به گزارش خبرگزاری فرانسه، آلیس مونرو، نویسنده کانادایی برنده نوبل ادبی در نود و دو سالگی در اثر کهولت سن و ابتلا به آلزایمر در خانه سالمندان در اونتاریو درگذشت. ناشر او این خبر را تأیید کرده است.
مونرو یکی از مهمترین داستانکوتاهنویسان جهان بود. او جوایز بیشماری را به خاطر داستانهای کوتاهش دریافت کرده است. از جمله جایزه بوکر در سال ۲۰۰۹ و جایزه نوبل ادبی در سال ۲۰۱۳.
او که در سال ۱۹۳۱ در اونتاریو متولد شده بود، در کشورهای انگلیسیزبان خوانندگان پرشماری دارد و از نویسندگان پرفروش بهشمار میآید.
مونرو وقتی ده ساله بود، مادرش به بیماری پارکینسون مبتلا شد. در سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ در رشته روزنامهنگاری تحصیل میکرد، اما به خاطر فقر مادی ناگزیر شد، تحصیلاتش در دانشگاه را نیمهکاره رها کند. او با جیم مونرو ازدواج کرد، و چهار دختر به دنیا آورد که از آن میان یکی از فرزندانش پس از تولد درگذشت. مونرو در سال ۱۹۷۲از همسرش جدا شد، و چهار سال بعد با مرد دیگری ازدواج کرد.
از آلیس مونرو آثاری هم به فارسی ترجمه شده است: «فرار» به ترجمه مژده دقیقی (انتشارات نیلوفر)، «رؤیای مادرم» به ترجمه ترانه علیدوستی (نشر مرکز)، «دست مایهها» به ترجمه مرضیه ستوده، و «دورنمای کاسل راک» به ترجمه زهرا نیچین (نشر افراز)
مونرو در نوشتن داستانهای کوتاه مهارت داشت. او درباره علاقهاش به داستان کوتاه گفته بود:
«در سالهای دهه ۱۹۵۰ که شروع کردم به داستاننویسی، من هم مثل هر زن دیگری خانهدار بودم. همسرم بیرون از خانه کار میکرد و من هم میبایست کارهای خانه را انجام دهم. برای همین اصلاً وقت نداشتم. اگر داستان کوتاه نوشتم، فقط به این خاطر بود. فکر میکنم نویسندگان زن همنسل من هم بیش و کم همین وضع را داشتند. آنها ناگزیر بودند که از کارهایی بزنند تا وقت پیدا کنند برای نوشتن.»
او در داستانهایش به واقعیت وفادار است و شخصیتهایش را در لبه پرتگاههای زندگی قرار میدهد. او همواره فاصله عاطفیاش را با شخصیتهای آثارش حفظ میکند و آثارش را به گونهای به پایان میبرد که خواننده بتواند ادامه آن را حدس بزند.
داستانهای کوتاه مونرو در اغلب مواقع پیرامون زن جوانی شکل میگیرد که به سنتها و به عرف خانواده و جامعه پشت میکند و به رهایی میرسد. در داستان کوتاهی از او به نام «بچهها همینجا میمانند» مادر جوانی که عاشق مردی شده، شوهر و دو فرزندش را ترک میکند. اما معلوم میشود که معشوق او مرد دلخواهش نیست. اما با اینحال پشیمان نیست که خانوادهاش را ترک کرده. او تصمیمش را گرفته است. او درباره فمینیسم گفته است:
«من در داستانهایم فمینیست نیستم. اما خودم، در زندگی شخصیام یک فمینیستم. ذرهای علاقه ندارم که در داستانهایم به موضوعات سیاسی بپردازم. من فمینیست هستم، فقط به این دلیل که به سرگذشت زنان علاقه دارم.»
یکی دیگر از مهمترین مضامین آثار آلیس مونرو رابطه مادران و دخترانشان است. او در اینباره گفته است:
«رابطه مادران و دختران برای من مهم است، به این دلیل که رابطه آنها سرشار است از نفرت و عشق، تبعیت از مادر و تلاش برای به استقلال رسیدن از او. تاریخ ادبیات پر است از آثاری درباره پدران و پسران. من تلاش میکنم داستانهایی بنویسم درباره وداع دختران از مادرشان.»
در داستانهای آلیس مونرو، شخصیتها بین اخلاق و آزادی، اسارت و عشق، آزادی و عشق را انتخاب میکنند. مونرو در اینباره گفته است:
«به نظرم این خیلی طبیعیست که انسان آزادیاش را انتخاب کند. در تاریخ ادبیات جهان، عشق همواره برانگیزاننده بوده و به پیرنگ داستانها شکل داده است. در زندگی هم همینطور است.»
راهکارهای مقابله با مرگ و گزیرگاههایی که انسان برای خودش پیدا میکند و ترفندهایی که به کار میبندد، از موضوعات مهم داستانهای اوست. در «پل شناور» یک زن چهل ساله که به بیماری لاعلاجی مبتلاست، از پیش پزشک برمیگردد. تصادفاً با مردی آشنا میشود و وقتی که دارند با هم قدم میزنند، همدیگر را میبوسند. در این بوسه اما یک تسلای وجودی نهفته است. زن بعد از این بوسه، از مرگ دیگر نمیترسد.