گویه‌های بانگ- گویه چهاردهم: سه شعر از صنم احمد‌زاده

۱

برگرد به آن شکوفهٔ تاریک برگرد
ببین میانِ پری ایستادی
که پیش‌تر بازویی شکسته بود.
به سرما برگرد.
حالا چیزی را بریز بر خاک
که استخوان آدمی‌‌ست آن که برمی‌گردد.
آن که شاخه‌ای است نشسته بر سنگ‌های کف
آن که گریه‌اش را بلند می‌کند از روی صندلی و می‌برد روی چشم همه می‌ریزد.
می‌گویم چرا
می‌گوید سرایت کنیم
می‌گویم چرا
می‌گوید اشک طاقت خودش را دارد
می‌گویم چرا
می‌گوید بریز و توی خاک را نگاه کن
می‌گویم مرگ
می‌گوید زنده است و استخوانش را بالا می‌برد.
استخوان زیبا با لکه‌های خاموشی
می‌گویم چطور
می‌گوید ببین
و چشم‌ها، دخیل‌های درخت‌اند.
می‌گوید آرزو کن و پارچه را آتش بزن
حالا یک دسته چشم
و درختی که تنش را سپرده بود.
می‌بینم که بهار است و تنِ شاخه‌ای دارد می‌سوزد
می‌بینم که میان گلی طاقت می‌آورد
می‌بینم که می‌سوزم
و آب و آب و آب از دخیل‌ها بر من می‌گریند.

اسفند ۱۴۰۲

۲

در این ناگهان
که تصویر، شاخه است
به سنگی آویزان از درخت چه بگویم؟
به صورتت
که متلاشی، عابر است
که مهره‌های پُشت، عابر است
انداختنِ انگشت‌ها در چاله‌های کبود.
تن‌ها را می‌شماری
آن که جا مانده را
و پیراهنِ سفید، رفتن دارد.
گفتیم: کجا؟
گفت: پشت سر، آب‌ها در کاسه‌ها مجنون‌اند.
گفتیم: لیلی؟
گفت: تن‌ها، درخت.
گفتیم: کسی نیامد
گفت: بر بام‌ها
بر بام‌ها
و موهایش را زرد کرد.
گفت می‌آید و زرد ماند.

دو حنجره دارد شوق
گفتم: لیلا لیلا
گفت: واقعه روشن است
گفتم: لیلا لیلا
و آن که آویخته است
چندان که گفتم
چندان
چندان.

خرداد ۱۴۰۲

۳

فراموش می‌کند بی‌بدن است.
وقتِ خواب به سرفه می‌گوید: خواب
و جانش را از صبح به صبح می‌برد.

سلام
شاخه‌ای که عقب نشاندی
تا چاقویی در آن نشسته باشد.
سلام
که هر چه از گلو می‌چکد تنهاست.
که روز که روز که روزِ بازگشتِ به پهلوهاست.
که زخم، بی‌عضو ماندن است.
فراموشی، چکیدن است.
و خوابِ تو دارد بلند می‌شود می‌رود در لباس‌ها
به سنگ‌های سفید صدا بدهد.
می‌خوانیم سفید
تا آن که پرت می‌کند به صورتش بگوید معنا
و سمتِ صورتش شهری است.

چه کسی را می‌شود بویید و شناخت؟
چه سوختنی؟ که شمع، پیش از اشک، تکیدن است.
کدام حوصله تنها نیست؟
سوال در سوال در صورتِ سوال در حفره‌های سفید بر می‌خیزد
دست بگذار و ساده باش و چند فاصله به من ببخش
و صورتت را خیس کن
دیده‌ام و دیدنم خیس
و روی خوابم مکدر است
و صبح،
تو می‌دانی
ما گفته‌ایم معنا و دویده‌ایم.

مهر ۱۴۰۱

گویه پیشین:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی