آریا فانی: بررسی صدای زنان در ادبیات فارسی

کاری از همایون فاتح

بررسی صدای زنان در ادبیات فارسی، نام مقاله ‎ای بود که چند سال پیش دکتر آریا فانی، در رابطه با شعر چهار اپیزودی “چهار رویش”، به زبان انگلیسی در نشریه “پیک”۱، منتشر کرد. در تماسی که برای گرفتن اجازۀ ترجمه و بازنشر این نقد به زبان فارسی، با ایشان داشتم، آریا فانی ضمن موافقت، مطلب کوتاهی که نشانگر دیدگاه فعلیِ او نسبت به “صدای زنان در ادبیات فارسی” است را نیز به نقد قبلیِ خود افزود. متنی که در زیر می‎خوانید، ابتدا بخش افزوده شده، و سپس نقد شعر “چهار رویش”، است. پرتو نوری علا

بازنگری یک نقد

یکی از ویژگی‌های بارز نقد ادبی و فرهنگ‌شناسی–همانند سایر حوزه‌های علمی– پویاییِ دائم آن است. هفت سال پیش در نشریه «پیک» نقد کوتاهی بر شعر «چهار رویش» خانم پرتو نوری علا نوشتم. هفت سال در حیات یک نقد ادبی زمانی است بس طولانی. شکی نیست که در همان زمان هم نوشته من از رهگذرهایی از چشم‌اندازی بسته به این شعر پرداخته بود. به هر حال از شاعر «چهار رویش» بسیار سپاسگزارم که فرصت بازخوانی این نقد را به من داد.

هنوز هم بر این باورم که در اکثر فرهنگ‌های بشری نگاه غالبی وجود دارد که ارزش زندگی زنان را در ترازوی زایش و زایمان می‌سنجد. «چهار رویش» این ذهنیت را کاملاً زیر سوال می‌بَرَد و به ویژه یائسگی را با رویشی نو همراه می‌داند نه با یأسی که در زبان ما با آن ارتباط معنای و لغوی دارد. در این شعر مراحل مختلف زندگی یک زن گرچه متمایزاند اما در تضاد و تخالف نیستند. شاعر هر مرحله را با فخر و نه با شرم شرح می‌دهد و از این رهگذر حرمت‌شکن است. چه زن، بارداری را تجربه کند و چه به هر دلیلی از سر آن بگذرد، بازستاندن ارزش وجودی‌اش از چنگ گفتمان‌هایی که اوج حیات زن را لزوماً تولید مثل می‌‎دانند گامی است پراهمیت در راه تحقق ایده‌آل برابریِ جنسی.

جایی که با نقد خود وارد بحث و پرسشگری می‌شوم تمسک به گزاره‌های کلی و عاطفی و قرار دادن فرهنگی ایرانی– با تمام قدمت، پیچدگی و تنوع‌اش– در دل حوزه تقابل ‎های دوتائی مانند خصوصی/عمومی است.

در این که زنان در طول تاریخ با چالش‌های فراوان برای دستیابی به برابری روبرو بوده‎ و هستند، شکی وجود ندارد، اما بررسیِ حوزۀ حضور، تاثیر و فعالیت‎شان نیازمند معیارهای بس گونه‌گون‌تر و پرکشش‌تر است. به طور مثال، زندگی زنان در حرم‌های سلاطین مختلف، در سال‌های اخیر موضوع پژوهش و گفت‌وگوی بسیار بوده است.

بر اساس چارچوب نقد من، این زنان محدود بودند به پرده‌نشینی و نیز غایب از حوزه قدرت و سیاست. اما بازنگری‌های تاریخی نشان می‌‎دهد که هر حرم، زاده‌ی شرایط خاص زمانی، قشری، جغرافیایی و فرهنگی خود بوده و بسیاری از زنان حرم در ساحت دربار نیز تاثیر فراوان و انکارناپذیری داشته‌اند. پرده‌نشینی به معنای سکوت نیست و سکوت به معنای بی‌صدایی و انفعال نیست. هر نقد ادبی و فرهنگی از دسته معیارها و پیش فرض‌های خاصی بهره می‌برد، برای پیشبرد گفت‌وگویی انتقادی باید معاییر ناقد را نیز زیر سوال برد.

هفت سال پیش با اطمینان گفتم که شاعران و نویسندگان زن از پهنای ادب فارسی غایب بوده‌اند. امروز در این گفته، بازنگری می‌کنم. معیارهای من برای دریافت حضور و فعالیت ادبی چیست؟ باقی گذاشتن آثاری مکتوب؟ عبور از هزارتوی تاریخ ادبی و مرکزیت یافتن؟ آیا خاموشی یعنی عدم وجود؟ مخاطب این خاموشی کیست؟ پرسش‌ها بسیارند. آگاهی‌ای که امروز در رابطه با مسایل جنسی و جنسیتی وارد مقولات فرهنگ شناسی و نقد ادبی شده زاده معاییر و تعاریف بازه تاریخی خود نیز است و گرچه در بسیاری از موارد روشنگری می‌کند در مواردی دیگر ممکن است ما را به بی‎راه نیز بکشاند.

مانند آثار ادبی دیگر، شعر «چهار رویش»، متن اصلی گفت‌وگوی‌های مختلف فرهنگی و ادبی‎ای بوده است که در حاشیه آن قرار می‌گیرند.
آریا فانی / برکلی / اول نوامبر ۲۰۱۵

بررسی صدای زنان در ادبیات فارسی

 صدای زنان نویسنده [ایرانی] شاید تا همین اواخر در ادبیات فارسی غایب بوده است. آیا زنان فقط در زمینه‌ی ادبیات نتوانسته‌اند استعدادهای خلاقه‌ی خود را پرورش دهند؟ زنان در تاریخِ ایران غایب‌اند، آنان در میان بسیاری از چهره‌های سرزمین پارس، و در سلسله مراتب مذهبی اسلام حضور ندارند، و در صحنه‌ی‎ سیاسی دیده نمی‌شوند.

هر چند این بررسی، نمی‌تواند جای پژوهش درباره‌ی سکوت طولانی‌مدت زنان، و سرکوب‌هائی که مانع هرگونه دست‎یابی آنان به قدرت در عرصۀ ادبیات و اجتماع شده است را بگیرد، با این حال به منظور درک صدای زنان نویسنده، ساختارشکنی فرهنگی که هر امر زنانه‌ای را به عنوان اموری «مبتذل/ معمولی» و «مَحرمانه» دسته‌بندی می‌کند، ضروری است. در فرهنگ فارسی، صدای زنان، در حجاب و در قفس تقابل‌های دوتائی خصوصی/عمومی، گرفتار شده است. چنین به نظر می‌‎رسد که این اتفاق در تمام جنبه‌های زندگی؛ اخلاقی، جنسی، اجتماعی و سیاسی، ریشه دوانده است.

پرفسور فرزانه میلانی، استاد ادبیات فارسی، در دانشگاه ویرجینیا، در کتاب «حجاب و قلم» Veils and Words می‌‎نویسد:

«در یک جامعه بسته، دیوارها خانه‌ها را احاطه می‌کنند. مذهب، تقیه [کتمان عمدی] ایمان را محافظت می‌کند. تعارف [گفته هائی بنا بر رسم] برخی افکار و احساسات را پنهان، و هر دو طرف، گوینده و مخاطب را در نوعی تعلیق غوطه ور می‌نماید و احساسات، در حوزۀ ظاهری [بیرونی] و باطنی [درونی]، از هم می‌پراکنند. سلسله مراتب در جامعه‌ای بوجود می‌آید که به جدا کردن حوزۀ خصوصی از عمومی، گرایش دارد.»

در حالی که دنیای مردان به علت پول و سیاست [بیرونی] صاحب امتیازات برجسته‌ای است، دنیای مربوط به زنان «بی‌اهمیت»، «فردی» و «اندرونی» به نظر می‌‎‎رسد. بدین ترتیب تصور این که چه مقدارِ اندکی از عرصۀ ادبیات، به صدای زنان اختصاص داده شده، سخت نیست. اما علی‎رغم همه سرکوب‌ها، صدای زنان شانس ظهور داشته است. پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، سیمین دانشور، و سیمین بهبهانی همگی سکوت زمانه خود را شکسته‌اند و بر برخی از محدودیت‌های فرهنگی که هویت زن را پوشانده بود، فائق آمده ‎اند. شعرِ چهار اپیزودی «چهار رُویشِ» ۲ پرتو نوری علا، به خوبی در میان این صداهای سرکش زنانه، جای می‌گیرد. نوری علا، از زنان، و از تمام مراحل زندگی خود، صریح حرف می‌زند، و چشم‌اندازهای تازۀ خود را بر صدا و تن زنان می‌گستراند. روایت او از حس زنانگی، دیگر نه ساکت است و نه منفعل، و نه در حجاب. نوری علا با شکستن بسیاری از محرمات فرهنگی، هرچه بیشتر استقلال و حس شخصی خود را از طریق شعر عرضه می‌کند.

پرتو در «بلوغ»، نخستین شعرِ «چهار رویش»، روزهای معصوم کودکی را به یاد می‌آورد و نیروی تازه یافته‎ در دختر کوچکی که «آشفته موی و برهنه پا» «سر در پیِ نسیم می‌گذارد» را جشن می‌گیرد. وی انتقال سریع و رازآلودی که طی آن دخترکی به مرحله زنانگی می‌‎رسد را به طرز درخشانی ثبت می‌کند. «بلوغ» شرح نگاه معصوم «دخترکی دوازده ساله» است که از طریق «عروسک‌ها و طنابِ بازی و خانه مقوائی»اش شکل گرفته است. او در مورد هویت کودکی‌اش سرنخی ندارد، چرا که با پیدایش «یک لکه خون»، «بازی‌ها»ی کودکی «در غبار نور» «گمشده»اند.

گذر از کودکی به دوران بلوغ با احساسی از ترس و اضطراب، مُهر می‌خورد. آیا آن دختر کوچک آماده روبه رو شدن با یک جهان زنانه هست؟ «خو کرده به کودکی‌اش با شرم، پستان‌های نورسیده‌اش را در شبنم می‌شوید». در مرحله دوم، یعنی «عشق»، دخترک با هستیِ نفسانیِ جدیدی بیدار می‌شود که «کوبش قلب»اش، تمایلات تازه یافته‌‎اش را هدایت می‌کند. زبان «زلال» «عشق»، حضور احساسات شدیدی که همچو طوفانی به زندگی دختر شانزده ساله وارد شده ‎اند را عزیز می‌شمارد.

در «زایمان»، [سومین بخش] شاعر، دردهائی که «مخلوق»ش بر او وارد می‌کند را با میل می‌‎پذیرد. بدنش از فشار و درد از هم می‌پاشد، و «در دَمی» موجودی را به دنیا می‌آورد که هیجده سالگی ‎اش را مُهر می‌زند. «زایمان» جز آغازی نو، نشانی از بی‌پروائی یا ناخوشآیندی، ندارد. ذهن و تن زن، در مرحله ‎ای میان درد و فشار، در ژرفای بلوغ و شکوفائی به دوره‌ای جدید، یعنی مادری، می‌‎رسد.

در دورۀ آخر، «یائسگی» است. گرچه دوران تولیدِ مِثل و بارداری زن، به پایان رسیده، اما ذهن او، بسیار فراتر از مرزهایی که برایش معین کرده‌اند، حرکت می‌کند. با تغییراتی که یائسگی در او بوجود می‌آورد، اما او آمادۀ پذیرش دوران جدید دیگری در زندگی ‎اش است که نشان از آگاهی و دانائی دارد. یائسگی، مانع بالیدن زنی که عاشق شده و زایمان کرده، نیست. سالخوردگی زیباست، و بصیرتی که با افزایش سن به دست می‌آید، جشن گرفته می‌شود. یائسگی به ناچار محدودیت‌ها، دردها و افسردگی ‎های خودش را با خود می‌آورد، اما شاعر با نگریستن به پشت سر خود درمی یابد که حتی در جوانی «بوتۀ قدیمی قلب [اش] هرگز این چنین سرخ نروئیده» بوده است. شاعر، بر فراز افق هائی که در برابرش قرار گرفته ‎اند، می‌ایستد تا از مرزهای جدیدی عبور کند.

در شعر «چهار رُویشِ» نوری علا، احساس ژرفی از پویایی وجود دارد که چشم انداز یگانه و تَر و تازه ‎ای بر تمام مراحل زندگی زن، می‌افکند؛ مراحلی که هرکدام بالندگی و دانائی خویشتن را با خود دارد.

آریا فانی فارغ التحصیل دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه برکلی
۱- پیک، مجلۀ دو زبانه کانون فرهنگی ایرانیان، شماره ۱۲۲ جولای و آگوست ۲۰۰۹
۱-Peyk، Persian Cultural Center’s Bilingual Magazine، Vol. XIX No. ۱۲۲، July-August ۲۰۰۹
۳-Milani، F. (۱۹۹۲). Veils and Words: The Emerging Voices of Iranian Women writers. Syracuse، N. Y: Syracuse University Press.
۲- شعر چهار رویش، برگرفته از مجموعه شعر “سلسله بر دست در برج اقبال” چاپ نخست، انتشارات سندباد، لس آنجلس، ۲۰۰۵
این شعر همراه با برگزیده‌ای از اشعار چهار دفتر شعر، با همین نام “چهار رُویش”، توسط انتشارات سندباد، در لس آنجلس، در ۲۰۰۵ میلادی منتشر شده است.

پرتو نوری علا (کاری از همایون فاتح)

چهار رویش
پرتو نوری‌علا

۱ – بلوغ
بال وُ پَرِ پَروانگان وُ
پیله‌های زردِ ابریشم.
آشفته موی وُ برهنه‌پا، دخترک،
سر در پیِ نسیم می‌گذارد؛
بال وُ پَرِ کودکان وُ
بازی‌های گمشده در غبارِ نور.
کجاست دوازده سالگی
با عروسک‌ها وُ طنابِ بازی وُ
خانۀ مقوایی‌ام،
و یک لکه خون؛
حجابِ کودکی وُ آفتابِ بلوغ.

۲- عشق
خو کرده به کودکی‌اش با شرم،
پستان‌های نورسیده‌اش را
در شبنم می‌شوید
بهاری شکفته را مانَد در باغِ نوظهور.
نگاه را از خواسته‌اش می‌دُزدد
اما کوبشِ قلب، ‌حتی در توفان، شنیدنی است.
شکوفۀ بادام
شانزده سالگی را نوازش کرده است
و بوسه بیدار عشق
زُلالِ پوستم را.

۳- زایمان
چه سوزشی دارد درد؛
تیزیِ گَزلیک وُ خارْ خارِ پوست
بر استخوان‌ها می‌کوبند هزار مُشت؛
نیمۀ جان وُ بند بندِ شکافته تن
فشار، فشار، فشار…
ملافه‌ها را چنگ می‌زَنَد
پردۀ نقره‌ای ابر تکان می‌خورَد؛
وهمِ سپیدِ آب وُ زبانِ خشک
که به سَقْ می‌چسبد.
فشار، درد، هلاکت…
کودکی عجول از تنگنای زهدان می‌گریزد؛
هیجده سالگی را فریادم خط می‌اندازد.
در دَمی ناغافل
مخلوقم دَردش را به‌جانم ریخته است.

۴‌- یائسگی‌
چهل وُ نُه سالگی را
پروای پچپچۀ پیرْآدمیانِ ترس‌خورده نیست.
زمان، سرگیجه می‌گیرد
از شیداییِ افشانِ گرته‌ها
و پرتوِ نوری که می‌تابد از آینۀ روح
رهایم می‌کند از فَربهیِ خرافه و خشم.
با شوقِ سبزِ شکفتن
تا دانشِ زلال محبّت‌
یائسگی، تلاش بی‌ثمری دارد
زیرا که بوتۀ قدیمیِ قلبم
هرگز این چنین سرخ نروییده است.

برگرفته از مجموعه شعر “سلسله بر دست در برج اقبال”، انتشارات سندباد، لس آنجلس، ۲۰۰۵ میلادی

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی