کوشیار پارسی- «زن زندگی آزادی»: تاریخ بی‌صدا نیست

زن، زندگی، آزادی – از میان انبوه آثار هنری جنبش

تاریخ بی صدا نیست و نخواهد بود. با همه‌ی کشتار، شکنجه، زندانی کردن و دروغ جنایت‌کاران، تاریخ انسانی به سکوت تن درنخواهد داد. با همه‌ی فریب برای گیج و گنگ کردن نسل‌ها، ساعت زمان پیش می‌رود و جنایت‌کار شرمسار تاریخ خواهد بود.

روز چهارشنبه ۱۹ اکتبر ۲۰۱۶ نخستین اعتصاب و تظاهرات “چهارشنبه سیاه” آرژانتین در اعتراض به نابرابری و کشتار زنان برپا شد. ظرف ۱۹ روز در یک ماه، بیست زن قربانی خشونت جنسی شده بودند. اعتصاب در بوئنوس آیرس یک ساعت طول کشید و پس از آن معترضان سوی کاخ ریاست جمهوری راه افتادند. برپاکنندگان با فریاد دادخواهی می‌خواستند هشدار بدهند به مسئولیت دولت. از زنان خواسته شد تا به نشان اعتراض سیاه بپوشند.

انگیزه‌ی اعتراض، قتل دردناک و فجیع دختر شانزده‌ساله‌ای به نام لوسیا (Lucia) بود. چندین مرد او را شکنجه و بعد به او تجاوز کرده بودند. جامعه‌ی آرژانتین در بهت فرو رفته بود. ماشه‌ی “چهارشنبه سیاه” کشیده شد.

چهارشنبه، ۱۹ اکتبر ۲۰۱۶ روزی بارانی بود. یکی از زنان معترض آن را روزی نامید که “مردسالار از گریستن دست نخواهد کشید.| سال پیش از آن – ۲۰۱۵ – هر ۳۶ ساعت یک زن در آرژانتین کشته شده بود؛ یعنی ۲۳۵ زن در یک سال.

صبح آن چهارشنبه بسیاری زنان با لباس سیاه از خانه بیرون زده و به سر کار یا مدرسه و دانشگاه رفتند. پیام، امیدوارکننده بود: “خواهر، ما تنها نیستیم، متحد شده‌ایم و به توافق رسیده‌ایم که به این جنایات پایان دهیم.”

از ساعت پنج عصر آن روز، صدای طبل، شعار، فریاد و آواز از فاصله‌ی بس دورتر از کاخ رییس جمهوری شنیده می‌شد. باران ادامه داشت اما نتوانست جلوی صدها هزار تظاهرکننده را بگیرد.

این اعتراض همگانی را “تظاهرات زنان| نامیدند، اما بسیاری از مردان نیز با لباس سیاه در آن شرکت داشتند. جامعه‌ی آرژانتین پیام و قوی و روشنی داشت: “از خشونت به تنگ آمده‌ایم.” جدا از این توان خیره‌ی کننده‌ی زنان به نمایش گذاشته شد.

در پنج هفته‌ی گذشته، صدای زنان و دختران ایران دیگر چون صدای زنان “چهارشنبه‌ی سیاه” بوئنوس آیرس تنها در حوالی یک کاخ یا در یک میدان شنیده نمی‌شود. جهان، همه‌ی جهان، این صدای باشکوه ِ شگفت‌انگیز زن زندگی آزادی را می‌شنود.

هر کسی اکنون باید بداند که روی‌دادهای تاریخی از این دست تعیین‌کننده‌ی سرنوشت و زندگی کشور هستند. نفس دیکتاتور جنایت‌کار بند آمده است و حنای دروغ‌پردازی و جعل تاریخ‌اش بی‌رنگ است. به رنگ‌پریده‌گی چهره‌ی وحشت زده‌ی خودش. دیگر کسی وحشت ندارد از بیان آن‌چه در ۴۴ سال گذشته به سر ِ جامعه و فرد آورده‌اند.

فریاد ِ زنان علیه خشونت جنایت‌کاران مردسالار، پژواک ِ وحشت ِ دین‌خویان وحشی است و آینه‌ای که تنها شجاعت ِ دختران و زنان را در برابر چشمان دریده از وحشت‌شان گرفته است. وحشت‌ این جنایت‌کاران بیش‌ باد.     

عدالت

شعری از مارو مارکاریان (Maro Markarian)، متولد ۱۹۱۵ که همراه پدر و مادر از نسل‌کشی ارمنیان در ترکیه به سال ۱۹۱۷ جان به در برد.

واژه‌ای هست در این جهان

به نام عدالت.

نام ِ دیگرش دادگری، تاوان.

گرچه هرگز ژرف‌نگر بیان نمی‌شود.

عکس آن بیشتر صادق است.

همیشه دیر بیان می‌شود.

چون عشقی از دست رفته،

بی‌گاه،

بدتر این‌که گاه بیان هم نمی‌شود.

انگیزه‌ی درد ِ بیشتر.

واژه‌ای هست در این جهان

به نام عدالت که دیر می‌آید

و بر سر در ِ خانه‌اش این واژه را می‌بیند:

بیداد.

دیرزمانی قامت راست کردم

شعری از سیلویا کاپوتیکیان (Silvia Kapoutikian)، متولد ۱۹۱۹ در ایروان. شعرهاش به بسیاری زبان‌ها ترجمه شده و او را به عنوان ‘شاعر بزرگ ارمنی زبان’ می‌شناسند.

دیرزمانی قامت راست کردم، غرقه در آسمان پوشیده از ابر

فراز دره‌ها، کوه‌ها، قله‌ها.

چه بلند بود آن بالا، چه بلند!

گاهی بال عقابی می‌خورد به بال‌های من.

زیر پاهام ابرها چون پیچک به هم می‌پیچیدند.

تنها بودم، در میانه‌ی ناتمامی ِ تام.

رازی بود برام این چشم

چشم من، در سریدن نگاه از کوه‌ها

به جستجوی راه باریکه‌ای سراشیب.

نگاه به جست و جوی انسان. جُستن ِ انسان.

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی