فرشته مولوی: برای پیشبرد فرهنگ کتاب‌خوانی چاره‌ای نداریم جز این‌که از خودمان شروع کنیم

همواره در ایران نویسندگان از راه‌های دیگری گذران می‌کردند. معلمی، طبابت، استادی دانشگاه و کارمندی از حرفه‌های «آبرومند» برای نویسندگان و مترجمان درک می‌شد. با سقوط سرسام‌آور ارزش ریال و در شرایطی که نرخ رسمی تورم از ۵۰ درصد هم فراتر رفته است و با توجه به گستردگی هرچه بیشتر دایره نویسندگان و مترجمان و با در نظرداشت این واقعیت تلخ که شمار بسیاری از نویسندگان ایرانی در تبعید خودخواسته یا ناخواسته به سر می‌برند، مسأله تأمین معاش هرچه بیشتر به یک چالش بزرگ تبدیل می‌شود.

رضیه انصاری در مقدمه میزگردی که رادیو زمانه در حلقه‌ای از سه نسل از نویسندگان برگزار کرده می‌نویسد:

«پرسش‌های دیگری هم مطرح است: آیا با رشد صنعت نشر و تنوع محصول‌ها، نیاز فرهنگی در استفاده‌ی بهینه از محصولاتی نظیر کتاب و نشریات فرهنگی ایجاد می‌شود؟ اگر چنین است، سهم نویسنده و شاعر و مترجم و ویراستار در این میان چیست و عایدی او در این معادله چقدر است؟ چرا عموما نویسندگان و شاعران در همه جای دنیا برای تامین معاش به پیشه‌ای دیگر مشغول‌اند؟ تن دادن به مشاغلی که نزد عموم خوشایند نیست آیا حیثیت نویسنده و شاعر را مخدوش می‌کند؟»

تنگدستی رایج‌ترین آسیب در میان نویسندگان

فرشته مولوی، نویسنده در نخستین دور از این مجموعه میزگردها در پاسخ به پرسش‌های رضیه انصاری می‌گوید:

«شاید بشود گفت مسئله برای نویسنده این است که تکلیف کار و شغلش را اول برای خودش و بعد برای دیگران روشن کند. گیروگره کار از این‌جا آب می‌خورد که از تنور نوشتن نانی درنمی‌آید و یا اگر هم دربیاید، دندانگیر نخواهد شد. نویسنده می‌بیند که، برخلاف دیگرانی که شغلی دارند که آن شغل کارشان هم هست، او کاری دارد که شغل‌شدنی نیست — مگر برای شماری اندک که بلیت شهرت و پرفروشی‌شان برنده شده. چنین نویسنده‌ای اگر کسی را نداشته باشد که جورش را بکشد، ناچار است برود پی یافتن شغلی. این بندبازی میان شغل و کارِ نوشتن گاهی توانفرسا می‌شود؛ اما اگر نویسنده خود را نابغه‌ای فرازمینی نپندارد، همین تقلاهای نفس‌بر به کارِ نویسنده نفس زندگی می‌دمد.

در گذشته‌ی دور اربابان و ولی‌نعمتان بودند که در ازای خوش‌رقصی اهل هنر و قلم آن‌ها را از مخمصه‌ی «از کجا بخوریم» خلاص می‌کردند- گرچه که یافتن و نگهداشتن ارباب پشتیبان هم همیشه کار آسانی نبود و از عهده‌ی هر کسی هم برنمی‌آمد. زمانه‌ی ما دوره‌ی تولید انبوه و مصرف انبوه و بازار پرفروشی و بساط جایزه‌دهی و هیاهوی رسانه و ستاره‌رسانه (سلبریتی) است؛ بنابراین به چشم نویسنده‌ی نوقلم و سردوگرم روزگار نچشیده این‌طور ممکن است بیاید که راه میانبر این است که به هر ترفند که شده، «توپی درکند» و یک‌شبه مشهور بشود تا با رسیدن به قله‌ی پرفروشی از شر سگ‌دو زدن برای لقمه‌ای نان و خریدن اندکی وقت برای نوشتن خلاص شود.

تنگدستی رایج‌ترین بیماری یا آسیب در میان نویسندگان (به استثنای ارثیه‌داران و پشتیبان‌داران و یا نامداران پرفروش) است. به گمانم کسی که تنگنای نداری مزمن را تاب نمی‌آورد یا به هر سبب دوست ندارد، بهتر است عطای نویسندگی را به لقایش ببخشد. در کار نوشتن ادبی ما دو نوع زمان صرف می‌کنیم: زمان ذهنی و زمان ساعتی. شعر و داستان کوتاه بیشتر زمان ذهنی یا زمان خیالپردازی می‌برد تا زمان واقعی یا ساعتی. نوشتن رمان اما هم زمان ذهنی و هم زمان واقعی می‌طلبد. رمان‌نویسی که به پرکاری و پرچاپی «مبتلا» باشد، ناگزیر است راهی بیابد تا از قید داشتن شغلی که برایش نان و وقت بخرد، خلاص شود. اما کم نبوده‌اند رمان‌نویسانی‌که نابرخوردار از تمکن و امکان، و درگیر با نداری مزمن، کارنامه‌ای با چندوچون درخشان داشته‌اند.

حتا در جامعه‌ی غربی که ساختار دموکراتیک و نظام اقتصادی سرمایه و رقابت حاکم است، سوای شمار اندک نامداران پرفروش، شمار انبوه شاعر و نویسنده از راه گذران شغلی، زیست دارند. این‌ها با شغل‌های تمام‌وقت یا پاره‌وقت و با برخورداری گهگاهی از امکان‌های دولتی و نهادهای فرهنگی می‌توانند خود را سرپا نگه دارند و با زدن از وقت فراغت و آسایش خود، به کار نوشتن ادامه بدهند. گرفتاری بنیادین نویسنده‌ی ایرانی در نابرخورداری از زندگی و کار در جامعه‌ای «نرمال» و «مدرن» و اسارت در هزارتوی ویرانگر استبداد و سرکوب و سانسور است. جامعه اگر نظم و ساختار دموکراتیک، و حکومتی مردم‌بنیاد داشته باشد، راهکارهای نهادهای مردمی و صنفی و راهگشایی‌های دولت می‌توانند از سنگینی غم نان نویسنده بکاهند.»

از خودمان شروع کنیم

فرشته مولوی در ادامه این میزگرد درباره تصدی‌‌گری دولت و راه‌های حمایت از کتابخوانی و همچنین چشم‌انداز بهبود وضعیت معیشتی نویسندگان در دوران تحریم و تورم می‌گوید:

«در جایی‌که حکومت بر پایه‌ی حکم عصر حجری و دوره‌ی جاهلی «امام و امت» استوار است و حتا اندیشه به «ملت و دولت» و گفتن از حق شهروندان جرم است، هرگونه «تصدی‌گری دولتی» چیزی جز تیشه به ریشه زدن نیست. نمونه‌ای که گفتید، یعنی پیش‌خرید کتاب، گیرم در جایی و زمانی بتواند یاریگر صنعت نشر باشد، در ایران کنونی جز این‌که راهگشای تبعیض و نابرابری و فساد بشود، نیست. در جامعه‌ی دموکراتیک شبکه‌ی کتابخانه‌های همگانی نهادی مردمی‌ست که بر پایه‌ی حق شهروند برای دستیابی به دانش و معرفت و هنر به‌دست کارشناسان اداره می‌شود. کتابخانه‌های عمومی در ایران، در چنگ هیئت امنای «آقافرموده»، در واقع بیشتر انبارهای «کتاب‌های حلال» و قرائت‌خانه‌های روبه‌موت دستگاه خلافت و امامت‌اند — که اگر برای شهروند آبی ندارند، برای «خودی‌ها» نان دارند. یک گواه شخصی از میان گواه‌های بسیار برای این حرفم این است: در ۱۳۷۱ ناشر «کتاب بی‌خطر»‌ی مانند «کتابشناسی داستان کوتاه» (انتشارات نیلوفر) باخبرم کرد که کتاب را در «فهرست خرید» نمی‌گذارند (لابد چون پدیدآورنده‌اش خودی نبوده)؛ سرانجام فقط زمانی کتاب را پذیرفتند که پس از شکایت‌بردن منِ کتابدار کتابخانه‌ی ملی به رئیسم، آقای خاتمی، وادار به پذیرش دستور او شدند.

نه تنها در زمینه‌ی خرید کتاب، که در هر زمینه‌ی دیگری (از سهمیه‌ها و رانت‌های موجه‌نما برای نشر و ناشران گرفته تا دست‌اندازی‌های پنهان و آشکار در چاپ و نشر کتاب‌های زیرزمینی) بایستی عطای دولت را به لقای آن بخشید تا صنعت نشر از آسیب‌های بیشتر در امان بماند.

درست است که شکل‌گرفتن نهادهای صنفی و مردمی در سایه‌ی سنگین و هراسبار استبدادی که هم سرکوبگر است و هم حیله‌گر، اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است. با این‌همه راهی نیست جز پذیرش واقعیت و رسیدن به اراده‌ی دگرگون‌سازی برای تحقق دگرگونی. درک سختی و «سنگینی تحمل‌ناپذیر» وضعیت کنونی، خواستِ دگرگون‌کردن آن و یافتن راه‌ها و کنش‌های پیاده‌کردن وضعیت دلخواه هم سه گام پیش رویِ ما در عرصه‌ای ملی‌ست و هم سه گام پیش رویِ ما در گستره‌ای اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی مانند صنعت نشر.

چندوچون زندگی اقتصادی و اجتماعی و حرفه‌ای نویسنده (سوای پرفروش‌ها) گرچه از چندوچون صنعت نشر تاثیر می‌پذیرد، ربط سرراست با آن ندارد. نسبت و رابطه‌ی میان نویسنده‌ی ادبی (داستان و شعر و نمایشنامه و نقد) با ناشر همانندی با نسبت و رابطه‌ی میان مترجم تمام‌وقت یا ویراستار با ناشر ندارد. ناشر اگر حقوق ویراستار یا نمونه‌خوانش را نپردازد، کمیتش لنگ می‌ماند. همچنین طفره‌رفتن از پرداخت حق ترجمه (به‌ویژه به مترجم‌های نامدار و تک‌حرفه‌ای) آسان نیست. اما برای نپرداختن حق‌تالیف (به‌ویژه به نویسنده‌ی شعر و داستان) هزار و یک راه و بی‌راه پیش روی ناشران است و تنها راه‌بست و بازدارنده هم جز اخلاق حرفه‌ای یا وجدان کاری خود ناشر نمی‌تواند باشد.

ناشر بیش و پیش از هر چه سرمایه‌گذاری‌ست که بایستی از تولید و فروش کالایی به نام کتاب سود ببرد. اگر سودبردن تنها انگیزه باشد، نشر کتاب سکویی برای دست‌یابی به رانت‌ها و فرصت‌سازی برای سرمایه‌گذاری در جاهای دیگر (مانند ملک و …) می‌شود. اگر انگیزه‌ی کار فرهنگی هم در میان باشد، آن‌وقت جای امیدی برای نویسنده باقی می‌ماند که چه بسا با همکاری و همیاری میان نویسنده و ناشر و خواننده چرخه‌ی تولید و مصرف کتاب طوری بچرخد که جای نفس‌کشیدنی هم برای نویسنده برجا بماند. اما هر همکاری و همیاری بر سر «منافع مشترک و منصفانه» زمانی صورت می‌گیرد و به نتیجه می‌رسد که پای اعتماد در کار باشد. در این روز و روزگار آیا نویسنده‌ی ایرانی می‌تواند به ناشرش اعتماد کند؟ (تیراژ واقعی؟ گزارش فروش واقعی؟ نوبت چاپ واقعی؟) روش انتشارات نوگام که شما گفتید، یکی از نمونه‌های خوب چاره‌گشایی‌ست. اما این نمونه یا دیگرراه‌های چاره‌ساز تا چه اندازه از سوی جامعه‌ی کتابی ما، از خواننده گرفته تا رسانه‌ی فرهنگی تا خود نویسنده، پشتیبانی شده؟ بخش‌های گوناگون جامعه‌ی کتابی، تا چه اندازه به‌نیاز به کنش و کوشش جمعی (و فراتر از گستره‌ی بده‌بستانی «دوستان» و یا یارگیری‌های گروهی) برای پیشبرد فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی باور دارند؟ گمانم چاره‌ای نداریم جز این‌که از خودمان شروع کنیم و خودمان دست‌به‌کار بشویم.»

منبع

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی