رضیه انصاری (نویسنده و روزنامهنگار) در رادیو زمانه درباره «معیشت و حیثیت» مجموعهای از میزگردها را در حلقهای از سه نسل از نویسندگان ایرانی برگزار میکند. در نخستین میزگرد از این مجموعه حسین آتشپرور درباره بحران معیشتی نویسندگان در دوران تحریم و تورم میگوید:
«قبل از هرچیز مشکل ما فرهنگی است؛ مسالهای که در بُعد کلی برمیگردد به دولتها که هیچگاه از آن مستقیم و غیرمستقیم حمایت نکردند، زیرا که همیشه با نویسنده مشکل داشتند. اگر حمایتی شده در جهت منافع حاکمیت بوده نه مردم. به تبع آن بخش خصوصی هم در روند کلی، حقوقی برای نویسنده در نظر نمیگیرد. به طور مثال ناشران محترم برای تایپ، صفحهآرایی و دیزاین و طرحجلد و… هزینه میکنند اما برای نویسنده کمتر حقوقی در نظر گرفته میشود. و اگر در نظر گرفته شود به شکلهای مختلف به آن کمتر عمل نمیشود. مسألهی مهمی که در اینجا وجود دارد این است که هنوز مجموعه دولت و مردم به این نرسیدهاند یا نمیخواهند برسند که اگر برای فرهنگ (که کتاب و مجله یکی از زیرشاخههای آن به حساب میآید) هزینه نکنند، میباید برای برطرف کردن عوارض آن دهها برابر هزینه و نیرو صرف کنند. و ما میکنیم. و به همین خاطر است که پلیس و دادگستری و زندانهای ما هر روز بزرگتر میشود.»
آتشپرور سپس در ادامه درباره تکلیف دولت در امر نشر و به ویژه کتاب با استناد به آمار نهاد کتابخانههای عمومی کشور میگوید:
«فهرست کتابخانههای عمومی کشور تا پایان دی ماه ۱۴۰۰: بر اساس تازهترین آمار ارائه شده توسط نهاد کتابخانههای عمومی کشور، در حال حاضر ۳۶۶۵ باب کتابخانه عمومی شامل ۲۷۰۰ باب کتابخانه نهادی، ۸۶۱ باب کتابخانه مشارکتی، ۲۷ باب کتابخانه مستقل و ۷۷ باب سالن مطالعه در سطح کشور به ارائه خدمات کتابخانهای میپردازد».
این آماری است که نهاد کتابخانهها وابسته به ارشاد منتشر کرده، به جز کتابخانهی دانشگاهها مدارس و دیگرِ موسسات. با این حساب اگر نهاد کتابخانهها یک نسخه از هر کتاب از بودجه عمومی بخرد و هیچ خوانندهای کتاب را نخرد، تیراژ کتاب ۳۶۶۵ نسخه میشود. و اگر این اتفاق بیفتد که نمیافتد، ببینید چه تحولی در چرخهی فرهنگی رخ خواهد داد. پس با این حساب تکلیف دولت روشن است. باز میگردیم به بخش خصوصی و تشکیلات مردمی مثل کانون نویسندگان. خجالتآور است که در جمعیت ۸۵ میلیونی، با این همه دانشگاه و تحصیلکرده و نویسنده و ناشر و کانون و ادارات و تشکیلات وابسته به نشر، ما تیراژ ۱۰۰ و ۲۰۰ نسخه کتاب داشته باشیم. این به نفع هیچکدام ما نیست و همهی ما به اندازه سهمی که در به وجود آوردن آن داریم مسئول و مقصریم. تنها اشکال در این است که هر کدام از ما، چه منِ نویسنده، ناشر، خواننده و کانون، دیگری را مقصر میدانیم و حاضر نیستیم سهم خود را در آن بپذیریم و مدام در فکر دفاع از خود و توجیه آن هستیم.»
آتشپرور سپس با اشاره به کانون نویسندگان ایران میگوید که کانون از اهداف اصلی خود دور مانده است:
«با وجودی که [در منشور کانون نویسندگان ایران] نوشته شده «کانون نویسندگان ایران نهادی است فرهنگی-صنفی»، فکر میکنم هدف کانون هم با توجه به منشور و اساسنامه باید پیشبرد امور فرهنگی و صنفی باشد و از این طریق با هرگونه سانسور مبارزه کند و به دنبال آزادی بیحدوحصر قلم اهداف خود را گسترش دهد. اما بنا بر فشارهایی که توسط اربابان قدرت به کانون تا کنون وارد شده و میشود، کانون به ناچار وارد موضع گیری سیاسی شده و از اهداف اصلی خود دور مانده است. در مورد امر سوق دادن نهادهای خصوصی به سیاست، وقت آن رسیده که با این ترفند مبارزه شود و در این مورد مشخص، مدیران کانون با ابرازهای گوناگون برای قرار گرفتن در راستای منشور و اساسنامه تلاش کنند. یکی از آنها تشکیل یک میزگرد یا گزارش از کانون به عنوان یک نهاد مردمی است، بدون جهت گیری از منظر عمومی، برای آسیبشناسی آن. این که «تعاونی نشر آیا جزو اساسنامه و منشور کانون هست؟» را نمیدانم؛ اما این را میدانم که کانون نویسندگان میتواند خانهای برای منِ نویسنده باشد تا بتوانم خودم را در آن ببینم.
امروز کانون جدا از آن که در پی اهداف منشور خود میتواند باشد، بدون تعصب نیاز به این دارد که پوستاندازی کند و به روز شود. حوزههای فرهنگی و صنفی را گسترش دهد. کانون با جمع نویسندگان، این پتانسیل را دارد که با درک شرایط، به انجام بسیاری از کارهای صنفی و فرهنگی از جمله تعاونی نشر با کمک نویسنده، ناشر و خواننده بپردازد. که البته به برنامه ریزی و مدیریت فعال با چنین رویکردی نیاز دارد.
کانون میتواند اضافه بر منشور، بازنگری اساسنامه، و فعالیتهای صنفی و فرهنگی، حوزه کاری خود را با توجه به ضرورت و نیازهای نویسندگان و جامعه گسترش دهد و بهعنوان پیشنهاد به این موارد معطوف دارد: پرداختن به مسایل رفاهی و صنفی نویسندگان، ایجاد تعاونیهای نشر و ارتباط بین نویسنده و خواننده، تشکیل خانههای ادبیات، ارتباط با ناشرین، مطبوعات ادبی، برپایی جشنوارهها و دادن مشاوره به آنها، مشاوره حقوقی بین نویسنده و ناشر، تهیه بانک اطلاعات نویسندگان، راهاندازی نشریه ادبی فعال، ایجاد کتابخانههای تخصصی، برگزاری کلاسهای تخصصی، برگزاری و شرکت در کنگرههای ادبی، برگزاری جشنوارههای تخصصی و سایر موارد.»
حافظ موسوی، شاعر و از اعضای کانون نویسندگان ایران و یکی دیگر از شرکتکنندگان در این میزگرد در پاسخ میگوید:
«توقعی که آقای آتشپرور از کانون نویسندگان ایران دارد به نظرم واقعبینانه نیست. حاکمیت نه تنها این کانون را به رسمیت نمیشناسد، بلکه عضویت در آن را جرم میداند. کم نیستند نویسندگانی که به همین جرم، حکم زندان گرفتهاند. در دو سه دههی اخیر بارها پیش آمده است که کانون برای برگزاری نشستهای ادبی (مثلا عصر داستان، عصر ترجمه و…) سالنی را از بخش خصوصی اجاره کرده، اما نیروهای انتظامی و امنیتی با حضور در محل مورد نظر مانع برگزاری آن شدهاند. در بخش قبلی صحبتهایم گفتم که حاکمیت اساساً با فعالیت هر نوع تشکل مستقل صنفی مخالف است و سیاستش از ابتدا این بود که به جای این نوع تشکلها، تشکلهای گوشبهفرمان خودش را ایجاد کند. نمونهاش همین «شوراهای اسلامی کار» است که دولت آنها را جایگزین سندیکاهای مستقل کارگری کرده است. این شوراها اگرچه گاهی از بخش اندکی از منافع کارگران دفاع میکنند، اما در نهایت (مثلا در تعیین و تصویب حداقل حقوق کارگران) به نفع دولت رأی میدهند. در تقابل با کانون نویسندگان ایران هم سیاستشان همین بود. مثلا انجمن «اهل قلم» و چند تشکل مشابه را ایجاد کردند. اما خوشبختانه هیچگاه موفق نشدند که کانون نویسندگان ایران را از دور خارج کنند. از این که بگذریم، صنف نویسنده و نویسندگی با بسیاری از صنوف دیگر قابل مقایسه نیست. آزادی بیان که ماهیتاً یک خواست سیاسی است، برای نویسندگان در درجهی نخست، یک خواست صنفی است. بدیهی است که این خواست صنفی با خواست عمومی نیروهای پیشروی جامعه (که همانا «آزادی» سیاسی و اجتماعی باشد) گره میخورد و رسالتی را بر دوش نویسنده (این بار در مقام روشنفکر) میگذارد که چیزی فراتر از «منافع صنفی» است. کانون نویسندگان ایران پنجاهوچند سال پیش با همین رویکرد تشکیل شد. حکومت پهلوی گویا به ابتکار فرح قصد داشت یک تشکل سراسری برای نویسندگان ایران درست کند. به همین منظور کنگرهای برگزار کردند که اغلب نویسندگان مترقی و سرشناس دعوت آن کنگره را رد کردند. زیرا نمیخواستند استقلال خود را قربانی این یا آن منفعت حقیر مادی یا صنفی کنند. در واکنش به آن کنگره بود که ایدهی تشکیل کانون نویسندگان ایران مطرح شد و در سال ۴۷ به نتیجه رسید. این که آقای آتشپرور میگوید کانون از اهداف اولیه و منشور و اساسنامهی خود دور شده، درست نیست؛ چرا که کانون از ابتدا برای مبارزه با سانسور، دفاع از آزادی بیان و قلم و حفظ استقلال نویسندگان و هنرمندان از مراکز قدرت تأسیس شد و حالا هم حقهی مهر بدان مهرونشان است که بود. اگر جز این بود و کانون از استقلال خود و دفاع از آزادی و مبارزه با سانسور دست میکشید، میتوانست دفتر و دستک، تعاونی، باشگاه اهل قلم و چیزهایی از این قبیل داشته باشد.»
بحث کانون در همین نقطه به ضرورت متوقف میماند که در میزگرد مجزایی مجددا به بحث گذاشته شود. فرشته مولوی و مهرنوش مزارعی از دیگر شرکتکنندگان در این میزگرد اند. (متن کامل میزگرد+)
در همین زمینه:
حمید فرازنده: نان و حیثیت