اریک امانوئل اشمیت: «هنر چهره‌نگاری از راه تأثیر»، به ترجمه رباب خمیس

چهره‌نگاری از راه تأثیر درست همان چیزی است که به عقیده‌ی بسیاری نباید انجام داد. با این همه همین روش، سبکِ بزرگ کلاسیک را به وجود آورد. این نوع هنر نوشتن [از راه تاثیرگذاری] که برای مدرن‌ها بیهوده و برای قدما متعالی بود، آن‌ها را دوپاره می‌سازد. قرن ۱۹، شیفته‌ی دقت، امر نامتعارف و گاه گروتسک، این شیوه‌ی معرفی شخصیت‌ها را محکوم کرد و قرن ۲۰ نیز با پی بردن به «درجه‌ی صفر نوشتار» این حکم را همچنان محفوظ داشت. آیا برای اعاده‌ی حیثیت آن بسیار دیر رسیده‌ایم؟

موضوع حساسی است. برای تفکیک موضوع، یک نمونه چهره‌نگاری از راه تأثیر، تقدیمتان می‌کنم. یکی از آن‌هایی که شاهدخت کِلِو(۱) اثر مادام دولافایت پیشِ رو می‌نهد:

«دوکِ ن‍ِوِر(۲) محبوب دربار بود. سه پسر بسیار شایسته داشت: دومین ایشان که شاهزاده کِلِو نام داشت، شایسته‌ی نام پرافتخارش بود؛ شجاع و شکوهمند بود. حزم و احتیاطی داشت که با جوانی جمع نمی‌شود. این دیوان‌دار شارتر(۳)، از نسل خاندان قدیمی واندوم(۴) بود که شاهزاده‌های خاندان سلطنتی این نام را خوار نمی‌داشتند. هم در هنر رزم برجسته بود و هم در هنر بزم. زیبا، خوش‌رو، دلیر، جسور و آزادمنش بود. جمیع این فضایل نیکو، زنده و برجسته بودند. سرانجام تنها او سزاوار مقایسه با دوکِ نمور(۵) بود؛ خود اگر کسی می‌توانست با او مقایسه‌کردنی باشد. اما این شاهزاده، شاهکار طبیعت بود: آن ویژگی او که تحسین کمتری بر می‌انگیخت، این بود که بهترین و زیباترین مرد اشراف‌زاده بود. آنچه او را بالاتر از دیگران می‌نشاند، ارزش قیاس‌ناپذیر و خرسندی در اندیشه در سیما و در کارهایش است که جز در او ندیده‌ایم. شعفی داشت که مردان و زنان را به‌یکسان خوش می‌آمد. مهارتی فوق‌العاده در همه‌ی کارهایش، طرز لباس پوشیدنی که همواره همگان از آن پیروی می‌کردند؛ بی‌آنکه تقلیدشدنی باشد و سرانجام شیوه‌ای در تمام شخصیتش که باعث می‌شود هرجا که هست، نتوان به کسی جز او نظر کرد. در دربار هیچ زنی نبود که از دلبستگی او به خویش، مباهات نکند. از میان زنانی که او به ایشان دل بسته بود، کمتر کسی می‌توانست ادعا کند که در برابر او مقاومت کرده است و حتی کسانی هم که او به ایشان اظهار عشق نکرده بود، از داشتن چنین احساسی به او صرف‌نظر نکرده بودند.»

نقد برخی چنین است: «شکوهمند» چیزی نشان نمی‌دهد؛ «زیبا» حتی کمتر از آن. صفات «بهترین و زیباترین» کلمات را فقیرتر می‌کنند. «خرسندی سیما» گویی تصنعی کور است. در واقع، مادام دولافایت چیزی نشانمان نمی‌دهد؛ همه‌چیز را باید تصور کنیم. توصیف نمی‌کند، تداعی هم نمی‌کند. آیا در انتزاع می‌ماند؟ به هیچ روی. چون افراد را با تأثیری که بر دیگران دارند، وصف می‌کند. چگونه از «شیوه‌ای در تمام شخصیتش که باعث می‌شود هرجا که هست، نتوان به کسی جز او نظر کرد» یا «کسانی هم که او به ایشان اظهار عشق نکرده بود، از داشتن چنین احساسی به او صرف‌نظر نکرده بودند» می‌توان گذشت؟ فقط اثر روانی‌ای که شخصیت‌ها به‌جا می‌‌گذارند، بیان شده‌است؛ نه فیزیکشان. همه‌چیز، رابطه، تأثیر و پیامدهای نمایش است. یقیناً ما در دربار پرسه می‌زنیم؛ در نمایشی اشرافی. اما آیا این واقعاً چیزی را  تغییر داده است؟

تا آنجا که به من مربوط است دوست دارم برای خودم چهره‌هایی مطابق سلیقه‌ام تصویر کنم. کافی‌ست که مرا در این مسیر مشارکت دهند: «سرانجام زیبارویی در دربار پدیدار شد که نگاه همگان را به خود جلب کرد. باید باور کرد که زیبایی او به کمال بود؛ چراکه در جایی تحسین همگان را برانگیخت که زیبارویانِ بسیار دیده می‌شدند.» هرکسی تصویر خود را طرح می‌زند: برای برخی زیبایی وابسته به رنگ پوست است، برای دیگری به رنگ مو یا چشم، به چاقی، به لاغری، به شکل، خلاصه به تعداد افراد، زیبایی مقبول داریم. بدین ترتیب مادام دو‌لا‌فایت یقین می‌یابد که خواننده هم‌زمان با او شخصیت را برای خود می‌آفریند. خواننده‌اش یک نویسنده-همکار می‌شود که از آغازِ خلق جهان داستانی بسیار درگیر می‌شود.

توصیه‌ی من: بیان تأثیر، احتمالاً از بیان جزئیات ثمربخش‌تر است. جزئیات لزوماً جهانشمول و همگانی به نظر نمی‌رسند. بنابراین، فرق بگذارید میان تنبلی، که از صفت‌های ساده‌ای‌ همچون زیبا و شکوهمند و عالی استفاده می‌کند و زیبایی‌شناسیِ تأثیر که عبارت است از همدست کردن خواننده‌ی خود، هم‌زمان با آزادی بخشیدن به او در تخیل.

Magazine littéraire, décembre 2023-Janvier 2024

۱.La Princesse de Clèves

۲. . duc de Nevers

۳.Chartres

۴.Vendôme

۵.duc de Nemours

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی