساختارها عمل می‌کند، در حالی که دیگری به عنوان راوی، تلاش می‌کند تا با حمایت از دوستش تغییراتی در زندگی هر دو ایجاد کند. رادیو زمانه این داستان را در حلقه‌ای از کارشناسان به بحث گذاشته بود. نظرات خانم فریبا حاج‌دایی درباره این داستان را می‌خوانید:

مهتاب، نوشته مریم رئیس دانا

 «مهتاب» نوشته مریم رئیس‌دانا به‌وضوح ویژگی‌های نوشتار زنانه را دارد. زبان داستان عاطفی و توصیفی است و به جزئیات ظریفی که از احساسات، محیط، و تجربه‌های روزمره حکایت می‌کند، توجه ویژه دارد. نویسنده فضای ذهنی و درونی شخصیت‌ها، به‌ویژه شخصیت دو زن حاضر و غایب را به تصویر کشیده است. از حیث روایت هم داستان از زاویه دید زنی روایت می‌شود که درگیر چالش‌های عاطفی و شخصی است. این زاویه دید باعث می‌شود که روایت حالتی درون‌نگر داشته باشد و دغدغه‌های روانی و احساسی زن را برجسته کند و برخلاف داستان‌های مردانه که بیشتر به وقایع بیرونی و کنش‌های فیزیکی توجه دارند، بیشتر بر تجربه‌های ذهنی و احساسی متمرکز است. از لحاظ شخصیت‌پردازی شخصیت زن غایب در داستان پیچیده و چند لایه است. نویسنده زندگی عاطفی او را کاوش می‌کند و تضادها، امیدها و دردهای او را به تصویر می‌کشد. این نوع شخصیت‌پردازی، که به زندگی درونی و روان‌شناسی شخصیت‌ها اهمیت می‌دهد، از مشخصه‌های نوشتار زنانه است.

بازتعریف هویت زنانه در چارچوب‌های سنتی و مدرن

  مهتاب و زارا تجسم کشمکش بین هویت فردی و انتظارات اجتماعی هستند و نحوه واکنش آن‌ها به این تعارضات بیانگر پیام داستان در مورد توانایی یا ناتوانی زنان برای عبور از محدودیت‌های ساختارهای مردسالارانه است. مهتاب شخصیتی است که از یک سو تحت تأثیر سنت‌ها و انتظارات اجتماعی قرار دارد و از سوی دیگر در تلاش است تا فضایی برای هویت فردی و مدرن خود ایجاد کند. تلاش اول او برای ایجادِ فضایی برای هویت فردی رفتن و ماندن با داریوش است که شکست می‌خورد. در زندگی با سعید مهتاب از خویشتنِ خویش‌اش خالی می‌شود‌ و در تقابل سعی می‌کند در برابر انتظارات دیگری و دیگران مقاومت کند و به نوعی استقلال برسد و می‌توان گفت که او تا این قسمت داستان، فرار از منزل، از نقش‌های سنتی فراتر رفته است. با این حال، اگر او در نهایت به فشارهای اجتماعی تسلیم شود یا مصالحه‌ای ناقص انجام دهد، بیانگر آن خواهد بود که هویت فردی در برابر ساختارهای مردسالارانه توان مقاومت کامل ندارد. که به اعتقاد من مهتاب به رغمِ ترک خانه با پناه بردنش به منزل اقوام بچه‌دار سعید نشان می‌دهد که بال پروازش کامل نیست و در نهایت به مصالحه‌ای ناقص تن داده است.

از سویی زارا نماینده نوعی سازش ناخوشایند است. زنی که در شیراز معلمی می‌کرده و زندگی اجتماعی فعالی داشته حالا در خارج از کشور تنها خورش می‌پزد و به دنبال ایجاد نسلی برای کامران از این دکتر به آن دکتر می‌رود و تنها شورشی که بر ضد این زندگیِ یخی می‌کند نگاه داشتن رازِ فرارِ مهتاب است‌. در همین برش کوتاهی که از زندگی او می‌خوانیم متوجه می‌شویم که زارا هم در ارائه مدلی تازه از زن بودن موفق نیست و شاید بتوان گفت سرجمع این داستان نقدی است بر نظامی که امکان فراتر رفتن از این نقش‌ها را به زنان نمی‌دهد. به عبارتی این داستان تعارض هویت فردی و انتظارات اجتماعی را بازتاب می‌دهد و نشانگر آن است که بخشی، عظیم یا کوچکش را نمی‌دانم، از کامیونیتی ایرانیانِ خارج از کشور تنها نشیمن‌گاه‌شان را عوض کرده‌اند و به لحاظ فکری در همان «کوچه آب‌منگل» باقی مانده‌اند. داستان مهتاب می‌تواند هم نقدی بر مردسالاری باشد و هم تأملی بر پیچیدگی هویت زنانه در جامعه‌ای که بین سنت و مدرنیته در نوسان است. اینکه این دو زن تسلیم شده‌اند یا عبور کرده‌اند به نظرم داستان ما را به سمت نوعی واقع‌گرایی تلخ سوق می‌دهد و بر محدودیت‌های موجود در تغییر وضعیت زنان تأکید می‌کند.

غیاب صدای مستقیم مهتاب

غیاب صدای مستقیم مهتاب در داستان بستگی به نوع هدف و چشم‌انداز نویسنده دارد و می‌تواند هم به عنوان یک ارزش و هم یک آسیب تعبیر شود. این موضوع به نحوه درک خواننده از فضای داستان و پیام آن مربوط می‌شود. اگر هدف نویسنده برجسته کردن حضور غیاب مهتاب و تأثیر او بر دیگر شخصیت‌ها باشد، عدم ورود مستقیم صدای او می‌تواند یک انتخاب هنری هوشمندانه باشد. این غیاب ممکن است به‌طور نمادین به محدودیت‌هایی اشاره کند که زنان در بیان خود با آن مواجه‌اند یا بازتابی از نقشی باشد که جامعه به آن‌ها تحمیل کرده است. در چنین حالتی، غیاب صدای مهتاب، داستان را به‌نوعی سکوت معنادار تبدیل می‌کند؛ سکوتی که شاید از کلمات گویاتر باشد. این سکوت می‌تواند مخاطب را به تأمل درباره فضایی پر از جای خالی‌ها، سوءتفاهم‌ها، و سرکوب‌ها دعوت کند. از سوی دیگر، نبود صدای مستقیم مهتاب می‌تواند داستان را از بعد عاطفی و روانی او تهی کند و تجربه‌اش را به‌طور کامل به نگاه و تفسیر دیگران محدود سازد. این امر ممکن است باعث شود شخصیت مهتاب برای خواننده به‌جای یک شخصیت زنده و ملموس، بیشتر به‌عنوان یک نماد یا یک نقطه‌محور برای شخصیت‌های دیگر دیده شود. اما اگر هدف داستان بررسی دنیای درونی مهتاب باشد، غیاب صدای او می‌تواند یک آسیب تلقی شود. یعنی با داشتن صدای او خواننده می‌توانست درک ملموس‌تری از دختری که از سیزده‌سالگی وارد جامعه میزبان شده ولی نتوانسته در آن حل شود و همچنان وابسته‌ی کامیونیتی کوچک هموطنانش مانده است، پیدا کند.

خلاصه کنم غیاب صدای مهتاب در داستان نه‌تنها می‌تواند یک تصمیم هدفمند هنری باشد، بلکه می‌تواند فرصتی برای مخاطب فراهم کند تا با این غیاب به‌عنوان یک عنصر تأمل‌برانگیز روبه‌رو شود. بااین‌حال، اگر نویسنده بخواهد عمق بیشتری به شخصیت مهتاب بدهد و او را از صرفاً یک محور داستانی به یک انسان زنده تبدیل کند، استفاده از تکنیک‌هایی مثل نامه، خاطره، یا حتی مونولوگ کوتاه، می‌تواند به این هدف کمک کند. در نهایت، ارزش یا آسیب این غیاب کاملاً به زاویه دید و هدف کلی داستان و تصمیم شخصی نویسنده بستگی دارد.

 غیاب مهتاب در داستان می‌تواند به‌عنوان یک عنصر نمادین، بازتابی از سکوت و انفعال زنان در برابر ساختارهای مردسالارانه باشد. مهتاب که در ادبیات و فرهنگ نماد زنانگی، نور و آرامش است، می‌تواند نماد حضور و صدای زنانه باشد. غیاب او در داستان می‌تواند نشان‌دهنده سرکوب این صدا، حذف نقش فعال زنان یا نوعی انفعال باشد که از فشارهای اجتماعی و ساختارهای مردسالارانه ناشی شده است. این غیاب همچنین می‌تواند سکوت زنان را به‌عنوان استراتژی بقا نشان دهد، جایی که زنان برای حفاظت از خود یا انطباق با شرایط دشوار، به کناره‌گیری و خاموشی روی می‌آورند. در این چارچوب، نبود مهتاب می‌تواند نمادی از عدم تعادل اجتماعی یا خلأ در پیوندهای انسانی و جنسیتی باشد.

کارکرد راوی دانای کل محدود

 استفاده از راوی دانای کل محدود با تمرکز بر شخصیت زارا و فلش‌بک‌های ذهنی، هم درک عمیق‌تری از شخصیت‌ها ارائه می‌دهد و هم به پیشبرد داستان کمک می‌کند. این دو عنصر در کنار هم، به‌طرق مختلف ارزش داستانی ایجاد می‌کنند. با محدود کردن زاویه دید به زارا، خواننده فرصت پیدا می‌کند تا به دنیای درونی او سرک بکشد و افکار، احساسات و چالش‌های شخصی او را مستقیماً تجربه کند. این انتخاب موجب می‌شود که داستان، به‌جای ارائه تصویری کلی از رویدادها، یک تجربه فردی و احساسی‌تر را به نمایش بگذارد که با خواننده ارتباط عمیق‌تری برقرار می‌کند و فلش‌بک‌های ذهنی زارا به‌طور تدریجی لایه‌هایی از گذشته او و دیگر شخصیت‌ها (مثلاً مهتاب) را آشکار می‌کنند. این تکنیک نه‌تنها گذشته و حال را به هم پیوند می‌زند، بلکه تعلیق ایجاد می‌کند و خواننده را تشویق می‌کند تا قطعات پازل داستان را کنار هم بگذارد. هر فلش‌بک می‌تواند یک انگیزه یا رویداد کلیدی را روشن کند که شخصیت‌ها و رفتارهایشان در زمان حال را قابل درک‌تر می‌کند. خاطرات زارا از مهتاب به خواننده می‌فهماند که مهتاب چگونه به مرور زمان به شخصیتی ساکت یا منفعل تبدیل شده است.

دوستی دو زن با یکدیگر

 دوستی بین زارا و مهتاب در داستان نقش مهمی دارد زیرا می‌تواند به‌عنوان نیرویی تغییر‌دهنده عمل کند. این دوستی به هر دو شخصیت کمک می‌کند تا خودشان را بشناسند و در برابر چالش‌ها و فشارهای بیرونی مقاومت کنند. در این داستان، زارا و مهتاب با حمایت‌های متقابل از یکدیگر، قدرت پیدا می‌کنند که از ترس‌ها و محدودیت‌های خود فراتر روند. زارا با حمایت از مهتاب به او کمک می‌کند شجاع‌تر باشد و از انفعال خارج شود، در حالی که مهتاب نیز به زارا انگیزه می‌دهد تا تصمیم‌های مهم‌تری بگیرد و زندگی‌اش را به مسیر جدیدی هدایت کند. این حمایت‌ها نه‌تنها بر مسیر زندگی آن‌ها تأثیر می‌گذارد، بلکه باعث رشد عاطفی و شخصی هر دو می‌شود. رابطه دوستی آن‌ها می‌تواند الگویی از همبستگی زنان در برابر ساختارهای مردسالارانه باشد و نشان دهد که چطور اتحاد زنان می‌تواند به‌عنوان ابزاری برای مقابله با ساختارهای اجتماعی مردسالارانه و تغییر مسیر زندگی‌شان عمل کند.

در خطوط پایانی داستان به زیبایی می‌خوانیم: پیام پاک می‌شود. ماه بر سینه تاریک آسمان چسبیده است، کامل، گرد، بزرگ، زرد، زیبا. فردا شب هم باز مثل تمام این میلیون سال طلوع خواهد کرد. زارا در دلش می‌خواند:

روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود

وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم

بیشتر بخوانید:

https://baangnews.net/22404
بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی