به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، اسماعیل کاداره، رماننویس آلبانیایی که شهرت جهانی داشت، دوشنبه ۱۱ تیرماه در ۸۸ سالگی در تیرانا درگذشت. از کاداره همواره به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی جایزه نوبل ادبیات نام برده میشد.
کاداره در سال ۱۹۶۳، زمانی که آلبانی هنوز زیر سیطره حکومت کمونیستی اَنوَر خوجه بود، با انتشار رمان «ژنرال ارتش مرده» به شهرت بینالمللی رسید. «ژنرال ارتش مرده» داستان یک ژنرال ایتالیایی بود که پس از جنگ جهانی دوم به آلبانی بازگشت تا اجساد سربازان ایتالیایی کشته شده در آنجا را بیابد و برای دفن به ایتالیا برگرداند. این اثر به عنوان یک شاهکار مورد ستایش قرار گرفت و نویسنده آن به فرانسه دعوت شد و روشنفکران فرانسوی به عنوان صدایی بدیع و قدرتمند از پشت پرده آهنین از او استقبال کردند. ژنرال به دهها زبان ترجمه شد و دو فیلم هم بر اساس آن ساخته شد یکی با همین عنوان با بازی میشل پیکولی، دیگری فیلم برجسته «زندگی و دیگر هیچ» اثر برنارد تاورنیه.
از آن زمان تاکنون بیش از دهها رمان و مجموعههای شعر و مقالات او به فرانسوی، انگلیسی و زبانهای دیگر ترجمه شدهاند. این نویسنده در پاییز ۱۹۹۰، تنها چند ماه قبل از سقوط رژیم کمونیستی در پی اعتراضات دانشجویان، از آلبانی به فرانسه گریخت. او که در پاریس زندگی میکرد اخیراً به تیرانا بازگشته بود.
کاداره را با کافکا و اورول مقایسه میکنند، اما او صدایی اصیل و جهانیاست و در همان حال عمیقاً در خاک خودش ریشه دارد.
آلبانی به مدت بیش از چهل سال تحت دیکتاتوری کمونیستی انور خوجه قرار داشت. کاداره از انواع ژانرها و صنایع ادبی از جمله تمثیل، طنز، فاصلهگذاری تاریخی، اسطورهشناسی برای فرار از سانسور بیرحمانه دوران حکمرانی خوجه استفاده کرد. کار او وقایعنگاری از آن دهههای وحشتناک است، اگرچه داستانهایش اغلب در گذشتههای دور و در کشورهای مختلف اتفاق میافتند.«کاخ رویاها» و «هرم»، به ترتیب در دوران امپراتوری عثمانی و در مصر باستان اتفاق میافتند، در حالی که «زمستان سخت» و «کنسرت در پایان زمستان» به وضوح به گسست خوجه از روسیه در زمان خروشچف و با چین پس از مرگ مائو اشاره میکنند.
کاداره در مصاحبهای درباره سبکها و تفاوتهای آنان گفته بود:
برای من تقسیمبندیهای ژانری وجود ندارد. شما میتوانید داستانی را با یک موضوع تعریف کنید که سه ساعت از زندگی انسان یا سه قرن را در برمیگیرد. هر نویسندهای که به شیوهای طبیعی چیزی اصیل میآفریند، به طور غریزی نیز تکنیکی را خلق میکند که مناسب اوست. بنابراین همه فرمها یا ژانرها طبیعی هستند. من فکر میکنم که در تاریخ ادبیات فقط یک تغییر قاطع رخ داده است: گذر از ادبیات شفاهی به نوشتار. برای مدت طولانی فقط ادبیات سینه به سینه نقل میشد و سپس ناگهان با بابلیها و یونانیها نوشتن شروع شد. این همه چیز را تغییر داد، زیرا قبلاً وقتی شاعر شعر خود را میخواند، میتوانست آن را در هر اجرا به دلخواه تغییر دهد. او آزاد اما زودگذر بود، زیرا شعرش در انتقال شفاهی از نسلی به نسل دیگر تغییر میکرد. پس از نوشتن، متن ثبت و ماندگار میشود. نویسنده با خواندن چیزی به دست میآورد، اما چیزی را نیز از دست میدهد – آزادی. این تحول بزرگ در تاریخ ادبیات است.»