شناخت نسل امروز از شعر هوشنگ چالنگی مدیون نشر سالی است که کتاب «زنگولهی تنبل» چالنگی را در سال ۱۳۸۳ و کتاب «آبی ملحوظ» وی را در سال ۱۳۸۷ منتشر کرد. از مهین خدیوی، شاعر و نویسنده و مدیر نشر سالی خواستیم به اختصار درباره آشناییاش با چالنگی و سایر شاعرانی که آثارشان را منتشر کرده برای «بانگ» بنویسد.
میخوانید:
از سال اول دانشکده که از لاهیجان (شهر زادگاه من ) به تهران آمدم، در حلقهی دوستان خوزستانی قرار گرفتم و این حلقه آنچنان قوی شد که بعدها فرامرز سلیمانی در کتاب «شعر ، شهادت است» مرا در گروه شاعران جنوب قرار داد. هوشنگ چالنگی را هم شناختم و دو شمارهی شعر دیگر را هم خواندم و داشتم. شعرهای هوشنگ را در اندیشه و هنر و دفترهای خوشه هم خوانده بودم. برای من شاعران «شعر دیگر» ویژه بودند.
گروه شعر دیگر، بیژن الهی بود که میشود گفت آغازگر راه نیز هم او بود، و هوشنگ چالنگی، محمود شجاعی، پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی و فیروز ناجی.
قبل از سال ۵۷ یکی دو کتاب در «نشر ۵۱» از این گروه چاپ شد و بعد نشر به دلایلی به تعطیلی کشیده شد. هوشنگ به خوزستان بازگشته بود و معلم بود و ازدواج کرد و تقریبن می دانستیم از حلقهی یاران دور مانده است. از «شعر دیگر» هم خیلی استقبال نشد. دوران زمانه، دوران انقلاب بود و شعرهای انقلابی.
من، مهین خدیوی
شعر مینویسم همیشه و قصه مینویسم پراکنده. نشر سالی را هدفمند برقرار کردم که ناکام ماند و فعلن گرفتار از ما بهتران . خودم نیز چند سالی است اسیر غربتی ناخواسته شدم و فعلن در شهر آتلانتا از ایالت جورجیای امریکای بیدر و پیکر زندگی می کنم.
و اما کتاب «زنگولهی تنبل»:
زمانی که من به عنوان ناشر شروع به کار کردم، دغدغهام چاپ شعرهایی بود از شاعرانی که باید چاپ و شناخته میشدند. شاعران «شعر دیگر» هم به دلیل شناختی که داشتم، همیشه برای من در اولویت قرار داشتند. روزی با بیژن الهی از این طرح کاریام گفتوگو کردم. بیژن هم استقبال کرد و تصمیم گرفتیم از هوشنگ چالنگی شروع کنم که در همهی این سالها کتابی چاپ نکردهبود و تقریبن فراموش شده بود. شعرهای هوشنگ چالنگی قرار بود در نشر ۵۱ چاپ شود و حتا قرار داد هم بسته بودند که ۵۱ تعطیل شد و کتابی هم از هوشنگ چاپ نشد. در نتیجه شعرها نزد بیژن الهی ماندهبود. با هوشنگ تماس گرفتم و از او دعوت کردیم که به تهران بیاید و چاپ کتاب را با او مطرح کردیم و قرارداد بستم. هوشنگ از جامعه هنری و فرهنگی سالها دور مانده بود و آن گونه که خودش میگفت تقریبن شعر را کنار گذاشته بود. در نتیجه بسیار خوشحال شد و فکر میکرد فراموش شده و کسی او را به یاد نخواهدآورد. شاملو در جایی مطرح کردهبود: هوشنگ چالنگی آبروی شعر ماست. انتخاب اسم «زنگولهی تنبل» با پیشنهاد بیژن الهی بود که هوشنگ نیز موافقت کرد.
چاپ کتاب با استقبال جوانها روبرو شد و خیلی از شاعران روز را دچار شوک کرد. منوچهر آتشی شاعر جنوبی ما بسیار قدردان این کار من بود و بسیار از چاپ کتاب خوشنود. زنگولهی تنبل در لیست جایزهی شعر کارنامه قرار گرفت که در آن دوره صفحه شعرش به سردبیری منوچهر آتشی بود و به مرحلهی نهایی در انتخاب داوری رسید که در روز آخر انگار کتاب دیگری را معرفی کردند. اما «زنگولهی تنبل» جایزهاش را از جوان ها و مطبوعات گرفته بود.
انتشار «زنگولهی تنبل» هوشنگ چالنگی را از انزوای سالهایی که با آن کنار آمده بود بیرون کشید. حتا از اهواز به کرج نقل مکان کرد. در جامعه ادبی و فرهنگی مطرح شد و ارتباط برقرار کرد. هوشنگ متاسفانه شعر جدیدی حتا بعد از چاپ «زنگولهی تنبل» نداشت. [۱]
از هوشنگ شعرهایی در «اندیشه و هنر» و دفتر «خوشه» چاپ شده بود. خواستیم در کتابی دیگر شعرهای باقیمانده از آن سالها چاپ شود که کتاب «آبی ملحوظ» را منتشر کردیم.
بعد از چاپ کتاب اول هوشنگ چالنگی، به سراغ حسن عالیزاده رفتم که شاعر بسیار توانمندی است و انسانی فروتن. حسن عالیزاده از گروه «شعر دیگر» نبود ولی در حلقهی دوستان بود و کتابی هم چاپ نکرده بود. خوشبختانه کتاب «روزنامهی تبعید» نیز بازتاب خوبی در جامعه فرهنگی داشت و خصوصن در میان جوانان. «روزنامه تبعید» این بار جایزه کارنامه را دریافت کرذ. من هدفم در ادامه کار نشر این بود که از این دوستان، هم شاعر و هم نویسنده، که سالها بود کاری چاپ نکرده بودند و جوانهای ما با آنها آشنایی چندانی نداشتند، کتاب نشر دهم.
کتاب «ضمایر» علیمراد فدایینیا نیز در دنباله همین کارها چاپ شد. علیمراد سالها قبل دو کتاب در ایران چاپ کردهبود و سالهاست در امریکا اقامت دارد. در امریکا چندین کتاب از علیمراد توسط «نشر روزن» چاپ شد ولی در ایران متاسفانه بازتابی نداشت.
بیژن الهی موافق با چاپ کتاب نبود. حداقل در این زمانه موافق نبود. زیاد کار داشت و زیاد کار میکرد. بیژن الهی یگانه بود در پاکی زبان فارسی و شعر و ادبیات و دوستی. یادی کنم از گفتهی قاسم هاشمینژاد که یادش گرامی باد. «صدای بیژن صادقترین صدای ادبیات معاصر ایران است.»
کار دیگر دوستان در برنامه نشر سالی بود که با بنبست مجوز روبهرو شدم. کتابهای من در ارشاد در انتظار مجوز خاک میخورند و باید گفت هیهات و هیهات … داستانش بماند برای زمانی دیگر.
خوب است اینجا یادی کنم از دوست و گرافیست فرهیختهی ما در ایران، آقای قباد شیوای نازنین که طرح جلد «زنگولهی تنبل»، «روزنامه تبعید»، «ضمایر» و اکثر کتابهای نشر سالی از ایشان است.
[۱] شمار اندکی شعر که تاریخ سرایش آنها پس از سال ۱۳۸۷ (سال انتشار آبی ملحوظ ) است در «مجموعهی کامل اشعار هوشنگ چالنگی» چاپ انتشارات افراز،تهران، ۱۳۹۳ آمده است. (ع.آ).
شعر چالنگی به انتخاب مهین خدیوی:
صبح خوانان
ذوالفقار را فرود آر
بر خواب این ابریشم!
که از «اُفلیا»
جز دهانی سرودخوان نمانده است
در آن دَم که دست لرزان بر سینه داری
این منام که ارابهی خروشان را از مِه گذر دادهام
آواز روستاییست که شقیقهی اسب را گلگون کرده است
به هنگامی که آستین خونین تو
سنگ را از کفِ من میپراند!
با قلبی دیگر بیا
ای پشیمان
ای پشیمان!
تا زخمهایم را به تو بازنمایم
من که اینک!
از شیارهای تازیانهی قوم تو
پیراهنی کبود به تن دارم
ای که دست لرزان بر سینه نهادهای
بنگر!
اینک منام که شب را سوار بر گاوِ زرد
به میدان میآورم.
شهریورماه ۱۳۴۶
این شعر از کتاب «هوشنگ چالنگی – مجموعه کامل اشعار» نشر افراز، تهران، ۱۳۹۳ برگرفتهشده و رسمالخط و تقطیع تابع شیوهی انتشار در این کتاب است. (ع.آ.)