باب دیلن در پنج دهه اخیر در موسیقی آمریکا به عنوان یک پدیده مطرح بوده است. او با نام کامل رابرت آلن زیمرمن، متولد ۲۴ مه سال ۱۹۴۱ در شهر دولوث ایالت مینهسوتاست. این خواننده، آهنگساز، شاعر، و نویسنده آمریکایی، در سبک موسیقی بومی آمریکا صاحبنام بود اما در دهه ۶۰ میلادی به سبک راک روی آورد و اشعار عاشقانه راک اند رول روز را با اشعار ادبی و روشنفکرانه کلاسیک در هم آمیخت.
دیلن در به وجود آمدن سبک راک بومی در موسیقی اواسط دهه ۶۰ بسیار تأثیرگذار بود و به شکسپیر همنسلان خود شهرت یافت.
برخی از آثار دیلن به عنوان سرود جنبشهای اجتماعی در دهه ۶۰ مطرح شدند. او بیش از ۵۰۰ ترانه نوشته است که بیش از دو هزار هنرمند آنها را خواندهاند و در نقاط مختلف دنیا اجرا شدهاند.
دیلن جایزه نوبل ادبی در سال ۲۱۰۶ را به دلیل خلق بیانی شاعرانه در سنت موسیقی آمریکایی از آن خود کرد.
دو شعر از او در حال و هوای انقلابی این روزهای ایران به ترجمه علی حسینی:
بارانی سخت خواهد بارید
آی، کجا بودهای پسرک چشم آبیام؟
آی، کجا بودهای دلبند جوانم؟
در کناره دوازده کوه مه آلود تلوتلو خوردهام
شش بستر کج و معوج را پیاده و سینه خیز رفتهام
وسط هفت جنگل غمگین قدم گذاشتهام
روبروی دوازده دریای مرده ایستادهام
ده هزار فرسنگ درون دهان گورستانی گذر کردهام
و سخت است، و سخت است، سخت، و سخت است
و بارانی سخت خواهد بارید.
آی، چه دیدی پسرک چشم آبیام؟
آی، چه دیدی دلبند جوانم؟
نوزادی دیدم گرگان وحشی دور تا دورش
بزرگراهی دیدم از الماس و خالی از رهنوردی
شاخه سیاهی دیدم خون از آن چکان
اتاقی پر از مردانی دیدم با چکشهای خونالود
نردبان سفیدی دیدم پوشیده از آب
هزاران هزار سخنگو دیدم زبانشان شکسته
دشنه و سلاح دیدم در دست کودکان
و سخت است، و سخت است، سخت، و سخت است
و بارانی سخت خواهد بارید.
و چه شنیدی، پسرک چشم آبیام؟
و چه شنیدی، دلبند جوانم؟
غرش رعدی را شنیدم، هشدار دهنده
خروش موجی را شنیدم، قادر به غرق دنیا
نوای صدها طبال را شنیدم، دستهاشان شعله ور
نجوای هزارن نفر را شنیدم، و نبودن گوش شنوا
آه گرسنهای را شنیدم، و بیشمارآنهایی که میخندیدند
آواز شاعری را شنیدم که کنار خیابان مرد
صدای دلقکی را شنیدم در کوچهای گریان
و سخت است، و سخت است، سخت، و سخت است
و بارانی سخت خواهد بارید.
آی، چه کسی را ملاقات کردی، پسرک چشم آبیام؟
چه کسی را ملاقات کردی، دلبند جوانم؟
کودکی خردسال را در کنار کره اسبی مرده
مرد سفید پوستی را که سگ سیاهی را راه میبرد
زن جوانی را که در آتش میسوخت
دختربچهای را که رنگین کمانی به من داد
مردی را دیدم زخمی از عشق
مرد دیگری را دیدم زخمی از نفرت
و سخت است، و سخت است، سخت، و سخت است
و بارانی سخت خواهد بارید.
آه، حالا چه خواهی کرد، پسرک چشم آبیام؟
آه، حالا چه خواهی کرد، دلبند جوانم؟
برمیگردم قبل از شروع باران،
پیاده به عمق عمیق ترین جنگل سیاه سر خواهم زد
آنجا که مردمان زیادند و دستهایشان خالی
آنجا که حبههای سم در آب شان سریز
آنجا که خانه در دره به زندان کثیف و نمناک منتهی میشود
آنجا که چهره جلاد همیشه بخوبی پوشیده است
آنجا که گرسنگیِ زشت است و جانها فراموش شده
آنجا که سیاه رنگ است و هیچ کدام بشمار نمیآیند
و میگویماش، میاندیشماش، به زبان میآورماش و تنفساش میکنم
و از قلعه کوه منعکساش خواهم کرد تا خلایق ببینند
بعد بر دریا میایستم تا شروع کنم به غرق شدن
اما ترانهام را به خوبی میشناسم پیش اینکه آوازش دهم
و سخت است، و سخت است، سخت، و سخت است
و بارانی سخت خواهد بارید.
دمیدن در باد
چند مسیر را آدم باید طى کند
پیش از اینکه آدم خطاب شود؟
آری، و چند دریا را باید کبوتر سفید پرواز کند
پیش از اینکه آشیانه کند در شن؟
آری، و چندین بار باید توپ شلیک شود
پیش از اینکه براى همیشه ممنوع شود؟
پاسخ، ای دوست، دمیدن است در باد
پاسخ، دمیدن است در باد.
آری، و چند سال باید کوهى پایدار بماند
پیش از اینکه شسته شود به دریا؟
آری، و چند سال باید مردمانى بوده باشند
پیش از اینکه اجازه آزاد زیستن داشته باشند؟
آری، و چند بار آدم می تواند سر برگرداند
و وانمود کند که نمى بیند؟
پاسخ، ای دوست، دمیدن است در باد
پاسخ، دمیدن است در باد.
چند بار باید آدم سر بالا کند
پیش از اینکه آسمان را ببیند؟
و چند گوش یک نفر باید داشته باشد
پیش از اینکه گریه دیگران را بشنود؟
آری، و چند مرگ باید اتفاق بیافتد
تا بداند که بسیاری جان باختهاند؟
پاسخ، ای دوست، دمیدن است در باد
پاسخ، دمیدن است در باد.
تشکر از امید فلاح آزاد برای توصیههایش
در همین زمینه: