«هزار و یک روز» کتابی از دوران صفوی و از زمره جامعالحکایات است. در این اثر تو در تو فرخناز، شاهزاده خانم کشمیر با دیدن خوابی از مردان متنفر میشود. پادشاه او را به دایه «جرعهبخش» میسپرد که با داستانگویی درباره مردان وفادار شفایش دهد.
فرانسوا پتیس دلاکروا در ۱۷۱۰م. اولین جلد «هزار و یک روز» را که ادعا میکرد ترجمهی کتاب مجموعهی داستانِ فارسی از «درویشِ مخلص» است، شش سال پس از نشر هزار و یک شب آنتوان گالان به زبان فرانسوی چاپ کرد و این کتاب به زبانهای زندهی دنیا ترجمه و باز نشر شد. این کتاب با ترجمهی «محمد حسن میرزا کمالالدوله» و «محمد کریمخان قاجار» از فرانسوی به فارسی ترجمه شد و در سال ۱۲۷۵خورشیدی به نام «ألف النهار» در قطع رحلی در ۵۷۵ صفحه به چاپ سنگی رسید سپس در سال ۱۳۲۹ خورشیدی توسط نشر امیرکبیر و کتابفروشی ادبیه در ۴۰۴ صفحه وزیری و تغییر نقاشیهای چاپ سنگی، منتشر شد. چاپ دیگری از این کتاب با عنوان هزار و یک روز با بازنویسی، کاستن و افزودن و جابهجایی داستانها توسط «لطفعلی بریمانی» در سال ۱۳۶۱ و به همت نشر عطایی چاپ شده است. این کتاب به صورت کامل در سال ۹۷ با تصحیح و مقدمه رضا طاهری در ۶۸۸ صفحه رقعی در نشر نخستین به چاپ رسید. جلال رستمی گوران تاریخ نشر این اثر در قرن هجدهم در غرب را بررسی کرده است:
فرانسوا دلاکروا در مقدمه چاپ اول فرانسوی کتاب «هزار و یک روز» (۱۷۱۳ – ۱۷۱۰) مینویسد:
«ما به خاطر این داستانها باید از درویش مخلص، که در ایران جزو شخصیتهای معروف است تشکر کنیم.» دلاکروا در توصیف درویش مخلص میافزاید: «… او مرشد دراویش اصفهان است که هم نزد مردم و هم نزد پادشاه صفوی، شاه سلیمان، ارج و قرب بسیاری دارد. این احترام به حدی است که اگر شاه تصادفاً در حال عبور از جایی با او برخورد کند، از اسبش پیاده میشود و رکاب اسب درویش را میبوسد.»
دلاکروا شرح میدهد که این شیخ زمانی که جوان بوده نسخهای از «داستانهای فکاهی هندی» را که در تمامی کشورهای شرقی ترجمههای آن موجود است و نسخه ترکی آن که «فرج بعد از شدت» نام دارد و یک نسخه از آن در کتابخانه سلطنتی فرانسه وجود دارد، ترجمه کرده و نام آن را «هزار و یک روز» نهاده است. پتی دلاکروا میگوید درویش مخلص با اعتمادی که به او داشته، نسخهی دستنوشتهی کتاب را در اختیارش گذاشته و اجازه داده که آن را رونویسی کند.
دلاکروا میافزاید:
«اینگونه به نظر میرسد که داستانهای هزار و یک روز چیزی جز تکرار داستانهای هزار و یک شب نباشد و در حقیقت این دو کتاب، هم به لحاظ نحوه داستانسرایی و فرم و هم از نظر محتوا مانند هماند. در داستانهای هزار و یک شب شاه به خاطر بیاعتمادی به زنان آنها را به قتل میرساند و در داستانهای هزار و یک روز، قاتل شاهزاده خانمی ضد مرد است. برای همین، این احتمال وجود دارد که این داستانها یکی از دیگری تاثیر پذیرفته باشد. البته از آنجا که تاریخ نوشتن داستانها مشخص نیست نمیتوان با صراحت گفت که کدام یک بر دیگری تاثیر گذاشته است.»
«هزار و یک روز»، فرانسوا پتیس دلاکروا
یکی از ویژگیهای هر دوی این داستانها این است که قهرمان و یا شخصیت محوری در آنها زن است. در داستانهای هزار و یک شب، شخصیت اصلی داستان دختر وزیری است که همسر پادشاهی میشود که به سبب بیاعتمادی به زنان، آنها را بعد از گذراندن یک شب به قتل میرساند. دختر وزیر که با وجود این خطر و به رغم نظر پدر، داوطلبانه و به میل خود به همسری این پادشاه درآمده که بیمار روانی است، میکوشد با حکایت داستانهای به اصطلاح «دنبالهدار»، هم مرگ خود را به تعویق بیاندازد و هم پادشاه بیمار را رواندرمانی کند.
در داستانهای هزار و یک روز برعکس، شاهزاده خانم بر اثر دیدن یک خواب، از مردان متنفر میشود. او در خواب میبیند که گوزن نری که به دام صیادی افتاده است توسط یک ماده گوزن نجات مییابد. اما هنگامی که خود ماده گوزن در پی این فداکاری، اسیر بندهای دام صیاد میشود، گوزن نر او را به حال خود وامیگذارد و میگریزد. شاهزاده خانم به این ترتیب از جنس مذکرمتنفر میشود و زیر بار هیچ ازدواجی نمیرود. پادشاه که نگران حال دختر و کشورش است، این نگرانی را با دایه او درمیان میگذارد. دایه قول میدهد که اگر به او اجازه و فرصت لازم داده شود، دختر پادشاه را سالم تحویل او دهد. در حقیقت در داستانهای هزار و یک روز این دایه سرد و گرم روزگار چشیده و آگاه و با تجربه است که سعی میکند با تعریف داستانهای هر روزه خود، احساس تنفر از مردان را از بین ببرد و سلامت شاهزاده را دوباره به او بازگرداند. در داستانهای هر دو کتاب، درایت و ذکاوت زنان برجسته میشود.
سفر به ایران و در رقابت با آنتوان گالان
فرانسوا پتیس دلاکروا در پاریس به دنیا آمد. پدر او یک خاورشناس معروف فرانسوی است، که در سال ۱۶۵۲ به عنوان منشی و مترجم در دربار فرانسه به خدمت مشغول بود. پسر او، فرانسوا در سن شانزده سالگی از سوی وزیر وقت لویی چهاردهم به مشرق زمین فرستاده شد. او در آغاز، چهار سال در حلب اقامت گزید. در آن جا زبان عربی آموخت و به مطالعه ادبیات عرب پرداخت. فرانسوا همزمان با آموختن عربی، به عنوان مترجم، برای پادشاه فرانسه به کار مشغول شد. او مترجم قراردادهای سودآوری برای لویی چهاردهم بود.
در آوریل ۱۶۷۴ فرانسوا به ایران سفر کرد، تقریبا دو سال در اصفهان (پایتخت صفویان) اقامت گزید و به یادگیری زبان فارسی پرداخت. او در ۱۶۸۰، پس از سفری طولانی در امپراطوری عثمانی و خریداری تعداد زیادی نسخه خطی ارزشمند برای کتابخانه سلطنتی فرانسه، به پاریس بازگشت. دو سال بعد راهی مراکش شد و در آن جا و متعاقب آن در دیگر کشورهای شرق، مأموریتهای دیپلماتیک بسیاری برای لویی چهاردهم انجام داد. او پس از خاتمه این مأموریتها، در سال ۱۶۹۲ به فرانسه بازگشت و در پاریس اقامت گزید. در این هنگام لویی چهاردهم او را به سمت استاد زبان عربی در کالج رویال فرانسه منصوب کرد.
میتوان حدس زد که فرانسوا دلاکروا در سال ۱۷۰۷ تحت تأثیر موفقیت آنتوان گالان (۱۷۱۵ – ۱۶۴۶) قرار گرفت. گالان با ترجمه و چاپ داستانهای عربی هزار و یک شب که اولین جلد آن تحت عنوان «داستان شهریار و دختر وزیر» در ۱۷۰۴ انتشار یافت به شهرت رسید. قرار بود این کتاب تا سال ۱۷۱۷ در ۱۱ جلد منتشر شود. شاید به همین خاطر دلاکروا در سال ۱۷۱۰ اولین جلد ترجمه هزار و یک روز خود را منتشر ساخت. بقیه این داستانها در چهار مجلد تا سال ۱۷۱۲ منتشر شدند. فرانسوا پتی دلاکروا در سال ۱۷۱۳ در پاریس درگذشت.
زنان دوران صفوی. نفرت شاهزاده خانم از مردان و تلاش دایه برای تسکین آن نفرت. داستانگویی برای تزکیه؟ (پوستر: کاری از ساعد)
هزار و یک روز، گرتهبرداری و تحریف شده؟
بعد از مرگ فرانسوا پتیس دلاکروا، تجدید چاپهای متعدد از داستانهای هزار و یک روز در فرانسه و هم چنین ترجمه و چاپ و انتشار آن به زبانهای انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، روسی و… نشان دهنده موفقیت بزرگ این مجموعه در زمان خود بود. اما درست در پی اولین چاپ این اثر، انتقادهای زیادی هم به آن صورت گرفت که تا امروز ادامه دارد. شباهت عنوان کتاب و هم چنین ساختار و چارچوب و محتوای کتاب با داستانهای هزار و یک شب اساس و انگیزه منتقدان این اثر بود که آن را گرتهبرداری از داستانهای هزار و یک شب میدانستند. انتقادی که خود دلاکروا از قبل آن را پیشبینی کرده و به آن در مقدمهای که بر داستانهای هزار و یک روز نوشته، پاسخ گفته است.
نکته دیگری که بر دامنه این انتقادها افزود، فقدان متن اصلی کتاب بود. دلاکروا مدعی بود که داستانهای هزار و یک روز را از فارسی ترجمه کرده است اما هیچ متن فارسی، نه در آثار و وسایل به جا مانده از او و نه اساساً در جای دیگری مشاهده نشده است. همین امر بسیاری از منتقدان، از جمله هامر پورگشتال (مترجم دیوان حافظ؛ ترجمهای که گوته از طریق آن با حافظ آشنا شد) را واداشته تا داستانهای هزار و یک روز پتی دلاکروا را یک اثر جعلی بداند که داستانهای آن نه به فارسی یافت میشود و نه به عربی.
هامر پورگشتال معتقد است که پتی دلاکروا بخشی از داستانهای کتاب هزار و یک روز را از زبان ترکی ترجمه و بخشی را نیز خود تصنیف کرده است. برخی از منتقدان تا آن جا پیش میروند که در مجموع به نویسنده بودن پتی دلاکروا در خلق اثر داستانهای هزار و یک روز با دیده شک و تردید مینگرند، برای مثال کالین دو پلانسی مینویسد:
«از آن جا که دلاکروا مدتها در شرق به عنوان وطن دومش زندگی کرده بود در نوشتن به زبان مادری مشکل داشت. به همین خاطر آلن رنه لو ساژ، نویسنده رمان فناناپذیر ژیل بلاس، تمام داستانهای هزار و یک روز را خوانده و آنها را تصحیح کرده است. علاوه بر آن، لو ساژ از داستانهای هزار و یک روز برای نوشتن برخی از اپراهای خود نیز استفادههای بسیار کرده است، از جمله اپرای «شاهزاده خلف و شاهزاده خانم چین» که توسط ژان کلود گلیلر (۱۷۳۷ – ۱۶۶۷) موسیقیدان فرانسوی با نام اپرای «شاهزاده خانم چینی» اجرا شد که در حقیقت اولین اجرای اپرای مشهور «توراندخت» است که بعدها توسط پوچینی تنظیم و اجرا گردید.
پل ارنست در ۱۹۲۵ در مقدمه ترجمه خود از هزار و یک روز به زبان آلمانی مینویسد:
«…. از آن جا که پتیس دلاکروا به خاطر اقامت طولانیاش در شرق تسلط و احاطه کاملاش به زبان مادری را از دست داده بود، به لو ساژ اجازه داد که اثر کاملاش را بخواند و بازنویسی کند. اما بر اثر این “بازخوانی و تصحیح” تقریبا یک اثر جدید به وجود آمد. به همین خاطر است که نویسندگان دایرهالمعارف نویسندگان فرانسوی تا آن جا پیش میروند که داستانهای هزار و یک روز را اثر لو ساژ میدانند.»
پاول سباک، خاورشناس فرانسوی در یادداشت خود بر اولین نسخه فرانسوی کتاب مینویسد:
«پتیس دلاکروا بیشتر داستانهای هزار و یک روز را از متن ترکی “فرج بعد از شدت” که در کتابخانه ملی فرانسه در پاریس موجود است، اقتباس کرده و همچنین در کنار آن از دیگر منابع شرقی نیز استفاده نموده است. او با آزادی و فراغ بال زیاد متنهایی را که در اختیار داشته مجددا تنظیم میکرده و داستانهای تازهای پدید میآورده تا آن جا که تقریباً این داستانها را میتوان از ابداعات او دانست. امری که میتوان آن را نشانه استعداد دلاکروا دانست.