رضا علامهزاده، فیلمساز، نویسنده و مترجم نامآشنا در صفحه فیسبوک خود خبر داده که کتاب تازهای از او در راه است: «گشت و گذاری در حکایتهای هزار و یک شب». به گفته علامهزده او در حال بازخوانی و آماده کردن این اثر برای انتشار است.
او در بخشی از این کتاب پنجمین سفر سندباد بحری را با توجه به رویدادهای امروز ما بازنویسی کرده است. در این بخش از کتاب، «باز هم سندباد به کمک تختهپارهاى خود را به جزیرهى تازهاى مىرساند؛ جائى که در کنار یک نهر آب “شیخى نکومنظر” مىبیند که بهدلیل کهولت نمىتواند از نهر عبور کند. شیخ با اشاره از او مىخواهد تا بدوشش بگیرد و به آنسوى آب ببردش. سندباد بهامید پاداش این کار ثواب، شیخ را بهدوش مىگیرد.»
علامهزاده مینویسد:
«ولى بر او همان مىرود که بر ما مردم ایران از شیخ نکومنظر نوفلوشاتو رفت! براى تائید این نکته ناچارم حرفهاى سندباد را عینا رونویسى کنم.»
علامهزاده سپس داستان را به این شکل بازنویسی میکند:
«در حال او را بهدوش گرفتم و به مکانى که اشارت کرده بود بردم. آنگاه گفتم فرود آى. آن شیخ از دوش من به زمین نیامد و پاهاى خود به گردن من درپیچید. به پاهاى او نظر کرده دیدم مانند چرم گاومیش است… در حالتى که به دوش من سوار بود با دست خود اشارت کرد که او را در میان درختان به سوى میوههاى لذیذ برم. هر وقت که مخالفت مىکردم به پاى خود مرا سخت مىزد چنانکه به تازیانه مىزنند… من در دست او مانند اسیران بودم و همواره او را در میان جزیره مىگردانیدم و او شب و روز به دوش من بود و به دوش و گردن من بول و غایط (= ادرار!) مىکرد.» جلد ۴، ص ۱۳۵
ماجراى رهائى سندباد از شیخى که وبال گردنش بود را بهخلاصه بازگو مىکنم چون بعید است راهنماى مناسبى باشد براى رهائى ما از شیوخى که بر گردهمان سوارند و ادرارشان بند نمیآید! سندباد در جنگل کدوئى مىیابد و درون آن را خالى مىکند. سپس پاى درخت انگور رفته کدو را از انگور پر مىکند و آنرا چند روز در آفتاب مىگذارد. و در تمام این مدت البته شیخ بر گردهاش سوار است. سندباد بحرى ادامهى ماجرا را براى سندبادِ باربر اینگونه تعریف مىکند:
«چند روزى بر او بگذشت تا اینکه شراب ناب شد… پس من شراب خورده مست شدم و آن پلید را برداشته در میان درختان به اینسو و آنسو مىدویدم. چون مرا نشئه مستى کامل شد برقصیدم و بخواندم و نشاط کردم. پلیدک چون مرا بدین حالت بدید به اشارت از من بخواست که از آن شراب بنوشد. من از بیم جان کدوى شراب بدو دادم. در حال دهان کدو بر لب نهاد و آنچه شراب در کدو مانده بود بنوشید و کدو بر زمین انداخت. آنگاه او را طرب روى داد و بر دوش من به رقص درآمد.»
علامهزاده مینویسد:
«آیا صحنهاى از این سرمستانهتر برایتان قابل تصور است!؟ شیخى مست که تنبانش از نجاست خودش رنگین است بر دوش مست دیگرى در حال رقصیدن است! اگر این صحنه در فیلمى بیاید هرگز از خاطر بیننده نخواهد رفت.
پایان ماجرا این است که سندباد وقتى مىبیند شیخ پلید دست و پایش سست شده از فرصت استفاده کرده او را به زمین مىاندازد و با سنگى بزرگ کلهى پوکش را مىشکافد (در زمان سندباد هنوز مبارزه بهدور از خشونت شناخته شده نبود!).»
در سال ۱۹۵۸ هفتمین سفر سندباد (انگلیسی: The 7th Voyage of Sinbad) به کارگردانی نیتن اچ. جوران و ری هریهاوزن با بازی کروین متیوس، تورین تاچر، کاترین کرازبی، و ریچارد ایر اکران شده بود.
در ایران نمایشنامه «هشتمین سفر سندباد از بهرام بیضایی در سال ۱۳۴۳ در فقط ۶۰ نسخه منتشر شد و در اختیار حلقهای از هنرمندان تئاتر قرار گرفت. در سال ۱۳۵۰ انتشارات جوانه این کتاب را منتشر کرد.
محمدعلی سپانلو و محمد مختاری و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز کارهایی از تألیف و ترجمه با مایه سندباد بحری دارند که پس از هشتمین سفر سندباد نوشته شده است.
بیشتر بخوانید:
روبین کروسوِل:هزار و یک شب: «بعدش چی؟»، به ترجمه حسین مدنی
جلال رستمی گوران: معمای حل نشدهی «هزار و یک روز»