یکشنبهها
سرطان کلماتاند
سرطان کلمهها با چاقو
سرطان واژهها با گازهای نجیب گلخانهای
سرطان کلمهها با شعر
سرطان دریا با آهن ربا
من شهادت میدهم که وقت اعتراض با حروفات است
شهادت میدهم که اعتصاب به وضعیت موجود در روز یکشنبههاست
شهادت من
شهادت خورشید به هنگام شب در ساعت چهار بعد از ظهر
حالا من دهان دستان مادرم
که رنگ سایههای روح را به رقص میآورد
حالا من از گلوی جنگلهای گرسنه گیلان
خودم را میکشم بالا
حالا که ساعت ۴:۴۵ دقیقهی دیروز است
حالا که همیشههای بی تاریخ است
حالا که جسدهای شاعران تازه است
حالا که «ماهی سیاه کوچولو» در پوستم
به سفیدی میرود
حالا که «ثانیههای مهآلود به عروسی میروند» *
تا دلتای رود برزخی
که نفسهایش آبیِ سیاه است
حالا که مزرعهی گندم «مشدی عقیل»
هی ذرت میروید
حالا که جاسوسی با خدا حرف میآورد
به بشکههای نفتی هفتصد دلاری
در چشمانم حلقههای زحل چشمک میزند
به بوق هواپیمای بدون سرنشین
و این شعر حامله است
به درختی که از گیسوان بریده دختران «احمدآباد۱»
شهادت میدهد به سرطان مادرم
… حالا سال ۲۰۱۶ فقط یک ساعت است
برای من.