روز جهانی کارگر – سمیه‌سادات نوری: «روز بد» و «عاشورا در پاییز»، نوشته‌‌ ناصر تقوایی

ناصر تقوایی، پوستر: ساعد

ادبیات کارگری، شاخه‌ای از ادبیات جهان است که در قرن نوزدهم تحت تأثیر نخستین انقلاب صنعتی در جهان پدید آمد. نخستین شعری که خود کارگران درباره زندگی اجتماعی و خانوادگی خود سروده‌اند به اواخر قرن نوزدهم برمی‌گردد. جنگ جهانی اول و پیامدهایش سبب شکوفایی ادبیات کارگری شد تا بدان حد که بسیاری از روشنفکران آن زمان پایان فرهنگ بورژوازی را اعلام کردند. نویسندگانی مانند امیل زولا، چارلز دیکنز و ویکتور هوگو و همچنین هاینریش هاینه آثار ماندگاری را از خود به جای گذاشته‌اند که به قلمرو ادبیات کارگری تعلق دارد.
در ایران تحت تأثیر صنعت نفت و کنده شدن روستائیان از روی زمبن و مهاجرت آن‌ها به حاشیه شهرها و پیدایش محیط‌های کارگری، ادبیات کارگری نیز پدید آمد. احمد محمود، علی اشرف درویشیان، ناصر مؤذن، پرویز مسجدی و حسین دولت‌آبادی، نسیم خاکسار و به ویژه ناصر تقوایی آثاری را در این زمینه پدید آورده‌اند.
تقوایی با مجموعه داستان «تابستان همان سال» متاثر از اسلوب نگارشی همینگوی مرغوب‌ترین آثار ادبیات کارگری را از خود به جای گذاشته است. سمیه سادات نوری «روز بد» و «عاشورا در پاییز» از این کتاب را بررسی کرده و در بهمن ۹۹ در سایت کاوه فولادی‌نسب (+) منتشر کرده است. اکنون به مناسبت روز جهانی کارگر در نشریه ادبی بانگ این مقاله بازنشر می‌شود.

بی‌جیره و مواجب کفن هم نپوشید

 جمع‌خوانی دو داستان کوتاه «روز بد» و «عاشورا در پاییز»، نوشته‌ی‌ ناصر تقوایی

ناصر تقوایی در سینما و ادبیات نامی آشناست. بیش از پنجاه سال حضور و فعالیت، از او و دیدگاهش وزنه‌‌ای سنگین برای ادبیات فارسی و سینمای ایران ساخته، اما تمام این تاثیرات با شش فیلم و یک مجموعه داستان پدید آمده است. «تابستان همان سال» تنها کتاب منتشر شده از تقوایی، مجموعه هشت داستان به‌هم‌پیوسته است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. این مجموعه هنوز هم از نظر تکنیک و معنا مورد توجه است. اولین داستان در این کتاب «روز بد» نام دارد و با این جمله شروع می‌‌شود: «در خانه‌‌ی ژنی همه‌‌ی درها رو به حیاط باز می‌شد.» و بعد راوی اول شخص، دوباره توضیح می‌‌دهد این درهای فاحشه‌خانه که رو به حیاط باز می‌‌شده دقیقاً چطور بوده است. تقوایی از این شیوه در توصیف‌‌های هر هشت داستان مکرر استفاده می‌‌کند. انگار که در ابتدا لانگ شاتی را نشان می‌‌دهد و سپس بازیگران وارد می‌‌شوند و یا دوربین در صحنه حرکت می‌‌کند و جزییات بیشتری را می‌‌بینیم. در داستان «عاشورا در پاییز» با جمله‌‌ی «باد خوش شمال وزیده بود و درخت‌‌ها را تکانده بود» همین تکرار ایجاد شده است، در این‌‌جا علاوه بر نشانه‌‌هایی گذرا از ساخت موتیف با باد و فصل، همین تکرار در مرحله به مرحله گشودن تصویر و جزئیاتش را می‌‌توانیم ببینیم. چنین توصیف‌‌هایی خاصِ تقوایی است و شاید در داستانی دیگر و مجموعه‌‌ای متفاوت آن‌‌را حشو بدانیم. اما تقوایی خوب و به جا از این شیوه استفاده کرده و روشی اشتباه را به سبک خاص خود تغییر داده است.

شخصیت‌‌های مرکزی تمام هشت داستان، کارگران هستند و فاحشه‌‌ها، یا به زبان امروزی‌‌تر کارگران جنسی. هر دو گروه از آسمان سنگ هم ببارد باید کار کنند و در نهایت نه احترامی دارند و نه جایگاهی. در داستان ابتدایی، لیدا کارگر جنسی است با نامی غیربومی که با خورشیدو، دوست راوی، خوابیده. تعطیلی پنجشبنه‌‌های او به اصرار حکومت است و خودش هم نمی‌‌داند که به آن راضی باشد یا نه. در مقابل خورشیدو و راوی، مردان جوان سنتیِ کارگر بندر هستند که یک روز سرکار نرفتن برای آنها مساوی اخراج است. دو مرد از تمام دارایی‌‌ها و خوشی‌‌های جهان تملک موقت بر تن زنانی دارند که حتی غرورشان اجازه نمی‌‌دهد بدون انعام و مزد شب ترکشان کنند. تقوایی حس تملک این مردان را در حرکتی گذرا اما معنادار نشان می‌‌دهد.

 در داستان «روز بد» وقتی راوی وارد اتاق لیدا می‌‌شود که دوستش خورشیدو شب را با او گذرانده، به بدن برهنه‌‌ی زن نگاه نمی‌‌کند، می‌‌گوید «با نگاه کردن به دور و بر فرصت دادم ملافه رو پاهاش بکشد.» نه شخصیت لیدا و نه شغلش چنین معذوریتی ایجاد نمی‌‌کند، راوی خود از بستر کارگر جنسی دیگری آمده است پس او هم معذوریتی ندارد. اما در نگاه سنتی راوی، لیدا فعلا و در این شب، مالِ خورشیدو و مایملک اوست، پس راوی به او نگاه نمی‌‌کند.

عمیق‌‌ترین لایه‌‌های وجودی شخصیت‌‌های این مجموعه به همین شیوه ساخته می‌‌شوند؛ در لحظه‌‌ای گذرا و شاید به ظاهر پیش پا افتاده. از اینجاست که نباید در روانی حرکت داستان غرق شد و بی‌محابا پیش رفت. هر صحنه و توصیفی می‌‌تواند روزنه‌‌ای بر بُعد تازه‌‌ای از شخصیت‌‌ها باشد. شخصیت‌‌های نه چندان ساده‌‌ای که به ظاهر زمخت و بی‌‌فکرند و از دار دنیا همخوابگی و کار را می‌‌فهمند. اما تمام ماجرا این نیست. بعضی از این مردان که در چرخ‌‌های نظام سرمایه‌‌داری در حال خرد شدن هستند، طاقتشان تمام می‌‌شود. این اتفاق در انتهای داستان اول، «روز بد» می‌‌افتد. خورشیدو در انتهای داستان بعد از یک روز جهنمی و تحمل انواع درشت‌‌گویی‌‌های مأمور بندر، کنترلش را از دست می‌‌دهد. یک مشت می‌‌زند و کار تمام می‌‌شود. او پیش‌تر هم می‌‌توانست بزند، راوی هم پیش‌تر از شرایط شکایت کرده بود «کفرت در می‌آید که هر روز اول صبح تکه‌ای از یک صف باشی» اما ترس از بیکاری و بی‌‌پولی مانع از هر شکایتی بود. در نقطه‌‌ای بی‌‌بازگشت فضا آنقدر به خورشیدو تنگ می‌شود که رنج و زحمت بیکاری را فراموش کرده و مشتی حواله‌‌ی مامور می‌کند. این نقطه‌‌ی بی‌‌بازگشت در داستان‌‌ها تسری پیدا می‌‌کند. مردانی که از شرایط جان به‌لب شده‌‌اند و کفن پوش به خیابان می‌‌آیند. در کفن‌‌پوشی هیچ امیدی نیست، فقط اعتراض است و طغیان. کفن پوش می‌‌داند رهایی او فقط به مرگ است.

مردان کارگر و کفن پوش در داستان «عاشورا در پاییز» هم نیتشان هر چقدر متعالی، در نهایت عاقبتشان مرگ و سرخوردگی و زندان است. اما آن‌‌ها عملشان به فرانتس فانون، متفکر فرانسویِ سیاه‌‌پوست نزدیک است که معتقد بود: «نه ما نمی‌‌خواهیم به کسی برسیم، اما می‌‌خواهیم برویم.» هدف تظاهرات کفن‌‌پوشان صرفا اعتراض است و داود که بی‌‌حرف در میخانه نشسته و عرق می‌‌خورد هم از آن­‌ها و هم جدای از آن‌‌هاست. کفن‌پوشی است که پیش از سرکوب توسط ماموران در خود فروریخته و نابودشده است. او با عرق خوری و سرزدن به کارگر جنسی سیاه‌‌پوشِ آن‌‌سوی خیابان به ظواهر زندگی عادی برمی‌‌گردد. اما وقتی مشت اول زده شد، وقتی اولین ضربه به ساختاری معیوب برخورد کرد، دیگر هیچ‌چیز مثل سابق نخواهد بود، حتی تبلیغ عرق کشمش دوآتشه که در میخانه معمولی­‌ترین چیز عالم است هم تصعنی و تقلبی به نظر می‌‌آید و فکر کردن به آن‌‌ها می‌‌تواند دروغ‌‌های بزرگتری که جامعه را به بردگی کشیده لو بدهد. داستان‌‌های «تابستان همان سال» را می‌‌شود سرسری خواند، می‌‌توان با دقت خواند و سطح به سطح و لایه‌به‌لایه به اعماق معنایش رفت و در هر دو حالت داستان‌‌ها چیزی برای عرضه به خواننده‌‌اش دارند و همین رمز ماندگاری تنها اثر ادبی تقوایی است.

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی