هوشنگ چالنگی در ۲۹ مرداد ۱۳۲۰ در مسجد سلیمان زاده شد و در ۲ آبان ۱۴۰۰ در سن ۸۰ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت. پیکرش در گورستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپردهشد.
طبق قراری که گذاشتهایم، هر ماه به طور اختصاصی به زندگی و آثار یکی از شاعران فارسیزبان خواهیم پرداخت. این ماه شعرهایی از هوشنگ چالنگی به گزینش شاعران و صاحبنظران منتشر خواهیم کرد و نیز یادداشتها، نقدها و گفتوگوهایی پیرامون او و میراث ادبی او.
امید این است که خوانندگان بانگ بتوانند از طریق این مطالب شناخت نسبتا کافی از شعر و اندیشه شاعر ماه، هوشنگ چالنگی کسب کنند.
علیرضا آبیز
هرمز علیپور:هوشنگ چالنگی، «دیگر»ی در میان «دیگریها»
هرمز علیپور، شاعر و معلم بازنشسته، زادهی ۴ اسفند ۱۳۲۵، ایذه، خوزستان، ساکن کرج
از هرمز علیپور تاکنون بیش از هفده مجموعه شعر و نیز دو گزینه اشعار منتشر شدهاست. نشر افراز در سال ۱۳۹۸ مجموعه کامل اشعار وی به نام «هرمز» را در ۹۲۸ صفحه به چاپ رسانده است.
به هوشنگ چالنگی و شعر او که فکر میکنم پرسشهای بسیاری به ذهنم میرسد که هر کدام میتواند صرافت سؤالی اساسی را بیدار کند.
چرا از میان شاعران، دیگری و هوشنگ باز دیگری در دیگریها بود یا شد؟
پیش از این دربارهی هوشنگ و شعر او حرفهایی زده، گفته، و نوشتهام که گاه در تناقض با هم واقع میشدند یا قرار میگرفتند که مطلقا مترصد انکارشان نیستم. این امر ریشه در اهمیت شاعری هوشنگ و شعر و زندگی او دارد و طبیعی هم هست.
شعر چالنگی محصول تلفیقی از فرهنگ قوی بختیاری و اساطیر جهان، شعر مدرن جهان، با فضاسازیهای ماهرانهی آکنده از تخیلی تحسینبرانگیز و حیرتآفرین است.
شعر او منحصر به خود اوست، تحت تأثیر شرایط زندگیاش. یک چیز اما در همه جنبهی محوری مشترک دارد: ذات شاعرانگیی او.
هوشنگ به راز کلمات و کلمه به دریافتی غیرسفارشی رسیده بود.
شعر او محصول تلفیقی از فرهنگ قوی بختیاری و اساطیر جهان، شعر مدرن جهان، با فضاسازیهای ماهرانهی آکنده از تخیلی تحسینبرانگیز و حیرتآفرین است.
شعری بهرهمند از زبان و بیانی که هرگز دچار فراموشی از بابت غبار کهنگی نمیشود و نشده. شعری که در یک اکنون همیشه، به حیات خود ادامه میدهد.
بررسی فنی کار او را دیگران دانای این کار بیگمان میتوانند به شرح و تفصیل بپردازند.
در بعضی از شعرهای چالنگی، چیزیست که شاعران حرفهای بهتر میدانند و میتوانند دریابند که آنگونه سرودن تنها از او برمیآمد.
شعرهای میراث و شبچره هنوز که هنوز است حیرت میآفرینند.
دو شعر از چالنگی
شعر بانگ، کاری از همایون فاتح
میراث
نمی توانم گفت،
با تو این راز نمی توانم گفت
-در کجای دشت، نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند –
آرام!
آرام!
از کوه اگر می گویی
آرام تر بگوی!
بار گریه ای بر شانه دارم!
برکهای که شب از آن آغاز میشود
ماهی اندو هگین می گردد
و رشدِ شبانه ی علف
پوزهی اسب را مرتعش می کند
آرام!
آرام!
از دشت اگر میگویی
گیاهی که در برابر چشم من قد میکشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک! پیشاپیشِ گله میآید
آه! میدانم!
اندوه خویشتن را من
صیقل ندادهام!
بتاب، رؤیای من!
به گیاه و بر سنگ،
که، اینک! معراج تو را آراستهام من.
گرگی که تا سپیدهدمان بر آستانهی ده میماند
بوی فراوانی را در مشام دارد!
صبحی اگر هست
بگذار با حضورِ آخرین ستاره
در تلاوتی دیگرگونه آغاز شود .
ستاره ها از حلقومِ خروس
تاراج میشود
تا من از تو بپرسم!
اکنون، ای سرگردان!
در کدام ساعت از شبیم؟
انبوهیِ جنگل است که پلکِ مرا
بر یالِ اسب می خواباند
و ستارهای غیبت میکند
تا سپیدهدمان را به من بازنماید.
میراث گریه،آه
در قوم من-
سینه به سینه بود .
مهر ۱۳۴۶
شبچره
اکنون
خاموشترین زبانها را در کام دارم
با پرندهای در ترک ک
که هجاها را بهیاد نمیآرد
میرانم
میرانم
از بهار چیزی به منقار ندارم
از شرم منتظران به کجا بگریزم
هر شب
همه شب
در تمامیِ سردابههای جهان
زنی که نام مرا به تلاوت نشستهاست
هر شب
همه شب
در همه محرابها
بوی مذهبی که اندوهگینم میکند!
ای آبروی اندوه من
سقوط مرا اینک! از ابر ها بیبن
– چونان باژگونه بلوطی
که بر چشم پرندهای-
بر کدامین رودبار میراندم
هر روز
همه روز
با مردی که در کنار من
مه صبحگاهی را پارو میکرد
در آواز خروسان
هر صبح
همه صبح
به کدامین تفرج میرفتم
با لبخندهای از مادر
که به همراه میبردم
اینک شیههی اسب است که شبچره را مرصّع میکند
و ترکهی چوپانان
که مرا به فرود علامتی میدهد
شهریور ۱۳۴۶
این دوشعر از کتاب «هوشنگ چالنگی – مجموعه کامل اشعار» نشر افراز، تهران، ۱۳۹۳ برگرفتهشده و رسمالخط و تقطیع تابع شیوهی انتشار در این کتاب است. (ع.آ.)