ایتالو کالوینو ما را خطاب قرار میدهد: آرام بگیر. حواست را جمع کن. تمام افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود.
در اغلب آثار ایتالو کالوینو نوعی سوررئالیسم به چشم میخورد که خاص او بود و او را از نئورئالیسم ایتالیایی، که هم در ادبیات و هم در فیلمهای سینمایی آن زمان بسیار شایع بود، جدا میکرد. این نویسندۀ ایتالیایی در ژانرهای گوناگونی قلم زده است: داستان کوتاه، رمان، مقاله و رسالۀ علمی و ادبی نوشته و تحقیقات فراوانی کرده، و نیز، بهسان برادران گریم در آلمان، دست به جمعآوری افسانههای ایتالیایی زده است. البته سبک خاص “کالوینی” از همۀ نوشتههایش هویداست.
کالوینو در رمانهای معروفش خواننده را با موقعیتهای بسیار ویژهای درگیر میکند. در رمان «بارون درختنشین» [به ترجمه مهدی سحابی، انتشارات نگاه] شخصی بالای درختها زندگی میکند و هرگز، حتی موقعی که عاشق میشود نیز، پایین نمیآید. در رمان «ویکُنتِ دونیمشده» قلبِ قهرمان داستان در جنگهای عثمانی اروپای شرقی با شلیک تیری به دو نیمهی خوب و بد تقسیم شده است. پس از اتمام جنگ، دو نیمه قهرمان داستان از دو راه مختلف به زادگاهشان بازمیگردند، ولی پس از بازگشت، هر کدام به شکلی باعث سلب آسایش اهالی میشوند. سرانجام جراحی انگلیسی آن دو نیمه را به هم پیوند میدهد..
چنین مینماید که کالوینو برای دیدن جهان زاویههایی انتخاب میکرد که تا به حال به ذهن کسی خطور نکرده بود. او تا آنجا پیش میرود که در “شوالیه ناموجود” از شوالیۀ درستکاری صحبت میکند که به لشکر سپاهیان مسیحی پیوسته ولی وجود خارجی ندارد؛ در داخل زره او هیچ کسی نیست و فقط پژواک صدایی است.
کالوینو در سال ۱۹۲۳ در کوبا متولد شد و در پنج سالگی با خانوادۀ خود به ایتالیا آمد. ابتدا در رشته “علوم کشاورزی” نامنویسی کرد. او به مدت ده سال عضو حزب کمونیست ایتالیا بود و مدتی نیز در جنگهای پارتیزانی شرکت داشت. کالوینو بعد از اتمام جنگ جهانی دوم در دانشگاه تورین در رشته ادبیات ثبتنام کرد و پایاننامهاش را در مورد جوزف کنراد نوشت. در شهر تورین در کار نشریۀ ادبی با چزاره پاوزه همکاری نزدیکی داشت. در بیست و هفت سالگی اولین رمان خود را با عنوان «کورهراه لانههای عنکبوت» [به ترجمه آهنگ حقانی، نشر قطره] به چاپ سپرد که بازسازی خیالی تجربههای او در جنگهای پارتیزانی و جنبش مقاومت علیه فاشیسم ایتالیا بود. البته همین رمان نیز به خوبی نشان داد که او از دانستنیها و اطلاعات خود در این زمینه و نیز تجارب پدر و مادرش، که هر دو گیاهشناس بودند، به خوبی بهره برده است. بیجهت نیست که چزاره پاوزه در نقدی که بر این اولین رمان وی نوشت و آن را به دنیای ادبیات معرفی کرد، کالوینو را “سنجابِ قلمبهدست” نامید. پاوزه با این نامگذاری بیشک بازیگوشی و تیزپایی ادبی کالوینو را نیز مدنظر داشته است.
در سال ۱۹۵۶ بعد از سرکوب قیام مجاریها به وسیلۀ ارتش سرخ شوروی کالوینو نیز مثل بسیاری دیگر از روشنفکران غربی از حزب کمونیست کناره گرفت.
او در سال ۱۹۶۲ سفری به کوبا داشت و در آنجا با یک بانوی آرژانتینی ازدواج کرد. در سال ۱۹۶۴ به رم نقل مکان کرد و مدتی بعد با همسرش راهی پاریس گشت. در آنجا با نویسندگان جنبش ادبی “رمان نو” ارتباط برقرار کرد و حتی یکی از رمانهای نویسندگان این جنبش، رمون کنو (به فرانسوی: Raymond Quenea) را به ایتالیایی ترجمه کرد.
کالوینو همچنین سفرهایی به مکزیک، ژاپن، و در سال ۱۹۷۵ سفری نیز به ایران، داشته است. حاصل این سفر سه مقالهای است که وی در مورد ایران و از جمله تخت جمشید، اصفهان و یزد نوشته است. [به ترجمه رضا قیصریه، نشریه بخارا]
چاپ یکی از مهمترین رمانهای کالوینو، یعنی «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» [به ترجمه لیلی گلستان، نشر آگه] او را به شکلی محرز در ردیف نویسندگان پستمدرن قرار داد. او در این رمان، از همان سطر اول با خواننده وارد گفتوگو میشود و به او میفهماند که آنچه در دست دارد چیزی جز یک سفر ذهنی در متون و کتابها نیست:
“تو داری شروع به خواندن داستان جدید ایتالو کالوینو، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری میکنی. آرام بگیر. حواست را جمع کن. تمام افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود و… “
کالوینو در این کتاب خواننده را بین سبکهای ادبی مختلف از قصه تا داستان و رمان، و از سرزمینهای گوناگون، عبور میدهد و او را سرانجام در میان یک کتابخانه رها میسازد. در آخر رمان، این خواننده است که میگوید: “هماکنون اگر شبی از شبهای زمستان مسافری از ایتالو کالوینو را تمام میکنم. “
«آقای پالومار»، [ترجمه آرزو اقتداری، نشر خورشید] آخرین اثر چاپ شدۀ زمان حیات کالوینو، نوعی رمان بیوگرافیک است. قهرمان داستان نیز مثل نویسنده در رم زندگی میکند، مثل نویسنده به کارهای مختلف نویسندگی مشغول بوده است، و نیز همچون او در مکزیک و ژاپن و ایران بوده است. گویا قهرمان داستان “همزاد” نویسنده است که در بارۀ زندگی به تأمل و مراقبه میپردازد. کتاب با این جملات به پایان میرسد:
“پالومار با خودش فکر میکند وقتی زمان پایانی دارد، میتوان آن را لحظه به لحظه توصیف کرد، و هر لحظهاش، به وقت توصیف، چنان به درازا میکشد که آخرش را نمیبینیم. از این به بعد پالومار تصمیم میگیرد لحظه به لحظه زندگی خودش را توصیف کند و، تا وقتی آن را به توصیف در نیاورده، به مرگ نیندیشد. این همان لحظهای است که او میمیرد. “
کالوینو در سال۱۹۸۵، در سن ۶۲ سالگی، در شهر رم درگذشت.
بیشتر بخوانید: